دوستان و علاقه مندان استاد امجد را اکثرا جوانان تشکیل می دهند. جلسات ایشان بسیار گرم و صمیمی است. استاد در جلسات آیات قرآن و اشعار زیبای حافظ، مولوی و دیگر شاعران را با صدای خوش می خوانند و در میان این اشعار مباحث شیرین اخلاقی را با جوانان در میان می گذارند.
* یکی از بهترین و پرمغزترین جلسات آیت الله قاضی که برای شاگردانش برگزار می کرد جلسات تفکر بود. در این جلسات آقای قاضی و شاگردانش در سکوت مطلق حدود سه ساعت و یا بیشتر فقط تفکر می کردند. ایشان معتقد بود این جلسات بسیار در تعالی روحی و ذهنی انسان موثر است و توصیه می کردند بیشتر به این سه سوال فکر کنیم: من کی هستم، از کجا آمده ام و به کجا خواهم رفت؟
* اصل و اساس اخلاق، تقوی است حالا اگر کسی می خواهد که در اینکار ممارست نماید و تقوی در وجودش پیاده شود خطبه همام (خطبه معروفی از امام علی در نهج البلاغه) را زیاد بخواند. کتب زیادی هم در مورد آن نوشته شده است می گوید آدم با تقوی زبان خودش را نگه می دارد ،خودش را متهم می داند دیگران را تخطئه نمی کند، یکی گفته بود خطبه متقین را وقتی می خوانم می بینم که هیچ چیزش(علائم تقوا) در من نیست منافقین هم وقتی می خوانند می گویند همه اش در من است.
* اگر فردی در کارش اشتباه نمود باید برگردد و بگوید اشتباه کردم. مردانگی هم آنست که به چیزی که قول دادی عمل کنی نه اینکه اگر اشتباهی کردی بگویی من همینی هستم که هستم. این شیطان است.
*جوانها می آیند از من سئوال می کنند "چی کار کنیم؟" به آنها می گویم "خودتون رو دوست داشته باشین".
* کل جهان هستی فعل خداست و لذا زیباست. این سخن ، افعال ناشایستی که در این جهان اتفاق می افتد را تأیید نمی کند. بدون شک مقصود حضرت زینب(س) از اینکه فرمود: من جز زیبایی ندیدم؛ این نبود که یزید کار زیبایی کرده است. نگاه بلند او از افق دیگری است. وقتی از بالا تماشا کنیم همه چیز قشنگ است. کل نظام هستی زیبا است. مثل انقلاب و نظام که از نگاه امام زیباست اما این دلیلی برای انجام کارهای زشت در انقلاب و نظام نیست و باید جلوی آن را گرفت... .
* چه کسی می تواند نفس را مهار کند؟ نفس یک سر ندارد ، هزارها سر دارد! اگر نفس مهار شود شیطان کاری از

مهار نفس فقط کار خدا است. باید عاجزانه از او خواست و این هم تنها با عشق ممکن است!
* آنقدر کنترل نفس اهمیت دارد که حتی یک لحظه هم ممکن است کار انسان را یکسره کند! پیامبر اعظم (ص) می فرمودند: الهی لاتکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا ً ، یعنی خدا برای یک لحظه هم مرا به نفسم واگذار نکن. مرا به حال خودم رها نکن! البته آنهایی که بالاترند بیشتر می ترسند. کسانی که در اوج هستند می فهمند چه خبر است! ... خدایا به ما عقل و فوق عقل و حقیقتی بده که فقط تو برای ما بزرگ باشی!
* حافظ آمده با شعر عارفمان کند. نکند عبادت؛ بت پرستمان بکند! نکند عبادت، عبادت پرستمان بکند. اینکه در صحن و سرای امام رضا(ع) حتما باید زیارت عاشورا را بالای سر امام بخوانم، تجمیع هم بکنم و همه اعمال را همانجا انجام دهم و کسی هم آمد سینه اش را پاره نمایم، اینها مربوط به اسلام نیست. اسلام از افراد خشکه مقدس بدش می آید. روشنفکرمآب ها هم که دین ندارند. روشنفکر مآب می دانید چیه ؟ روشنفکرمآب و خشک مقدس نما هر دو خطرناک هستند اسلام روشنفکر مقدس می خواهد. روشنفکر مقدس می خواهد. آدم باید روشن باشد و بصیرت در دین داشته باشد اول و آخر خود را بشناسد. ما اول و آخر درسی جز خودشناسی نداریم.
* مرکز ثقل امام زمان رفع ستم می باشد امام زمان خواهد آمد که ظلم را برچیند.
عصر ایران ؛ صادق وفایی
*چطور می شود دل آدم پر از شادی حقیقی بشود؟ عملا اولین قدم چیست؟ این همه انبیا و اولیا یعنی شاعران آسمانی

پایان تمام تلاش های انبیا، اخلاق است. پیامبر می فرماید من برای مکارم اخلاق مبعوث شده ام. هیچ نشانی برای ایمان بهتر از اخلاق خوب نیست. حدیث داریم که افضل مردم در ایمان کسی است که اخلاقش بهتر باشد.
*انبیا و اوصیا این خبر بزرگ(مرگ) را برای این آوردند که ما حالمان خوب بشود. اگر این خبر تصدیق نشود بقیه خبرها چه اهمیتی دارند؟ اگر در زندان به یک اعدامی پول زیادی بدهند، با خود می گوید من با این پول چه کار کنم؟
در کلیله و دمنه داستانی داریم بدین شرح که: شتربانی از یک شتر مست فرار می کرد. رفت و در یک چاه پنهان شد. دیدی در یک سوراخی روبرویش یک کندوی عسل هست. چند ناخنکی زد و عسلی خورد.چند نیش هم خورد.
بعد دید در پایین چاه اژدهایی دهانش را باز کرده و منتظر است که او بیافتد. فکر کرد طنابی که به آن آویزان است محکم و مطمئن است. دید دو موش سیاه و سفید دارند طناب را می جوند.
این توصیف زندگی است. قرآن می فرماید با مرگ نزد پروردگارت می روی. نمی گوید می روی در قبر. بیشتر مردم از قبر می ترسند. ما الان در قبر هستیم. اگر بمیریم راحت می شویم. خبر مهم انبیا این است. این خبر است که دل را شاد می کند. این که از قبر شما را می ترسانند به خاطر اعمال است.
از زرتشت نقل کرده اند که هیچ سعادتی بالاتر از این نیست که وقتی داری می میری با خود بگویی من کسی را آزار نکرده ام و کسی از من نرنجیده است.
عربی آمد پیش پیامبر. پرسید: فمن یعمل مثقال ذره خیره یره؟ پیامبر گفت بله. پرسید: فمن یعمل مثقال ذره شراً یره؟ پیامبر گفت بله. اصحاب گفتند عجب آدم بی توفیقی است. می نشستی و از سخنان پیامبر استفاده می کردی.
پیامبر فرمود این فرد با فهمیدن این مطلب فقیه شد. موضوع فهمیدن، تدبر و تعمق است. همین یک آیه می تواند مشکلات ما و جامعه بشری را حل کند.
دلیل علمی این موضوع هم این است که معلول از جنس علت است. از کوزه همان برون تراود که در اوست. تو که می دانی دروغ بد است، وقتی از دروغ پولی بدست می آوری آن پول باعث خیر و خوبی می شود؟
*در قرآن وعده داده شده که هر کس به خدا ایمان بیاورد و براساس همان مذهبی که دارد به او حیات طیبه و پاک اعطا می کنیم.
تفاوت میان مذاهب بسیار جزئی است.مثلا نماز در همه مذاهب و ادیان هست. بالاخره ما باید با پروردگارمان صحبت کنیم. ولی نماز ما از نماز باقی ادیان کامل تر و زیباتر است. در نماز حرکات تناسب دارند و این یعنی هارمونی و این هارمونی یعنی هنر. مولانا می گوید ما در نماز سجده به دیدار می بریم، بیچاره آنکه سجده به دیوار ببرد.
ما تلاشی نمی کنیم. نماز را بر حسب عادت می خوانیم. این است که نمازمان معراجمان نمی شود. نماز امروز باید بهتر از دیروز باشد. عبادت می کنی بگذر ز عادت نگردد جمع عادت با عبادت
یکی از من می پرسید ما چه کار کنیم که در نماز تماما فکرمان به چیزهای دیگر است. گفتم ما کل روز را به فکر کارهای دیگر هستیم. چند دقیقه می خواهیم به یاد خدا باشیم نمی توانیم. چون باید همیشه به یاد خدا باشیم تا آن چند دقیقه هم بتوانیم به یاد خدا باشیم. اگر دائما در زندگی به یاد خدا باشیم و معنی "بسم الله" و "ایاک نعبد" را به یاد داشته باشیم، نمازمان هم با توجه خواهد بود.
نماز ریتم دارد. تکرار دارد، فرد دارد، زوج دارد. ترکیبات هنری زیبایی در نماز هست. وقتی می گویی سبحان ربی العظیم و بحمده، خود به خود به تعظیم در می آیی و این در حالی است که به رکوع می روی. آدم وقتی زشتی زیاد ببیند، رویش اثر منفی دارد. فرد یک دیوار زشت ببیند می آید خانه سر همسرش فریاد می زند. آدم باید همیشه باید زیبایی ببیند. باید همیشه در باغ و بوستان بود. شهر و ساختمان ها و معماری باید زیبا باشد.نماز را بگذارید جلو از رویش معماری بکنید. نماز می تواند برای هزاران اثر هنری الهام بخش باشد. قرآن موزه تناسب و زیبایی است.
*ایمان به خدا و روز جزا که درست شد، عمل صالح هم درست می شود ولی تلاش و کوشش می خواهد. به این شکل که ما چند روز فطرت و نفس خود را محاسبه کنیم.شب که شد اعمال روزانه را مرور کنیم. با خود بگوییم این کارت خوب نبود پس بگذارش کنار! فیلم خودتان را بگیرید و بگذارید جلو خودتان. ببینید می خواهید این فیلم را جلوی همه پخش کنن؟ با فرزندم چطور برخورد کردم؟ با مادرم چگونه حرف زدم؟ اگر حاظر نیستی این فیلم را بقیه مردم ببینند یعنی خوب نیستی. این یک تعریف از تقواست. که تمام اعمالت را روی سرت بگذاری و بروی بازار دوری بزنی و شرمنده نشوی.
خداوند این امکان را به ما داده که هر روز خودمان را اصلاح کنیم. مغفرتی بالاتر از این هست که هر روز با محاسبه نفس می توانی خودت را اصلاح کنی؟
خوب حالا بعد از این که فرد مدتی محاسبه نفس کرد این قابلیت را پیدا می کند که با یک پیر، مرشد یا صاحب کرامتی برخورد کند. به پیر بگوید ما تا این جای راه را آمده ایم. کارهای ما درست است یا نه؟که پیر او را راهنمایی کند. انسان دو رول دارد. یکی ظاهری و یکی باطنی. باطنی عقل است و ظاهری پیامبر خدا. پیامبر همان رسول درونی است که بیرون آمده تا همه او را ببیند. پس دو آینه مقابل ماست.( یک آینه روی تو و یک آینه عالم) اول آینه فطرت خودمان را بگذاریم جلوی خودمان. بعد هم مدد بگیریم از انبیا و اولیا که شاعران آسمانی اند.
*واقعا اگر می خواهید ثواب حقیقی ببرید، توصیه های قرآن را عملی کنید و وارد زندگی خود کنید. سعی کنید هر روز به یکی از دستورات قرآن عمل کنید.سعدی و حافظ و مولانا هم همین حرف ها را می زنند که این مطابق با همان فطرت درونی خودمان است.
* کتب آسمانی را مطالعه کنید! زبور داود(ع) خیلی زیباست. مناجات های بنده با خدای خودش است. ببینید داود چه علمی داشته. کتب آسمانی پیشین هم جزو کتب ماست. آن ها هنوز مسلمان نشده اند ما که قبلا مسیحی شده ایم. فردی به من گفت من کم کم دارم مسیحی می شوم. گفتم مسیحی هستی. سعی کن کم کم مسلمان بشوی!
مسلمانی مراتبی دارد که یک مرتبه اش مسیحیت است. جالب است بدانید که بحث یک پرفسوری در گلاسکو چه بود! "مسلمان بودن مسیح". چون مسلمانی درجات دارد و مسیح هم یک درجه از آن است. و درجه اتم واکمل مسلمانی رسول اکرم است. موسی، عیسی، ابراهیم و همه پیامبران مسلمانند.
*می گویند می رویم روضه. روضه یعنی باغ. ما برای کسی عزاداری می کنیم که در رفیع ترین رتبه بهشت ایستاده است. روضه، رفتن در باغ یک قدیس است. مجلس را روضه را تبدیل کنیم به قدیس شناسی. ما در بیابان حیران و سرگشته هستیم. گرگ، طوفان و کلی نگرانی هم داریم. پناه می بریم به این باغ ها تا از برکات این باغ ها برخوردار بشویم.
*فردوسی می گوید: تو را دین و دانش رهاند نخست. یعنی دینی که توام با دانش باشد. نه توام با تعصبات و جهل.
* در خلقت به عده ای ابروی کمانی داده اند، به عده ای ابروی شمشیری داده اند و به عده ای هم ظاهری معمولی می دهند. این زیبایی ظاهری دست ما نیست. ولی می توانیم صورت اعمال خود را زیبا کنیم. سیرت زیبا داشته باشیم تا در آخرت این سیرت زیبا تبدیب شود به صورت زیبا.
قدیم می گفتند برای این که بدانی چگونه آدمی هستی ببین دوست داری به خواستگاری خودت بروی یا نه؟ خیلی ها با خود می گویند آخر من چه امتیازی دارم که به خواستگاری خودم بروم؟
خوب کاری بکن که دوست داشته باشی به خواستن خودت بروی! شیرین سخن بگو، با مردم خوش برخورد باش، مزاحمت ایجاد نکن. مگر نمی خواهیم خیر مردم به ما برسد؟ پس ما هم خیرمان را به آنها برسانیم.

الان ببینید بسیاری اوقات وقتی می نشینیم بیشتر صحبت ها در مجالس و محافل راجع به غیر است و منجر به غیبت می شود. در حالی که کلی حدیث داریم درباره غیبت که غیبت ایمان را کم می کند، مانع استجابت دعا می شود و... خیلی ضررها دارد ولی می بینید حتی بعضی مسجدی ها، حاج آقاها، هیئتی ها، حاج خانم ها و گل سرسبدها هم از این غیبت روی گردان نیستند. نفس اماره است بالاخره.
*گاهی وقت ها آدم شک می کند، خدایا من آمرزیده شدم یا نه؟ این شک بد نیست ولی مادامیکه به حد وسوسه نرسد. اگر این حالت مختصر باشد خوب است. انسان تحریک و تهیج می شود به استغفار بیشتر. اما در بعضی ها به حد وسوسه می رسد. جوانی آمد پیش من گفت: "من همه اش شک دارم که خدا من را بخشیده یا نه!" دیدم نه. این دیگر باید گل گاو زبان بخورد! نباید بگذارید به حد وسوسه برسد. همه چیز باید معتدل باشد.
*سابق بر این در تهران ختم صلوات می گرفتند. حالا نمی خواهیم انتقاد کنیم. بعضی اوقات از حبوبات هم برای شمارش استفاده می کردند. نخود، لوبیا و... چهارده هزار صلوات می فرستادند. آمدند خدمت آقای بهاءالدینی گفتند: آقا چند مرتبه صلوات بفرستیم. فرمودند یک مرتبه. اگر حضور قلب باشد یک مرتبه کافی است. حالا حضور قلب نباشد برو صدهزار تا بفرست... .
*آقا بیست دفعه رفته عمره. می گویند بیا دفعه بیست و یکم پول را بده خرج ازدواج یک دختر آبرودار بشود. می گوید نه، نمی توانم. حالا پول را می داد خرج آن دختر چه می شد؟ اجازه بدهید یک حدیث بخوانم ببینیم چقدر ما غافلیم! در حدیث داریم که وقتی مومن می میرد، یک صورت خوش با او وارد قبر می شود( قبلا توضیح دادیم که این قبر، قبر قبرستان نیست. منظور قبر برزخی است.) و با او انس می گیرد. به مومن می گوید: "نترس! من با تو هستم. این آفت های مربوط به قبر برزخی به تو نمی رسد."
تا زمانی که قیامت برپا می شود. مومن را از آتش ها و آفت ها به راحتی عبور می دهد و او را به در بهشت می رساند. مومن می پرسد: تو کیستی؟ خدا رحمتت کند که این همه من را کمک کردی! این جواب را اگر آن آقا بشنود چمدان عمره را می گذارد زمین. (هرچیزی که قداست ندارد. تشخیص قداست با خداست. فردی بود زمان پیامبر در جنگ کشته شد. اصحاب می گفتند شهادتت مبارک! پیامبر فرمود: دست نگه دارید. این مرد شهید راه خر است. در لشگر دشمن خری دیده بود که به طمع آن در جنگ شرکت کرد و در نهایت هم در راه همان خر کشته شد.) حالا آن صورت خوش به مومن این جواب را می دهد: من آن شادی هستم که تو داخل قلب برادر و خواهر دینی خود کردی. عزیز من دل مردم را شاد کن! حالا پول را بده به این سال بعد برو سفر عمره!
* بعضی ها در دعای کمیل فراوان دروغ می گویند. دروغ نه به معنی اخباری ، به معنای تعارف با خدا. می گوید: صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک. ای دروغ گو! تو حاضر نیستی یکی از لذت هایت را کنار بگذاری. یا مثلا در جای دیگر می گوید:" پروردگارا من هر چه تو بخواهی و هر چه بگویی من تسلیمم!" ولی تسلیم نیست. یک باب بزرگ داریم به اسم تسلیم. متاسفانه خیلی از مدعیان فضل و کمال که ادعای تدریس اخلاق دارند تسلیم را حلاجی نکرده اند. این نکته را یادگار داشته باشید هر که را صاحب کرامت دیدید برای تسلیمش بوده. بله؛ می گوید من تسلیمم ولی تسلیم نیست. بعضی ها شعار می دهند. حضرت سجاد(ع) رسید به کسی که دعا می خواند. می گفت: اللهم انی اسئلک البلا و الصبر علی البلا( خدایا از تو بلا می خوام و صبر بر بلا) حضرت فرمود: این چه حرفی است که می زنی؟ پرسید: چه بگویم؟ آقا فرمود: بگو الهم انی اسئلک العافیه و شکر علی العافیه( خدایا از تو عافیت می خواهم و شکر بر عافیت)
*سید بحرالعلوم سخنی دارد که در نماز اگر رعایت شود انسان هیچ وقت به راه کج نمی رود و به دروغ نمی افتد. سید در شعرش می آورد(ترجمه شعر): "در نماز که می گویی ایاک نعبد حذر کن که دروغ نگویی!"
خوب حالا ما که نمی توانیم نماز نخوانیم ولی سعی کنیم کاری کنیم که در این حرف صادق باشیم. البته خدا ارحم الراحمین است. ما از آن افرادی نیستیم که مردم را سرد کنیم. همیشه باید بین خوف و رجا تعادل برقرار باشد. پدرم می گفت اگر بنده ای خواست خودش را برای خدا لوس بکند بهتر است کفه رجا را سنگین تر بکند. البته این به معنای این نیست که بنده جرات گناه پیدا کند. اتفاقا برعکس. بنده اگر بداند رحمت خدا چقدر زیاد است جراتش بر گناه کم تر می شود.
*باید از فرار نعمت ها ترسید. حالا اگر نعمتی را از دست دادی، نه این که عوام بازی در بیاوری، باید با تمام جانت بگویی "یا مقیل الاثرات". چند دفعه بگم؟ کجا بگم؟ کنار بگذارید این حرف ها را! این قلعه ها را بشکنید! اقاله یک بحثی است. توضیح اینکه: شما خانه را فروخته ای. پول را هم گرفتی. آمدی می بینی خانم نشسته گریه می کند. می گوید من با این خانه انس داشتم. نزدیک مادرم بودم. عده ای بی انصاف هستند. در تهران فردی خانه فروخته بود بعد پشیمان شده بود. به خریدار گفته بود آقا بیا خانه را پس بده! گفته بود:" بهت می فروشم. از دیشب قیمت ها فرق کرده. پس بده یعنی چی؟" اما بعضی ها اقاله می کنند. می گوید: "آقا عیب ندارد. پولم را بده، خانه را پس بگیر." این را می گویند اقاله. روایت داریم که هر کس با مومنی اقاله کند، خدا در قیامت لغزش هایش را اقاله می کند. اقاله یعنی نادیده گرفتن.
*ما منکر عذاب نیستیم نعوذبالله. ولی این روش خوب نیست که مرتب با عذاب بخواهیم مردم را به خدا نزدیک کنیم. عذاب برای آخر کار است. اصلا بنا نیست کسی عذاب شود. حالا چه و چه می شود که فلان بنده عذاب می شود. از طریق رحمت مردم را زودتر می شود هدایت کرد. شما وقتی بدانید چه خدای خوبی داری، چقدر مهربان است این خدا؛ بدون جهنم می روی نزدیکش.
"ظهور اسم کریم" را اجازه بدهید توضیح بدهم. یکی از اسما خداوند کریم است. یکی از بزرگان می گفت این اسم در دنیا و آخرت ظهوراتی دارد. کسی که ظهور اسم کریم را در آخرت بداند یک جهنم از خجالت برایش آماده می شود آخرش هم می شود بهشتی. و برای این موضوع مثال می آورد. می گوید شما رفتید خانه کسی. استقبال زیاد، همه را بسیج کرد، پذیرایی مفصل، شربت، غذا، آقا حوله بیارم حمام کنید، ماشین هست برویم بیرون بگردیم، برای شب چه می خواهید، کلی احترام و.... بعدا متوجه بشوید صاحب خانه کسی است که در گذشته در حقش بدی کرده اید. همه آن پذیرایی ها و احترام ها در کامتان زهر می شود.
حالا می گوید بنده که می رود در محشر که عالم کنار رفتن پرده هاست، این جا گناه می کرد می گفت بابا ولش کن، می رود آنجا می بیند گناه عجب زشت بوده. می گویند این کارها را تو کردی و ما تو را بخشیدیم. بیا برو بهشت. می گوید اگر این بنده برود بهشت آن نعمت ها را ببیند و آن گناه ها را به خاطر داشته باشد، شیرینی بهشت زهرش می شود. این جا اسم کریم ظهور می کند و تصرف می کند و گناهانش فراموشش می شود تا بهشت تلخ نشود. به این خدا می شود معصیت کرد؟ گناه بنده را از یادش می برد تا بهشت زهر تنش نشود.

* تا پاکیزه نباشی، پاکیزه نمی دهند. ظرفی که برای آب خوردن انتخاب می کنی باید پاک باشد. اگر من ظرف باطنم آلوده باشد این توقع درستی نیست که از خدا پاکیزه بخواهم. اول باید باطن را پاکیزه کنم.
حالا چه کار کنیم در قدم اول باطنمان پاک شود؟ با خودت قرار بگذار به کسی پرخاش نکنی، غضب را در همین مجلس دفن کنی و بروی! الان ما زیارت می رویم، نماز جماعت می خوانیم، ماه رمضان روزه می گیریم پس چه می شود که توفیق نداریم و پیشرفت نمی کنیم؟
وقتی بررسی کنیم می بینیم ریشه تمام مشکلات زبان است. با حرف کسی را می زنیم یا غضب و پرخاش می کنیم.
آیت الله بهاالدینی می فرمودند: پرخاش برکات زندگی را می برد.
جوان عزیز، خدای نکرده به مادرت تند بگویی! روی رستگاری را نمی بینی؛ به پدر تندی کنی رستگار نمی شوی.
حلیم(صبور) بشویم! اگر بخواهیم از نعمت های باطنی بهره مند شویم باید ظرف درونمان پاکیزه باشد و ظرف درونمان وقتی پاک می شود که آلودگی ها را کم کنیم.
* کسی به خواجه نصیر نامه نوشته بود. اول نامه خطاب به خواجه نصیر گفته بود: ایها الکلب، یا ایها الکلب ابن کلب( ای سگ، یا ای سگ فرزند سگ) فلان مساله علمی چه طور است؟ خواجه نصیر هم در جواب نوشته بودکه جواب مساله این است و در آخر نامه نوشت: اما صحبت تو درباره سگ؛ سگ حیوانی است که چهاردست و پا راه می رود و بدنش از پشم پوشیده است. من دوپا هستم و آن طور نیستم و... والسلام. تمام. نه پرخاشی نه غضبی! ما بودیم می نوشتیم خودتی!
*یکی از علمای تهران برای من می گفت: کتاب فروشی بود که کتب اولیای خدا را چاپ می کرد. کتاب افرادی چون آقامیرزا جواد ملکی تبریزی و شیخ محمد بهاری و امثال اینها را چاپ می کرد. این کتاب فروش گفت: در محل ما یک مرد صالحی بود که چند نفر پشت سرش نماز می خواندند. کمی درس دین خوانده بود و آدم خوبی بود. کتاب آقامیرزا جواد ملکی تبریزی را که چاپ کردیم، گفتم این مرد صالحی است و یکی از این کتاب ها را دادم ایشان بخواند. فردا آمد و کتاب را طوری گرفته بود که العیاذبالله انگار نمی خواهد دستش آلوده بشود. کتاب را انداخت روی میز و گفت این ها چیه شما چاپ می کنید؟ دیدم عجب این آدم کشش کتاب آقامیرزا جواد را ندارد. حالا می خواهد اسرار اهل بیت را متحمل بشود؟
شهوت افسار گسیخته، درد پنهانى ، سم کشنده و بیمارى هلاکتآور است. کسى که اهل شهوت است، از سلامتى نفس و روان، برخوردار نیست. عملى کردن خواستههاى شهوانى و تبعیت از آنها، بدترین درد است و لذا همنشین شهوت جنسى، روانى بیمار خواهد داشت.
تحریک مداوم جنسى و شهوانى، آرامش روانى را برهم مىزند و انسان را پیوسته در وضعیت هیجانْ نگه مىدارد. برانگیختگى مداوم جنسى و نوسان پىدرپى شهوت، موجب فرسایش روان مىگردد. شهوت که زبانه کشد، کارى جز نابودى روح و روان آدمى ندارد.
جوان ما که متأسفانه بهطور گستردهاى رویاروى با زنان و دختران غیر عفیف، ویترینهاى وسوسهانگیز مغازهها، دوستان ناباب، آوازهاى حرام (مثلاً آوازهاى مشتمل بر مضامین غیراخلاقى یا شنیدن آواز زن نامحرم براى مردان)، فیلمها و سىدىها و عکسهاى مستهجن، و... قرار دارد، در حقیقت، همانند کسى است که پىدرپى زیر بمباران قراردارد.
بمباران وسوسهها و تحریک مداوم هوس جنسى، آرامش و آسایش جوان را مىرباید و چون آرامش، زیربناى سلامت روان است، نبود آرامش، یعنى محرومیت از سلامت روان و لذا کسى که عفّت نورزد و شهوت خود را کنترل نکند، پیوسته بیمار خواهد ماند. پیروى از شهوت، اساس همه محنتها و دردهاست.و برآوردن تمامى خواستههاى آن، آدمى را به وادى رنج و عذاب مىکشاند.چهبسا شهوت کوتاهى که حسرت بلندى را درپى خواهد داشت. کسى که شهوت خود را مهار نکند، در حسرت و اندوه فرو مىرود و هرچه لذت جویىاش افزون شود، درد و اندوهش نیز افزون مىگردد.
کنترل شهوت، براى روان آدمى، مناسبتر است و ارضاى دائمى شهوت، مایه سختتر شدن آن. لذا جاى شگفتى است اگر کسى عاقبت اندوهبار شهوت را بداند و عفّت نورزد. عفّت مایه آرامش، آسایش و راحتى روح و روان آدمى است. شهوت خویش را کنترل کن، تا از گزند آفات روانى، سالم بمانى!
برترینِ نعمتها، آزادى روح، و بدترینِ اسارتها، اسارت روح است. سؤال این است که آیا ما باید در اختیار شهوت باشیم یا شهوت در اختیار ما؟ آیا ما باید شهوت را مدیریت کنیم یا شهوتْ ما را؟ آیا زمام انسان، باید به دست عقل باشد یا به دست شهوت؟
کسى که گوش به فرمان چیزى باشد و از آن اطاعت کند، خود را بنده آن ساخته است. کسى که اهل شهوت باشد، برده شهوت خویش شده است. برده شهوت، اختیارى از خویش ندارد؛ کارى را انجام مىدهد، چیزى را مىبیند، صدایى را مىشنود، و سخنى را بر زبان جارى مىکند که شهوت خواسته است.
گاهى ممکن است تن و بدن کسى اسیر باشد، اما روح او آزاد. آزادگان سرافراز میهن اسلامى، هرچند در بند دشمن اسیر بودند، اما روحشان آزاد بود و به همین جهت، آنان را «آزاده» خواندند؛ اما گاهى بدن انسانها آزاد است، ولى روحشان اسیر و برده. این اسارت و بردگى، از اسارت جسم، بدتر است و بدین دلیل است که مىگوییم: برده شهوت، ذلیلتر از برده جسمانى است؛ آغازش بردگى و پایانش نابودى است. کسى که برده شهوت باشد، خویشتن را خوار ساخته است
پس بیایید برده هوس نباشیمکه بردگى شهوت، اسارتى است بىپایان!
خوشا به حال آنان که مالک نفس خویشاند، نه برده آن. کسى که بر نفس خویش تسلّط داشته باشد، کارش رونق مىگیرد.مالکیت بر نفس، نشانه قدرت انسان است. قدرتمندترین مردم، کسى است که بتواند بر نفس خود اعمال قدرت کرده، آن را مدیریت نماید. اگر کسى به این مرحله دست یابد، به احساس رضایت و عزّتْ دست مىیابد. پس چرا با شهوترانى، خود را از این نعمتْ محروم سازیم؟
آیا بی حجابی و برهنگی چیزی جز بندگی شهوت است ؟
وقتى که خداوند متعال، بهشت را آفرید، فرمود: «اى جبرئیل! برو و نظرى به آن بینداز». جبرئیل رفت و نگاه کرد. سپس خرسند و شادان گفت: «خداوندا! به عزّتت سوگند، هیچ کس نیست که ویژگىهاى آن را بشنود، مگر اینکه مشتاق گشته، وارد آن مىشود». آنگاه خداوند بهشت را با انواع سختىها آمیخته ساخت و به جبرئیل فرمود: «برو و نگاه کن!». جبرئیل رفت و نگاه کرد و با حالى مضطرب و نگران آمد و گفت: «خداوندا! به عزّتت سوگند، خوف آن دارم که هیچ کس وارد آن نشود!».
پس از آن، خداوند، دوزخ را آفرید و به جبرئیل فرمود: «برو و نگاه کن». جبرئیل رفت و چون نگاه کرد، گفت: «خداوندا! به عزّتت سوگند، هیچ کس نیست که از وضع دوزخْ مطلع گردد و وارد آن شود». خداوند، دوزخ را با انواع شهوتها و لذتها آمیخت و بار دیگر از جبرئیل خواست که به آن بنگرد. جبرئیل رفت و چون دوزخ را در این هیئت دید، با نگرانى گفت: «خداوندا! به عزّتت سوگند، از آن بیم دارم که هیچ کس نمانَد، مگر آنکه وارد آن گردد».1
این، یک واقعیت است که اولاً دنیا پایانپذیر است و آخرت، ابدى. ثانیاً «سختى دنیا»، «بهشت آخرت» را درپى دارد و «لذت دنیا»، «دوزخ آخرت» را. کسى که اهل عیش و نوش و شهوت باشد، پا در مسیرى گذاشته است که پایان آن، دوزخ است و آنکه عفّت گزیند، مسیرى را برگزیده است که به بهشت ختم مىشود.
انتخاب شهوت، به معناى محرومیت از بهشت و خریدن دوزخ است. دوزخ، مسیرى سهل و آسان دارد که همان شهوت است.
کسى که در پى ارضاى لذّت و شهوت باشد، به دوزخ درافتد.
اهل شهوت در روز واپسین، بدبوتر از مردار، وارد صحراى محشر مىشوند. پس بیایید هرگاه زیادهخواهىها ما را وسوسه کردند، خویشتندارى پیشه کنیم که پایان عفّت، بهشت است. کدام بهتر است: «لذت آنى و عذاب ابدى» یا «رنج آنى و بهشت ابدى»؟!
1- الکافى، ج 2، ص 89
بی حجابی ناشی از شهوت است وشهوت، آغازى شیرین و پایانى رسواگر دارد. بسا شهوتهایى که حاصلى جز بدنامى و بىآبرویى ندارند. چه زشت است کسى با تبعیت از شهوت و ارتکاب فحشا، خود را نزد مردم بىآبرو سازد!
سرنوشت فرمانروایىِ شهوت، چیزى جز رسوایى و ننگ نیست. باید به اندیشه فردا بود. لذّت امروز، نباید موجب غفلت از فردا گردد. چون فرداى رسوایى فرا رسد، حلاوت شهوت امروز، با تلخىِ ننگ از میان مىرود. نیکنامى گوهرى است که نباید آن را با چیزى به مثل شهوتِ پست دنیایى عوض کرد. یکى از رهآوردهاى عفّت، حفظ خوشنامى و پرهیز از رسوایى و بدنامى است.
نگاه ، عمل چشم است ؛ امّا با گراها و گرایشهاى متفاوت . گاهى چشم ، در اختیار نفس نیک فرما قرار مىگیرد و به جلوههاى نیکى در پدیدههاى الهى مىنگرد و توشهاى براى زندگى ابدى بر مىگیرد و گاه تحت سیطره نفس بد فرماى ، بدون توجّه به هشدارهاى «ورود ممنوع» به حریمهاى محترم وارد شده و حرمت درى مىکند .
از نگاه تا نگاه ، تفاوت بسیار است . گاهى نگاه با چشم باز است و گاه با چشمان تمام بسته . بعضى وقتها نگاه ، بذر محبّت در دل مىافشاند و وقتى دیگر تخم حسد و کینه و بدگمانى .
زمانى نگاه ، پلّههاى «پیشرفت» است و گاه دیگر ، براى «پسرفت» . گاهى انسان را به هستى مىرساند و گاهى به پستى مىکشاند .
گاهى اوقات نگاهها عبادت به شمار مىآیند: مثل نگاه به صورت پدر و مادر ، و نگریستن به چهره عالم و وقتى هم، سبب معصیت و دورى از رحمت خداوند مىشوند .
آدمیزاده با خیلى چیزها «امتحان» مىشود . بعضى با «پول» برخى با «شهرت» ، بعضى با «مقام» ، برخى با «فقر» ، بعضى با «بى مهرى» ، برخى هم با «محبوبیّت» و . . . سرانجام کسانى هم با «عشق و محبّت» .
اگر سادگى کنیم ، گاهى یک نگاه و لبخند و محبّت، ما را به «دام» مىاندازد . خدا مىداند که پشتِ این نگاههاى مسموم و محبتهاى فریبا چه درّه هولناک و شبِ تیره و بدبختى هول انگیزى نهفته است!
پلکها که باز است ، در چشم انداز ما خیلى چیزها قرار دارد ، دور یا نزدیک ، خوب یا بد ، روا یا ناروا ، حلال یا حرام .
چشم هم ، مثل دست و زبان و گوش و دل ، محدودههاى «ورود ممنوع» دارد مگر به هرچه «دیدنى» است ، باید نگریست؟ مگر هر چه جلوى چشممان قرار گیرد ، مجاز به تماشاییم؟ مگر من حق دارم دفترچه تو را بى اجازهات بخوانم؟ مگر تو مجازى که بى اذن دوستت ، کیف و کمد او را باز کنى؟ یا به جیب او دست ببرى یا آلبوم عکسش را نگاه کنى یا نامهاى را که براى دیگرى آمده ، بىاجازه او باز کنى و بخوانى؟ اگر درِ خانه یا اتاقى باز بود مگر باید داخل آن را دید زد؟».
محبّت و دل ، گنجى است که نباید در اختیار هر کس گذاشت. قابلیت طرف را باید سنجید ، اگر لایق بود ، دل به او باید داد . وگرنه ، همان بهتر که دل، محبوبى نداشته باشد و خانه قلب ، تهى باشد» .
استاد جواد محدثی
چند سالی است که با فرارسیدن ماه مبارک رمضان ، صدا و سیمابا هدف بزرگداشت این ماه نورانی مجموعه های نمایشی متنوعی را از سر افطار تا پاسی از شب به خانه های مردم می برد و شبکه های مختلف در ساخت ، تهیه و و پخش سریال هایی با مضامین مختلف با هم به رقابت می پردازند .
هرچند اشکال کلی و اساسی بر اصل این رویکرد همچنان باقی است و آن کم رنگ شدن حضور مردم در مساجد و محافل معنوی شب های ماه مبارک ناشی از خانه نشین شدن آنان برای تماشا و پیگیری سریال هاست اما نکته مهم فقدان استراتزی مشخص و هدفگذاری تربیتی و فرهنگی در سریال هاست به نحوی که گاهی درماه رمضان سریال های نه چندان متین عربی دستمایه قرار می گیرد و گاهی مضامین طنز سبک و گاهی نگاه ناقص به مسائل اجتماعی در دستور کار سریال های ماه رمضان قرار گرفته است که نقطه مشترک همه اینها ناسازگاری با روح معنوی ماه مبارک واهداف الهی نهفته در این واجب الهی است ودر واقع رسانه ملی نظام جمهوری اسلامی دربخش سریال ها نه تنها مقوم معنویت و تقویت کننده روح عبودیت و تقوی در ماه رمضان نیست که بعضا در خلاف این جهت قدم برمی دارد والبته پرداختن به این قضیه در این مختصر نمی گنجد .
اماآنچه لازم به ذکر است رویکرد عجیب و غریب امسال صدا و سیما در سریال های ماه مبارک رمضان است و آن نگاه خاص به حوزه خانه و خانواده است . گویا صدا و سیما اصرار دارد به استناد سریال های جراحت – ملکوت و زاینده رود و پیش از آن سریال فاصله ها، با صدای رسا و فریادی بلند به همه دنیا اعلام کند که ، ایها الناس ، شکاف عمیق وفاصله هولناک فضای خانواده های ایرانی بخصوص خانواده های متدین را فراگرفته و این بحران، جامعه ایرانی را به لبه پرتگاه و سقوط رسانده است .
درتعریفی که به لطف سریال های رنگارنگ پی در پی صدا و سیما( آن هم در ماه رمضان که اتفاقا صفا و صمیمیت بین خانواده ها به برکت سفره های معنوی افطار و سحر بیشتر می شود) از خانواده برداشت می گردد نه تنها نشانه ای از صداقت ، محبت ، عشق ، وفا ، درستی ، احترام ،ایثار، تفاهم و سادگی که از جمله شاخصه های خانواده ایرانی است دیده نمی شود که اصرار دارد خانواده ایرانی را خانواده ای متزلزل ، سست و مملو از بی اعتمادی ، بی احترامی ، زیاده طلبی ، حرص ، حقد ، حسد نشان دهد 0 این سیاه نمایی در هر سه سریال و همچنین سریال فاصله ها به وضوح به چشم می خورد و این مطب ظلم در حق ایران و ایرانی است .
البته نگارنده منکر وجود اختلاف و شکاف خانوادگی در جامعه ایرانی نیست ولی نگاه افراطی و تعمیم حداکثری آن به هر سه سریال و پیش درآمد آن سریال فاصله ها قابل تامل است .
شکی نیست علیرغم مشکلات موجود ،هنوز هم خانواده ایرانی پاک ترین و مستحکم ترین نهاد در دنیای کنونی است وباید تمام امکانات و ظرفیت ها باید برای تقویت و استحکام بیشتر آن بکار گیری شود.