سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بارالها! نگریستن به رخسار تو شوق دیدارت را از تو درخواست می کنم . [فاطمه علیه السلام ـ در دعایش ـ]

ماه مبارک رجب، عید اولیاء الهى، بهار راز و نیاز و عبادت، موسم خضوع و خشوع به درگاه الهى، موعد حضور و خواستن، و زمان قرار صالحان با معشوقشان حق تعالى است. ماه رجب آغاز فصل ویژه انس با پروردگار است و اتصال به معبود . ماه رجب دروازه ورود به ضیافت الله و آغازی برای آمادگی درک شب قدر است .

رسول خدا (ص) عظمت و اهمیت ماه رجب را چنین تبیین مى فرماید: خداى متعال، در آسمان هفتم، فرشته اى به نام «داعى» قرار داده است. هرگاه ماه رجب فرا رسد، آن فرشته دعوت کننده، هرشب تا به صبح گوید: خوشا به حال کسانى که به ذکر الهى مشغولند; خوشا به حال کسانى که با میل و رغبت تمام، رو به سوى درگاه خدا آرند. و خداوند مى فرماید: من همنشین کسى هستم که با من همنشین باشد، و مطیع کسى هستم که فرمان مرا ببرد و آمرزنده ام کسى را که از من طلب آمرزش کند. این ماه رجب ماه من، بنده هم بنده من، و رحمت هم از آن من است; هرکس مرا در این ماه بخواند، پاسخ مثبت دهم; و هرکس از من چیزى بخواهد، به او عطا کنم; و هرکس از من هدایت جوید، هدایتش کنم. در روایتی از ماه رجب به عنوان حلقه وصل بین خدا و بندگانش یاد شده است . چنانچه می فرماید : من این ماه را وسیله ارتباط بین خود و بندگانم قرار داده ام پس هرکس به آن چنگ زند، به من مى رسد.                              


                

                  

       از سوی دیگر ماه رجب فرصتی طلایی و ناب برای توبه و بازگشت بوده و به منزله دعوت نامه ای الهی برای استفار و طلب رحمت از اقیانوس بیکران فضل خداوند بزرگ تلقی می شود .در روایتی از رسول خدا (ص) آمده است : : ماه رجب ماه استغفار امت من است پس در این ماه بسیار طلب آمرزش کنید که خدا آمرزنده و مهربان است . به همین جهت به ماه رجب " أصب " نیزگفته می شود زیرا که رحمت خدا در این ماه بر امت من بسیار ریخته مى‏شود پس بسیار بگوئید:استغرالله و اساله التوبه .
امام صادق(ع) نیز در خصوص فصیلت این ماه  مى فرماید: آن گاه که قیامت برپا شود، منادى الهى فریاد زند: «أین الرجبیّون؟»; کجایند آنانکه ماه رجب را گرامى داشتند و از آن، بهره ها بردند؟ از میان انبوه جمعیت، گروهى برخیزند که چهره آنان همچون خورشید نور افشانی کرده و تاج هایى مرصّع به درّ و یاقوت بر سر داشته و هزاران فرشته پیرامون هر یک را احاطه نموده و به آنان تبریک و بشارت می گویند .  از سوی خداوند خطاب می رسد :

ای بندگان و ای کنیزانم،  قسم به عزت و جلالم ، شما را گرامی داشته و  از عطایاى فراوان دخود بهره مند خواهم نمود .  برای همیشه شما را در بهشتی اسکان دهم که از زیر آن نهرها جارى است .چرا که شما کسانی بودید که حرمت ماه رجب را پاس داشته و به خاطر رضایت من روزه گرفتید.  آن گاه خطاب به فرشتگان می فرماید: فرشتگان من! بندگان و کنیزان را به بهشت داخل کنید .


مسعود صفی یاری ::: چهارشنبه 88/4/3::: ساعت 12:46 عصر نظرات دیگران: نظر
 دستور العمل ویژه اخلاقی از فقیه صمدانی ، عارف کامل و عالم عامل حضرت آیت الله العظمی بهجت که عمری را در سیر و سلوک ، طهارت روح و مقامات و کمالات معنوی گذراند و با رحلتش اسلام ، مسلمین و حوزه های علمیه دچار ثلمه ای جبران ناپذیر گردید ........ حال در فراق این عالم ربانی دل و جان خویش را با دستورالعمل های عرفانی و اخلاقی او آشنا می کنیم ....
 دستورالعمل اول :

جماعتی از این جانب، طلب موعظه و نصیحت می کنند؛ اگر مقصودشان این است که بگوئیم و بشنوند و بار دیگر در وقت دیگر، بگوییم و بشنوند، حقیر عاجزم و بر اهل اطلاع پوشیده نیست.
و اگر بگویند کلمه ای می خواهیم که امّ الکلمات باشد و کافی برای سعادت مطلقه دارین باشد، خدای تعالی قادر است که از بیان حقیر، آن را کشف فرماید و به شما برساند.
پس عرض می کنم که غرض از خلق، عبودیت است ( و ما خلقت الجن و الانس إلا لیعبدون. سوره ذاریات/56 ) و حقیقت عبودیت؛ ترک معصیت است در اعتقاد که عمل قلب است و در عمل جوارح.
و ترک معصیت، حاصل نمی شود به طوری که ملکه شخص بشود، مگر با دوام مراقبه و یاد خدا در هر حال و زمان و مکان و در میان مردم و در خلوت « ولا أقول سبحان الله و الحمد لله، لکنه ذکر الله عند حلاله و حرامه ».
ما امام زمان عجل الله له الفرج را دوست می داریم، چون امیر نحل است؛ امور ما مطلقاً به وسیله او به ما می رسد؛ و او را پیغمبر صلوات الله علیه برای ما امیر قرار داده؛ و پیغمبر را دوست داریم، چون خدا او را واسطه بین ما و خود قرار داده؛ و خدا را دوست داریم، برای اینکه منبع همه خیرات است و وجود ممکنات، فیض اوست.
پس اگر خود و کمال خود را خواهانیم، باید دوست خدا باشیم؛ و اگر دوست خداییم، باید دوست وسائط فیوضات از نبیّ و وصیّ، باشیم؛ وگرنه یا دوست خود نیستم، یا دوست واهب العطایا نیستیم، یا دوست وسائط فیوضات نیستیم.
پس کیمیای سعادت، یاد خداست، و او محرّک عضلات به سوی موجبات سعادت مطلقه است؛ و توسل به وسائط استفاضه از منبع خیرات، به واسطه وسائل مقرره خودش است. باید اهتدا به هدایات آنها نماییم و رهروی به رهبری آنها نماییم تا کامیاب شویم.
دیگر توضیح نخواهید و آنکه عرض شد، ضبط نمایید و در قلب ثبت [کنید]، خودش توضیح خود را می دهد.
اگر بگویید چرا خودت عامل نیستی؟! می گویم: « اگر بنا بود که باید بگوییم ما عاملیم به هر چه عالمیم، شاید حاضر به این حضور و بیان نمی شدیم »؛ لکن دستور، بذل نعمت است، شاید به مقصود برساند؛ « ما أخذ الله علی العباد أن یتعلّموا حتی أخذ علی العماء أن یعلّموا ».
مخفی نماند اگر میسور شد برای کسی، نصیحت عملّیه بالاتر است از نصایح قولیه « کونوا دعاة إلی الله بغیر أاسنتکم 

  دستور العمل دوم :

کوچک و بزرگ باید بدانیم: راه یگانه برای سعادت دنیا و آخرت، بندگی خدای بزرگ است؛ و بندگی، در ترک معصیت است در اعتقادیات و عملیات.
آنچه را که دانستیم، عمل نماییم و آنچه را که ندانستیم، توقف و احتیاط نماییم تا معلوم شود، هرگز پشیمانی و خسارت، در ما راه نخواهد داشت؛ این عزم اگر در بنده، ثابت و راسخ باشد، خدای بزرگ، اولی به توفیق و یاری خواهد بود. 
 دستور العمل سوم :                                                                  
گفتم که: الف، گفت: دگر؟ گفتم: هیچ
در خانه اگر کس است، یک حرف بس است
بارها گفته ام و بار دگر می گویم: « کسی که بداند هر که خدا را یاد کند، خدا همنشین اوست، احتیاج به هیچ وعظی ندارد، می داند چه باید بکند و چه باید نکند؛ می داند که آنچه را که می داند، باید انجام دهد، و در آنچه که نمی داند، باید احتیاط کند.
دستور العمل چهارم :

   جماعتی از مؤمنین و مؤمنات، طالب نصیحت هستند؛ بر این مطالبه، اشکالاتی وارد است، از آن جمله:
1. نصیحت در جزئیات است، و موعظه، اعمّ است از کلیات و جزئیات؛ ناشناسها و همدیگر را نصیحت نمی کنند.
2. « من عمل بما علم ورثه الله علم ما لم یعلم »؛ « [ من عمل بما علم] کفی ما لم یعلم » ؛ ( والذین جاهدوا فینا، لنهدینهم سبلنا ).
آنچه می دانید، عمل کنید؛ و در آنچه نمی دانید؛ احتیاط کنید تا روشن شود؛ و اگر روشن شد، بدانید که بعض معلومات را زیر پا گذاشته اید؛ طلب موعظه از غیر عامل، محل اعتراض است؛ و قطعاً مواعظی را شنیده اید و می دانید، عمل نکردید، و گرنه روشن بودید.
3. همه می دانند که « رساله عملیه» را باید بگیرند و بخوانند و بفهمند، و تطبیق عمل بر آن نمایند، و حلال و حرام را با آن تشخیص بدهند؛ و همچنین مدارک شرعیه [را] اگر اهل استنباط باشند؛ پس نمی توانند بگویند:
« ما نمی دانیم چه بکنیم و چه نکنیم. »
4. کسانی که به آنها عقیده دارید، نظر به اعمال آنها نمایید، آنچه می کنند از روی اختیار، بکنید، و آنچه نمی کنند از روی اختیار، نکنید؛ و این، از بهترین راه های وصول به مقاصد عالیه است؛ « کونوا دعاة إلی الله بغیر ألسنتکم »؛
مواعظ عملیه، بالاتر و مؤثرتر از مواعظ قولیه است.
5. از واضحات است که خواندن قرآن در هر روز، و ادعیه مناسبه اوقات و امکنه، در تعقیبات وغیرآنها؛ و کثرت تردد در مساجد و مشاهد مشرفه؛ و زیارت علما و صلحاء و همنشینی با آنها، از مرضیات خدا و رسول(ص) است و باید روز به روز، مراقب زیادتی بصیرت و انس به عبادت و تلاوت و زیارت باشد.
و بر عکس، کثرت مجالست با اهل غفلت، مزید قساوت و تاریکی قلب و استیحاش از عبادت و زیارات است؛ از این جهت است که احوال حسنه حاصله از عبادات و زیارات و تلاوتها، به سبب مجالست با ضعفا در ایمان، به سوء حال و نقصان، مبدل می شوند؛ پس، مجالست با ضعیف الایمان- در غیر اضطرار و برای غیر هدایت آنها- سبب می شود که ملکات حسنه خود را از دست بدهد، بلکه اخلاق فاسده آنها را یاد بگیرد:
« جالسوا من یذکرکم الله رؤیته، و یزید فی علمکم منطقه، و یرغبکم فی الاخرة عمله. »
6. از واضحات است که ترک معصیت در اعتقاد و عمل، بی نیاز می کند از غیر آن؛ یعنی غیر، محتاج است به آن، و او محتاج غیر نیست، بلکه مولد حسنات و دافع سیئات است: ( و ما خلقت الجن و الانس إلا لیعبدون. )عبودیت ترک معصیت در عقیده و عمل.
بعضی گمان می کنند که ما از ترک معصیت عبور کرده ایم!! غافلند از اینکه معصیت، اختصاص به کبائر معروفه ندارد، بلکه اصرار بر صغائر هم، کبیره است؛ مثلاً نگاه تند به مطیع، برای تخویف، إیذاءِ محرم است؛ [و] تبسم به عاصی، برای تشویق، اعانت بر معصیت است.
محاسن اخلاق شرعیه و مفاسد اخلاق شرعیه، در کتب و رسائل عملیه، متبین شده اند. دوری از علما و صلحا، سبب می شود که سارقین دین، فرصت را غنیمت بشمارند و ایمان و اهلش را بخرند به ثمنهای بَخس و غیر مبارک، همه اینها مجرب و دیده شده است.
از خدا می خواهیم که عیدی ما را در اعیاد شریفه اسلام و ایمان، موفقیت به« عزم راسخ ثابت دائم بر ترک معصیت » قرار بدهد که مفتاح سعادت دنیویه و اخرویه است، تا اینکه ملکه بشود ترک معصیت؛ و معصیت برای صاحب ملکه، به منزله زهر خوردن برای تشنه است، یا میته خوردن برای گرسنه است.
البته اگر این راه تا آخر، مشکل بود و به سهولت و رغبت، منتهی نمی شد، مورد تکلیف و ترغیب و تشویق از خالق قادر مهربان نمی شد.
 
 

 

دستور العمل پنجم :

   کسی که به خالق و مخلوق، متیقن و معتقد باشد، و با انبیاء و اوصیاء صلوات الله علیهم، جمیعاً مرتبط و معتقد باشد، و توسل اعتقادی و عملی به آنها داشته باشد، و مطابق دستور آنها حرکت و سکون نماید، و در عبادات، «قلب» را از غیر خدا، خالی نماید، و فارق القلب، نماز را که همه چیز تابع آن است انجام دهد، و با مشکوکها، تابع امام عصر عجل الله له الفرج باشد، و هر که را امام، مخالف خود می داند با او مخالف باشد، و هر که را موافق می داند با او موافق، [و] لعن نماید ملعون او را، و ترحم نماید بر مرحوم او و لو علی سبیل الاجمالی؛ هیچ کمالی را فاقد نخواهد بود و هیچ وِزر و بالی را واجد نخواهد بود.
دستور العمل ششم :

هیچ ذکری، بالاتر از «ذکر عملی» نیست؛ هیچ ذکر عملی، بالاتر از « ترک معصیت در اعتقادیات و عملیات نیست. »
و ظاهر این است که ترک معصیت به قول مطلق، بدون « مراقبه دائمیه »، صورت نمی گیرد.

دستور العمل هفتم :                                                                           
من کلام علی علیه السلام:
« إعلم أن کل شیء من عملک تبع لصلاتک: بدان که هر چیزی از عمل تو تابع نماز توست »؛
علیکم بالمحافظة علی الصلوات الخمس فی اوائل أوقاتها و بالإقبال بالکل إلیه تعالی فیها، لا تفوتکم السعادة إن شاء الله تعالی: بر شما باد به محافظت بر نمازهای پنج گانه در اولین وقتهای آنها؛ و بر شما باد به روی نمودن و توجّه با تمام وجود بسوی خدای تعالی؛ { در این صورت } سعادت را از دست نخواهید داد إن شاء الله تعالی.
 دستور العمل هشتم:                                                                      
جماعتی هستند که وعظ و خطابه و سخنرانی را که مقدمه عملیات مناسبه می باشند، با آنها معامله ذی المقدمه می کنند، کأنه دستور این است که « بگویند و بشنوند، برای اینکه بگویند و بشنوند! » و این اشتباه است.
تعلیم و تعلم، برای عمل، مناسب است و استقلال ندارند. برای تفهیم این مطلب و ترغیب به آن فرموده اند: « کونوا دعاة إلی الله بغیر ألسنتکم » با عمل بگویید و از عمل یاد بگیرید و عملاً شنوایی داشته باشید.
بعضی می خواهند معلم را تعلیم نمایند، حتی کیفیت تعلیم را از متعلمین یاد بگیرند.
بعضی « التماس دعا » دارند، می گوییم « برای چه؟ » درد را بیان می کنند، دوا را معرفی می کنیم، به جای تشکر و به کار انداختن، باز می گویند: « دعا کنید! »
دور است آنچه می گوییم و آنچه می خواهند؛ شرطیت دعا را با نفسیت آن مخلوط می کنند. ما از عهده تکلیف، خارج نمی شویم، بلکه باید از عمل، نتیجه بگیریم و محال است عمل، بی نتیجه باشد و نتیجه، از غیر عمل، حاصل شود؛ این طور نباشد:
پی مصلحت، مجلس آراستند
نشستند و گفتند و برخاستند!
خدا کند قوال نباشیم، فعّال باشیم؛ [مبادا] حرکت عملیه بدون علم بکنیم [و] توقف با علم بکنیم.
آنچه می دانیم بکنیم، در آنچه نمی دانیم، توقف و احتیاط کنیم تا بدانیم؛ قطعاً این راه پشیمانی ندارد.
به همدیگر نگاه نکنیم، بلکه نگاه به « دفتر شرع » نماییم و عمل و ترک را مطابق با آن نماییم. 
 
 دستور العمل نهم :    
آقایانی که طالب مواعظ هستند، از ایشان سؤال می شود: آیا به مواعظی که تا حال شنیده اید، عمل کرده اید، یا نه؟
آیا می دانید که: « هر که عمل کرد به معلومات خودش، خداوند مجهولات او را معلوم می فرماید. »؟
آیا اگر عمل به معلومات - اختیاراً ـ ننماید، شایسته است توقع زیادتی معلومات؟
آیا باید دعوت به حق، از طریق لسان باشد؟ آیا نفرموده: « با اعمال خودتان، دعوت به حق بنماید »؟
آیا طریق تعلیم را باید یاد بدهیم، یا آنکه یاد بگیریم؟
آیا جواب این سؤالها از قرآن کریم:
( والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا )، و از کلام معصوم:« من عمل بما علم، ورثه الله علم ما لم یعلم » و « من عمل بما علم، کفی ما لم یعلم »، [ روشن نمی شود؟]
خداوند توفیق مرحمت فرماید که آنچه را می دانیم، زیر پا نگذاریم و در آنچه نمی دانیم، توقف و احتیاط نمائیم تا معلوم شود.
نباشیم از آنها که گفته اند:
پی مصلحت مجلس آراستند
نشستند و گفتند و برخاستند!
نشستند و گفتند و برخاستند 
 دستور العمل دهم :   

   همه می دانیم که رضای خداوند اجّل، با آنکه غنی بالذات [است] و احتیاج به ایمان بندگان و لوازم ایمان آنها ندارد، در این است [ که]:
بندگان، همیشه در مقام تقرب به او باشند، پس می دانیم که برای حاجت بندگان به تقرب به مبدأ الطاف و به ادامه تقرب، [ خداوند] محبت به یاد او و ادامه یاد او دارد.
پس می دانیم به درجه اشتغال به یاد او، انتفاع ما از تقرب به او، خواهد بود؛ و در طاعت و خدمت او، هر قدر کوشا باشیم به همان درجه، متقرب و منتفع به قرب خواهیم بود؛ و فرق بین ما و سلمان سلام الله علیه، در درجه طاعت و یاد او که مؤثر در درجه قرب ما است، خواهد بود.
و آنچه می دانیم که اعمالی در دنیا محل ابتلاء ما خواهد شد، باید بدانیم؛ که آنها هر کدام مورد رضای خداست، ایضاً خدمت و عبادت و طاعت او محسوب است.
پس باید بدانیم که هدف باید این باشد که تمام عمر، صرف در یاد خدا و طاعت او و عبادت، باید باشد، تا به آخرین درجه قرب مستعد خودمان برسیم، و گرنه بعد از آنکه دیدیم بعضی، به مقامات عالیه رسیدند و ما بی جهت، عقب ماندیم، پشیمان خواهیم شد. 
 دستور العمل یازدهم :                           
مخفی نیست بر اولی الألباب که اساسنامه حرکت در مخلوقات، شناختن محرّک است که حرکت، احتیاج به او دارد، و شناختن ما منه الحرکه و ما إلیه الحرکه و ما له الحرکه، یعنی بدایت و نهایت و غرض، که آن به آن، ممکنات، متحرک به سوی مقصد می باشند.
فرق بین عالم و جاهل، معرفت علاج حوادث و عدم معرفت است؛ و تفاوت منازل آنها در عاقبت، به تفاوت مراتب علم آنها است در ابتدا.
پس، اگر محرک را شناختیم و از نظم متحرکات، حسن تدبیر و حکمت محرّک را دانستیم، تمام توجه ما به اراده تکوینیه و تشریعیه اوست، خوشا به حال شناسنده، اگر چه بالاترین شهید باشد؛ و وای به حال ناشناس، اگر چه فرعون زمان باشد.
در عواقب این حرکات، جاهل می گوید: « ای کاش خلق نمی شدم »، عالم می گوید: « کاش هفتاد مرتبه، حرکت به مقصد نمایم و باز بر گردم و حرکت نمایم و شهید حق بشوم ».
مبادا از زندگی خودمان، پشیمان شده بر گردیم؛ صریحاً می گویم: ـ مثلاًـ اگر نصف عمر هر شخصی در یاد منعم حقیقی است و نصف دیگر در غفلت، نصف زندگی، حیات او محسوب و نصف دیگر، ممات او محسوب است، با اختلاف موت، در اضرار به خویش و عدم نفع.
خداشناس، مطیع خدا می شود و سر و کار با او دارد؛ و آنچه می داند موافق رضای اوست، عمل می نماید؛ و در آنچه نمی داند، توقف می نماید تا بداند؛ و آن به آن، استعلام می نماید و عمل می نماید، یا توقف می نماید؛ عملش، از روی دلیل؛ و توقفش، از روی عدم دلیل.
آیا ممکن است بدون اینکه با سلاح اطاعت خدای قادر باشیم، قافله ما به سلامت از این رهگذر پر خطر، به مقصد برسد؟ آیا ممکن است وجود ما از خالق باشد و قوت ما از غیر او باشد؟ پس قوت نافعه باقیه نیست، مگر برای خداییان، و ضعفی نیست مگر برای غیر آنها.
حال اگر در این مرحله، صاحب یقین شدیم، باید برای عملی نمودن این صفات و احوال، بدانیم که این حرکت محققه از اول تا به آخر، مخالفت با محرّک دواعی باطله است، که اگر اعتنا به آنها نکنیم، کافی است در سعادت اتصال به رضای مبدأ اعلی:
« أفضل زاد الراحل إلیک عزم إرادة ».



مسعود صفی یاری ::: دوشنبه 88/2/28::: ساعت 8:34 صبح نظرات دیگران: نظر

گربه را همه دیده‏اند ؛ حیوان جالبى است. شاید خداوند نام او را در زمره حیوانات اهلى قرار داده است تا بیشتر دقت کنیم. یکى از خُصوصیات جناب گربه، چگونگى رفتارش با آب است.
روزهاى بارانىِ کوچه‏هاى شهر را به خاطر بیاورید. چاله‏هاى پرآب و گربه‏اى که قصد عبور از کنار آنها را دارد. حیوان نجیب آن چنان خود را جمع مى‏کند و با احتیاط از کنار آب مى‏گذرد که گویا آب برایش زهر هلاهل است که حتّى نباید قطره‏اى از آن به بدنش برسد ؛ امّا همین حضرت اجل را تصوّر کنید وقتى که ناگهان از بالاى دیوار بلند، چشمان تیزش به ماهى سرخ و قشنگ مادر بزرگ در حیاط خانه قدیمى‏اش مى‏افتد، به نظر شما چه مى‏کند؟! آیا سجده شکر به جا مى‏آورد که چه خوب! فاصله من از آب دور است و به هیچ وجه و با هیچ معادله‏اى امکان خیس شدن وجود ندارد! یا نه در یک لحظه خود را قهرمان شیرجه مى‏پندارد، دیوار را سکوى پرش، حوض مادربزرگ را استخر مسابقات المپیک شنا، شیرجه و واترپلو و سرانجام اینکه آبى آب همان آسمان آبى است با این تفاوت که در آسمان ماهى لذیذ و سرخ و قشنگى وجود ندارد. پس حمله! مهارت گربه در این کار چنان است که گاهى شک مى‏کنیم که گربه پستاندار دوزیست است یا حتى آبزى که از وطن به دور افتاده!
بعضى از ما آدمها هم «تقواى گربه‏اى» داریم:
وقتى هزارتومان پیدا مى‏کنیم، در و دیوار را پر از اعلامیه و اطلاعیه مى‏کنیم که صاحبش را پیدا کنیم و چنان با تقوا مى‏شویم که گوى سبقت از سلمان فارسى مى‏رباییم ؛ امّا بلا دور باشد وقتى دستمان به بیت‏المال مى‏رسد. آن را با مال البیت اشتباه مى‏گیریم: مى‏بخشیم، مى‏ریزیم، مى‏پاشیم، حیف و میل مى‏کنیم، انفاق مى‏نماییم و... که اگر ندانى فکر مى‏کنى احکام دزدى و اختلاس و چپاول و تضییع حقوق مردم نسخ شده و از حرام به مستحب، بلکه واجب تبدیل شده است.
وقتى به پیرزن عجوزه‏اى که از فرط کهنسالى حتى جنس خود را هم فراموش کرده، برمى‏خوریم آن چنان چشمان خود را درویش مى‏کنیم و زبان به استغفار مى‏گشاییم که گویا یوسف صدیق و پاکدامن شاگرد مکتب اخلاقى ما بوده است ؛ امّا همین‏که زلیخایى زیباروى در قصرى تنها یا حتى با وجود دیگران، گوشه چشمى به ما کند، عقل و دین از کف نهاده و تمام وعده‏هاى بهشتى در مورد حورالعین را در حورالطین متجلى مى‏بینیم و مى‏گوییم شرط عقل این نیست که نقد امروز را به نسیه فردا بفروشد.

حدیث زندگی شماره10



مسعود صفی یاری ::: چهارشنبه 88/2/9::: ساعت 8:23 صبح نظرات دیگران: نظر

  روزگار از ما عمر و جوانى مى‏گیرد، ما از آن، چه گرفته‏ایم؟ آیا حساب سود و زیانمان را کرده‏ایم؟ آیا قبول داریم که «جوانىِ» ما یک سرمایه است؟ اگر آن را خرج مى‏کنیم، باید به سودآورى آن نیز توجه داشته باشیم. آنچه از دست مى‏دهیم و آنچه به دست مى‏آوریم، باید تناسبى قابل قبول با هم داشته باشند. آنان که در یک حادثه و یا به صورت طبیعى جان مى‏بازند، آنان که از مرحله جوانى به سالخوردگى و از کارافتادگى مى‏رسند، آنان‏که هرچه مى‏دوند، نمى‏رسند و هرچه مى‏کوشند، آرامش و آسایش نمى‏یابند، همه یک «فرصت» را از دست مى‏دهند. اما چه کسانى‏اند که همین معماى به ظاهر ساده ولى حقیقتاً دشوار را درک نمى‏کنند؟ چرا تا این فرصت‏ها هست، ناشناخته است و چون از دست مى‏رود، قدرش معلوم مى‏گردد؟ «غفلت از گذران عمر»، دلیل ناگشوده ماندن این معماست. سوره «عصر» را دوباره بخوانیم: «قسم به عصر! انسان در خُسران و زیان است! مگر آنان که اهل ایمان و عمل شایسته‏اند...».

«حسابگرى»، گام نخست موفقیت است. کسى که «نقد جوانى» را رایگان از کف بدهد، کوله‏بارى از «حسرت» را تا دامنه قیامت بر دوش خواهد کشید. کوتاهى یا بلندى عمر، هیچ یک به تنهایى نشان «ناکامى» یا «کامیابى» نیست. گرچه عمر طولانى، خواسته و آرزوى همه است، ولى اگر در لحظه لحظه عمر، بار گناه بیشتر شود، آیا باز هم طول عمر، مطلوب است؟ مگر ناله امام سجاد(ع) را در دعاى «مکارم الأخلاق» نشنیده‏اى:
«خدایا! اگر عمرم چراگاه شیطان است، پیش از آن‏که بر من خشم گیرى، جانم را بگیر».

تندرستى و شادابى و فراغت هم موهبت دیگرى است که اغلب افراد تا مشغول و گرفتار و زمینگیر نشوند، «سرمایه بودن» آن را درنمى‏یابند.



مسعود صفی یاری ::: پنج شنبه 88/1/27::: ساعت 8:28 صبح نظرات دیگران: نظر


 بهار گویاترین درس است و خزان و پاییز و زمستان درسی گویاتر .


سال نو اگر همراه با نو شدن فکر و روح و جان ما نباشد ما همان


کهنه فرسوده ایم .، هر چند جامه نو بپوشیم و به نظافت و نظم خانه


 و آشیانه بپردازیم .


عید باید در درون ما برپا شود .......


اگر ما متحول نشویم از تحول سال چه سودی عائد مان می گردد ؟


اگر ما دگرگون نشویم از طبیعت کمتریم هرچند ادعایمان بالاست..


اگر غوغای بهار در باغ زندگی ما برپا نشود واگر بلبل جوانی بر


 شاخسار عمرمان ترانه زیبای پاکی نخواند و حال درونی ما تحویل


 و تحول نیابد صد بهار هم اگر بیاید و بگذرد ما همان خزان زده


 سرد و  خموشیم......


کاش قدر جوانی را بدانیم ....


بهار در دل و جان و اندیشه ماست ..



مسعود صفی یاری ::: چهارشنبه 87/12/28::: ساعت 11:29 صبح نظرات دیگران: نظر

امام علی (ع) می فرماید:

هر روزی که در آن گناه نشود عید است . پس معلوم است روز(یا شبی) که انسان در آن الوده به گناه و نافرمانی خداوند گردد شوم و نکبت است ولو در ظاهر عید باشد . پس به عنوان یک شیعه علی (ع)تصمیم بگیریم عید نوروز را عید واقعی کنیم . با این کاردوخوشحالی عایدمان می شود . اول شادی به دست آوردن رضای خدا و خشنودی ائمه معصومین (ع) بخصوص امام زمان (عج) که لحظه به لحظه شاهد اعمال و رفتار ماست ودوم شادی ناشی از عید سعید نوروز.



مسعود صفی یاری ::: چهارشنبه 87/12/28::: ساعت 11:28 صبح نظرات دیگران: نظر
 

 


حجله سبز


گل دفتر اسرار خداوند گشوده است


شادی ورق تازه ای از پند گشوده است


آیینه عریانی زیبای معانی است


این حجله سبزی که خداوند گشوده است


شور سحر حشر اگر باورتان نیست


گل مصحف صد برگ به سوگند گشوده است


برسجده احساس بنفشه است نشانی


سجاده سبزی که خداوند گشوده است


تفسیر لطیفی است زپاکی دل کوه


این چشمه که از    دماوند گشوده است


سرشار ز شیرینی شیدایی خویش است


این غنچه که لب را به شکر خند گشوده است


پاک است طربنامه خوشبوی ملوکش


این گل که چنین چهره خرسند گشوده است


 شعر از :حجت الاسلام زکریا اخلاقی


 



مسعود صفی یاری ::: چهارشنبه 87/12/28::: ساعت 11:27 صبح نظرات دیگران: نظر

چهار شنبه سوری چیست ؟ چه ریشه ای دارد ؟ از کجا آمده ؟ آیین های منتسب به آن چه مستنداتی دارند ؟ برخو.رد ما با این پدیده چگونه باید باشد ؟ و دهها سوال دیگر نمونه ای از پرسش هایی است که پیرامون چهار شنبه آخر سال میشود و پاسخ قانع کننده ای هم برای آن به گوش نمی رسد .

به نظر من همان مقدار که نوروز دارای پیشینه و ریشه است چهارشنبه آخر سال بی ریشه و فاقد مستندات لازم می باشد . این روز نه در فرهنگ و تمدن ایرانی و نه در مبانی دینی و سنت های مذهبی  امتیاز خاص و برجستگی مشخصی نسبت به سایر روزها و شب ها ندارد و اگر احیانا از نظر تاریخی نیز اتفاق مرتبط خاصی در این روز رخ داده باشد با نگاه امروز مردم به آن هیچ سنخیتی نارد .

برخی از رسومات منتسب به این روز از قبیل پریدن روی آتش ، ایجاد مزاحمت های صوتی و ناهنجاری های اجتماعی نیز با فرهنگ ایرانی اسلامی کاملا بیگانه است .
نگاه سیاسی به چهار شنبه سوری

از سوی دیگر ترویج افراطی چهارشنبه سوری و مراسم مربوط به آن در شرایط فعلی رنگ و بوی سیاسی نیز به خود گرفته و دشمنان بدخواه را به فکر دامن زدن به این قضیه ، ترویج و تهییج مردم به روی آوردن به این مراسم البته با نیتی کاملا مغرضانه و شوم انداخته است . لذا مردم بخصوص جوانان عزیز توجه داشته باشند به بهانه چهارشنیه سوری در دامن دشمن نیفتند و بازیچه اهداف شوم آنان نگردند.

از نگاه امنیتی

از نگاه امنیتی نیز آسیب های ناشی از چهارشنبه سوری زنگ خطری برای جامعه محسوب می گردد . ایجاد هرج و مرج ، آتش سوزی ، صدمات جانی و مالی فراوان ، مزاحمت و رعب و وحشت برای دیگران ، سد معبر و احیاتا بر خوردهای ناشابست با دیگران از جمله این موارد است .   

 

چهار شنبه سوری و فرهنگ سوزی

چنانچه گفته شد چهارشنبه سوری مبنای متقن و محکمی از نظر فرهنگی و تاریخی ندارد و رفتارهای مربوط به این روز با فرهنگ  مهر و محبت اسلامی و تمدن غنی و ریشه دار ایرانی  مغایر است .  بنابر این خشونت ، ایذاء مردم ، رفتارهای غیر اخلاقی ، توسل به آتش برای خوشبختی ، و به هم ریختن هنجارهای اجتماعی جامعه چیزی جز فرهنگ سوزی نمی تواند باشد . در فرهنگ دینی شادی و نشاط و ابراز آن دارای معیار و چهار چوب معینی است که با موازین عقلی و فطری انسان هم سازگاری دارد . مشخص است که  از نظر مبانی دینی و عقلی ارتکاب هر آنچه که برای خود انسان یا دیگران ضرر داشته باشد حرام و خرید و فروش و استفاده از آن هم غیر مجاز می باشد . حال چگونه یک مراسم خرافی که حاصلی جز هنجار شکنی ، اسراف و بد اخلاقی های فردی و اجتماعی ندارد به عنوان سنتی ملی و ایرانی معرفی می گردد خود جای سوال دارد .

تخلیه هیجانات

برخی از افراد در توجیه آشوب های اجتماعی و آسیب های ناشی از آن در چهارشنبه سوری بحث تخلیه هیجانات جوانان را به رخ کشیده و آن را دلیلی برای جواز ارتکاب این اعمال میدانند . در پاسخ این افراد باید گفت درست است موضوع تخلیه هیجانات جوانان در جای خود دارای جایگاه خاصی است اما بدیهی است که حتی این موضوع هم باید نظام مند و قانونمند باشد . و الا اگر بنا باشد هرکس برای تخلیه خود هر کار که دلش بخواهد انجام دهد که سنگ روی سنگ بند نمی شود .

تخلیه هیجان باید به نحوی باشد که اصول اعتقادی ، اخلاقی ، امنیتی ، سیاسی و حقوق دیگران مورد تعرض قرار نگیرد .



مسعود صفی یاری ::: شنبه 87/12/24::: ساعت 8:49 صبح نظرات دیگران: نظر

یک سرمایه ناشناخته

سادگى است اگر کسى تنها با یک «نگاه» و «لبخند» و اظهار دوستى به «دام» بیفتد و خود را ارزان بفروشد.
گاهى پشت نگاه‏هاى مسموم و محبّت‏هاى فریبا، درّه هولناکى و شب تیره‏اى و بدبختى هول انگیزى نهفته است و جز با «بصیرت»، نمى‏توان آن سوى افق‏هاى غبارآلود را دید.
ما بیش از هر چیز در زندگى، نیازمند «چراغ ایمان» و «عصاى پروا» و «سپر خودسازى» هستیم، تا بتوانیم از پیچ و خم راه‏هاى زندگى به سلامت بگذریم و در کام بدبختى و دام فساد، گرفتار نشویم.
«تجربه»، مى‏تواند چراغ راهمان باشد و آینه زلالى که بسیارى از حقیقت‏ها را مى‏توانیم در آن ببینیم.
بارى! هرچند زمینه‏هاى رشد و تعالى، امکانات تزکیه و تهذیب، مراکز ارشاد و هدایت، انسان‏هاى دلسوز و متعهّد و برنامه‏هاى مفید و سازنده در پیرامون ما فراوان است و مى‏توانند - اگر بخواهیم - ما را به «گوهر عفاف» و «صدف پاکى» برسانند، ولى بیش از اینها، جاذبه‏هاى «گناه» وسوسه‏انگیزان و دام‏هاى اغواگر و آنتن‏هاى فریب و فیلم‏هاى دجّال‏گونه و فریبندگى‏هاى آزادى و بى‏قیدى و خدافراموشى و در نتیجه، «خودفراموشى» وجود دارد و ما هر لحظه، بر سر دو راهىِ «فسق» و «فلاح» ایستاده‏ایم، و در اندیشه انتخاب و گاهى تردید در گزینش!

و دریغ بر آن‏که ارزش «گوهر پاکى» را نشناسد و بدى را انتخاب کند!
آیا تاکنون دیده‏اید که باغبانى دور باغ خود حصار و پرچین نکشد و به نام «آزادى»، بوستان خود را در معرض تاراج دیگران قرار دهد؟
اگر باغبانى، سرمایه عمرش را که در «محصول باغ» خلاصه مى‏شود، محافظت کند، کسى او را بر این حدّ و حریم و حفاظ نهادن سرزنش نمى‏کند؛ بلکه جاى آفرین است. هیچ کس هم به نام «آزادى»، دیوار خانه خود را برنمى‏دارد و شب‏ها درِ حیاطش را باز نمى‏گذارد؛ چون ممکن است دزدى رخنه کند و اموالش را به یغما برد.
صاحبان گنج و گوهر نیز، جواهرات خود را در معرض رهگذران نمى‏گذارند تا بدرخشد و جلوه کند و چشم و دل برباید، بى‏آن‏که حفاظى براى ایمنى‏اش قرار دهند؛ چون ممکن است خود جواهر ربوده شود.
خیلى دور نشویم. روش خردمندانه این است که هر چیزى قیمتى‏تر باشد، درصد مراقبت از آن بالاتر مى‏رود و هرچه نفیس‏تر باشد، بیم ربودنش و خوف غارتش بیشتر است؛ بنابراین، مواظبت از آن، لازم‏تر

نوشته ای از : جواد محدثی



مسعود صفی یاری ::: یکشنبه 87/12/4::: ساعت 9:14 صبح نظرات دیگران: نظر

زیبایى درون

ابن سیرین ، بسیار خوش صورت و با کمال بود . او در دوران جوانى ، بزّازى مى‏کرد . روزى زنى او را دید و شیفته جمال او شد . زن، روزى به بهانه خرید جنس، او را وارد خانه خود کرد و درها را بست و در برابر ابن سیرین ، حرکاتى انجام داد تا بلکه او را بفریبد ؛ ولى او از خدا ترسید و به زن گفت : «به خدا پناه مى‏برم!». سپس او را نصیحت کرد و شرح عواقب زشت زنا را براى او بیان کرد ؛ ولى زن دست برنداشت . سرانجام ، ابن سیرین براى نجات خود از گناه ، حیله‏اى شرعى به کار برد و به زن گفت : «پس اجازه بده به دستشویى بروم». به دستشویى رفت و خود را به نجاست آلوده کرد . وقتى زن او را با آن وضعیت دید، از او متنفّر شد و او را از خانه‏اش بیرون کرد و بدین ترتیب ، خود را از آلودگى معنوى نجات داد .

خداوند نیز به سبب این عمل او علم تعبیر خواب را بدو آموخت و او در این علم به مقامى رسید که پس از معصومان، هیچ کس بدان نرسید .



مسعود صفی یاری ::: چهارشنبه 87/11/30::: ساعت 9:55 صبح نظرات دیگران: نظر
<   <<   31   32   33   34   35   >>   >