سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و او را گفتند اگر در خانه مردى را به رویش بندند روزى او از کجا سوى او آید ؟ فرمود : ] از آنجا که مرگش بر وى در آید . [نهج البلاغه]

وقتی خداوند، انسان رو آفرید و فرزندان رو به پدر و مادر هدیه کرد، فرمود: «و بِالوالدَین اِحْساناً» و سفارش مادر رو بیشتر کرد.

خداوند که آفریدگار همه ماست، می دونست که برخی از انسان ها در مسیری قرار می گیرن که به پدر و مادرشون ظلم می کنن، با صدای بلند با والدین سال خورده شون صحبت می کنن، قلب اونا رو به درد می آرن و حرمتشون رو می شکنن. انگار هر روز که می گذره این مسیر، شلوغ تر می شه و مسافرای بیشتری به این مسیر وارد می شن؛ مسافرایی که زحمت های پدر و مادرشون رو نادیده می گیرن!

کجاست اون روزایی که جوونا به احترام پدر و مادرشون، روی حرفشون حرف نمی زدن و به ارزش هاشون افتخار می کردن.

کجاست اون روزایی که پدرا و مادرا به برازندگی پوشش جوونا، رفتار و گفتارشون می بالیدن!

و امروز، گفتار و پوشش نامناسب، استفاده از تکیه کلام هایی که بعضی فیلم ها و سریال ها رواج می دن، رفتارهای نامتناسب با سن و سال؛ مثلاً جوونی که در اوج جوونیه، رفتارش مثل یک نوجوون تازه به دوران رسیده است و به طور کلی، پذیرش گسترده فرهنگ های بی ارزش به جای فرهنگ غنی و اصیل ایرانی، مایه شرمساری همه شده.

مشکل کجاست؟ مقصر کیه؟

جوونا یا بزرگ ترا؟

پدر و مادرا در زندگی جوونا چقدر نقش دارن و اثرگذارن؟ فقط باید امر و نهی کنن: «کجا بودی؟ کجا رفتی؟ چرا رفتی؟ با کی رفتی؟ چکار کردی؟» یا فقط باید جوون رو درک کنن و هر چی خواست براش فراهم کنن؟ اصلاً چرا جوونا از نگرانی ها و دلواپسی های والدینشون ناراحت می شن؟ مگه چه اشکالی داره که پدر و مادر، مراقب جووناشون باشن؟ آخه مگه مهربون تر و دل سوزتر از پدر و مادر هم می شه پیدا کرد؟ اصلاً این همه مراقبت و نگرانی پدر و مادرا لازمه؟ چرا جوونا دوست دارن، حرف، فقط حرف خودشون باشه؟ چرا حرف هیچ کس دیگه ای رو قبول نمی کنن و خودشون رو علامه دهر می دونن؟ اصلاً چرا اعضای خانواده، مشکلاتشون رو با هم در میون نمی ذارن تا مرز این دو تا نسل از بین بره و بتونن همدیگه رو بهتر درک کنن؟

فکر کنم، تقریباً همه تونستن موضوع مقاله رو حدس بزنن، ما داریم در مورد تفاوت بین دو گروه سنی صحبت می کنیم؛ گروه های سنی که از اونا به عنوان نسلِ جدید و قدیم یاد می شه.

بله، موضوع بحث ما شکاف نسل هاست.

شاید همه شما بارها و بارها این تعبیر رو شنیده باشید، یا این موضوع حتی کلافه تون کرده باشه.

شما کدوم طرف این شکاف قرار دارید؟

به نظر شما چطوری می شه این شکاف رو پر کرد؟

جوونا با تجربیاتی که به دست می یارن نگرش خاصی به دوره خودشون پیدا می کنن. این نگرش، رفتار، عقاید و ارزش های هر شخصی رو شکل می ده. در واقع، بین رفتارها و عقاید و عواطف و نگرشای آدمای هر نسل، یا بهتر بگیم پدر و مادرا و فرزندا، یه تفاوتی وجود داره. این تفاوت همون مسئله شکاف نسل هاست که حتماً تا حالا خیلی به گوشتون خورده. مسئله شکاف نسل ها اولین بار در دهه 60 میلادی، در کشورهای غربی مطرح شد. از نظر لغوی، شکاف نسلی به معنای «بریده شدن و منفرد گشتن از دوست یا کسی است.» در فرهنگ نامه آکسفورد، «شکاف نسلی، اختلاف در نگرش یا رفتار جوانان و افراد سالمندتر تعریف شده (یعنی همون دو نسل  ) که موجب درک نکردن متقابل می شه.» به تعبیر دیگه، شکاف نسل ها، فاصله تولد والدین با تولد فرزندانه که معمولاً این فاصله، سی ساله گرفته می شه؛ یعنی سه نسل در صد سال یا یه قرن....شکاف نسل هااما چی شده که امروز بین دو نسل، این همه مشکل وجود داره؛ چه برسه به سه نسل؟ در بعضی مناطق کشور، هنوز هم این سه نسل با هم زندگی می کنن و هیچ مشکلی هم ندارن، اما وقتی به گوشه ای از پایتخت می رسیم، به طبقه ای برمی خوریم که به دلیل فقدان فرهنگ دینی و ملی، با فرهنگ بیگانه و وارداتی انس گرفته و باورهاش، نَه هفته به هفته و ماه به ماه، بلکه روز به روز با هم تفاوت می کنه. هر سال هم فقط چهار فصل داره، ولی بعضی از جوونای امروزی، روز به روز تغییر می کنن. رنگا، شکلا، گویشا، تفکرا و باورا برای این قشر، فقط وسیله ای برای خودنمایی شده.

واقعاً کسی که نتونه فرهنگ اصیل خودشو یاد بگیره، چطور می تونه به نسل آینده یاد بده؟ نسلی که بعد از گذشت دو دهه و اندی از دفاع مقدس، امروز این طوری دست مایه مدهای عجیب و غریب می شه، چطوری می تونه پایه گذار فرهنگ فردا باشه؟

اگر از جوون دهه شصت تعریف و تمجید می شه، برای اینه که باور دینی و ملی داشت؛ نسبت به خدا، دین، وطن، ارزش های ملی و فرهنگی، خانواده، و هم وطنش احساس مسئولیت می کرد. همینا، از اون برای جوون امروزی اسطوره ساخت. اونا که از ملکوت سرازیر نشده بودن؛ توی همین شهرا زندگی می کردن، پس چرا بین جوون دیروزی و جوون امروزی این قدر تفاوت وجود داره؟ اگه پیشرفت اینه که روز به روز به سمت زندگی مدرن تر پیش بریم، پس چرا جوون امروزی زندگی مطلوبی نداره؟

واقعیت اینه که اگه علم پیشرفت می کنه، فرهنگ رفتاری هم باید پیشرفت کنه. چی شده که امروز، در فرهنگ، رتبه جوونا داره به صفر می رسه، حالا خدا رو شکر هنوز به منفی نرسیده!

در تعریف از فرهنگ مدرن، امروز پسامدرن، «به روز بودن» تعریف می شه و این «به روز بودن»؛ یعنی رفتارای خشن، حرفای نامربوط امروزه و… بین پدر و مادر و بچه ها اون قدر اختلاف نظر وجود داره، که حتی نمی تونن حرف هم رو بفهمن.

شکاف نسل ها، متفاوت شدن اندیشه ها و نتایج اون، در همه خانواده ها یکسان نیست. ما از تعاریف زیر برای نشون دادن این تفاوت استفاده می کنیم:

گروه اول: تاریک در تاریک:

خانواده هایی هستن که پدر و مادر، رفتار درستی با فرزنداشون ندارن و به جای حل کردن مشکلات بچه ها و درک احساسات و هیجان هاشون، به بدترین شکل با اونا برخورد می کنن. این برخورد، حتی گاهی شامل تنبیه جسمی یا به اصطلاح کتک زدن می شه. فرزندان چنین خانواده هایی، همیشه به دنبال آرامش در مکان هایی غیر از خونه هستن و برای بهتر کردن زندگی شون، به جای تفریح های سالم، به خشونت و مواد مخدر و … رو می یارن. این جوونا علاوه بر اینکه گذشته تاریکی داشتن، آینده شون رو هم تیره تر می کنن.

گروه دوم: تاریک در روشن:

فرزندانی در خانواده های نابسامان هستن که سعی می کنن آیندشون رو از راه درست بسازن و با رفت و آمد با خانواده های فرهنگی و سالم، به دنبال پیشرفت می رن تا فردایی روشن تر برای خودشون رقم بزنن.

گروه سوم: روشن در تاریک:

خانواده های فرهنگی و اصیلی هم هستن که به دلیل نداشتن درک متقابل با بچه هاشون و مراقبت یا توجه ناکافی، جووناشون مثل جوونای گروه اول، آینده ای تیره برای خودشون رقم می زنن.

گروه چهارم: روشن در روشن:

خانواده هایی هستن که از ابتدا درست زندگی کردن و اهدافشون در زندگی، حفظ ارزش ها و عقاید، پیشرفت علمی و فرهنگی، سالم زیستن و خدمت به خلق خداست. این نوع خانواده ها، هم خودشون، هم فرزندانشون، همیشه در زندگی موفقند و شکاف نسل ها و تفاوت نگرش های والدین و فرزندان در این خانواده ها پیش نمی یاد، یا اگر پیش می آد، با حفظ حرمت ها و احترام متقابله. امیدواریم همه خانواده هایی که در کشور ما زندگی می کنن، از این گروه باشن.

منبع: ماهنامه گلبرگ – شماره 122



مسعود صفی یاری ::: پنج شنبه 93/9/13::: ساعت 8:31 عصر نظرات دیگران: نظر

 حضرت زهرا سلام الله علیها همواره فرزندانش را با القاب نیکو و محبت آمیز خطاب میکرد.

چنانکه در حدیث شریف کساء در پاسخ سلام امام حسن (ع) و امام حسین (ع) بصورت جداگانه می فرماید: " سلام بر تو ای نور دیده ام و میوه دلم."

همچنین می فرمود: "کسی که کودکی دارد باید در راه تربیت فرزندش، خود را تا سر حد کودکی تنزل دهد."

در زیر قسمت هایی از حدیث شریف کساء که اشاره به این مطلب دارد آورده شده است:

 

... وَاِذا بِوَلَدِىَ الْحَسَنِ قَدْ اَقْبَلَ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمّاهُ فَقُلْتُ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا قُرَّةَ عَیْنى وَثَمَرَةَ فُؤ ادى ...

 دیدم فرزندم حسن وارد شد و گفت سلام بر تو اى مادر گفتم : بر تو باد سلام اى نور دیده ام و میوه دلم...

 

... وَاِذا بِوَلَدِىَ الْحُسَیْنِ قَدْ اَقْبَلَ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمّاهُ فَقُلْتُ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدى وَیا قُرَّةَ عَیْنى وَثَمَرَةَ فُؤ ادى ...

فرزندم حسین وارد شد و گفت : سلام بر تو اى مادر گفتم : بر تو باد سلام اى فرزند من و اى نور دیده ام و میوه دلم...

 

منبع: مفاتیح الحیات، باب تربیت فرزند



مسعود صفی یاری ::: پنج شنبه 93/9/13::: ساعت 6:41 عصر نظرات دیگران: نظر



مسعود صفی یاری ::: پنج شنبه 93/9/13::: ساعت 6:40 عصر نظرات دیگران: نظر



مسعود صفی یاری ::: پنج شنبه 93/9/13::: ساعت 6:40 عصر نظرات دیگران: نظر

نماز

شما را سفارش می کنم به اینکه نمازهایتان را در بهترین و با فضیلت ترین اوقات آنها به جا بیاورید و آن نمازها با نوافل، 51 رکعت است؛ پس اگر نتوانستید، 44 رکعت بخوانید و اگر مشغله های دنیوی نگذاشت آنها را به جا آورید، حداقل نماز توابین را بخوانید [نماز اهل انابه و توبه هشت رکعت هنگام زوال است.]

 
مرحوم علامه طباطبایی و آیت الله بهجت از ایشان نقل می کنند که می فرمودند: «اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند.»

 
مرحوم آقای سید هاشم رضوی هندی می فرمایند: روزی یکی را به محضر آقای قاضی آوردند که مثلا آقا دستش را بگیرد و راهنمایی اش کند. مرحوم آقای قاضی فرموده بودند: «به این آقا بگویید که نماز را در اول وقت بخواند.» بعد معلوم شد که آن آقا وسواس در عبادات داشته و نماز را تا آخر وقت به تأخیر می انداخته است.

 
اما وصیت های دیگر، عمده آنها نماز است. می فرمودند نماز را بازاری نکنید اول وقت به جا بیاورید با خضوع و خشوع. اگر نماز را تحفظ کردید همه چیزتان محفوظ می ماند و تسبیح صدیقه کبری سلام الله علیها که از ذکر کبیر به شمار می آید و آیت الکرسی در تعقیب نماز ترک نشود.

 
دعا در قنوت نماز

آقای قاضی می فرمودند این دعا را در قنوت نماز بخوانید: «اللهم ارزقنی حبّک و حبّ ما تحبه، و حبّ من یحبّک، والعمل الذی یبلغنی إلی حبّک واجعل حبّک احبّ الاشیاء إلی.» خداوندا محبت خود را و محبت کسانی را که دوست داری و محبت کسی که تو را دوست دارد و عملی که مرا بسوی محبتت برساند را ؛ روزی ما بفرما و محبت خود را محبوب ترین چیزها نزد ما قرار بده.


قرآن

آیت الله نجابت می فرمودند: آیت الله میرزا علی قاضی به مرحوم آیت الله شیخ علی محمد بروجردی (از شاگردان برجسته آقای قاضی) فرموده بودند که: «هیچ گاه از قرآن جدا مشو و ایشان تا آخر عمر بر این سفارش آقای قاضی وفادار و پایبند بود. هر وقت از کارهای ضروری و روزمره فارغ می شد، قرآن می خواند و با قرآن بود.»

 
آقای سید محمد حسن قاضی می فرمایند: «چند سفارش ایشان عبارت است از: اول روخوانی قرآن، می فرمودند قرآن را خوب و صحیح بخوانید.

 
توصیه دیگر ایشان راجع به دوره تاریخ اسلام بود. می فرمودند یک دوره تاریخ اسلام را از ولادت حضرت پیغمبر(صلی الله و علیه وآله) تا 255 هـ.ق یا 260 هـ.ق بخوانید. و بعد از عمل به این ها می فرمودند برو نمازشب بخوان!»

 
آیت الله قاضی در نامه ای به آیت الله  طباطبایی می فرمودند: «دستورالعمل، قرآن کریم است؛ فیه دواء کل دواء و شفاء کل عله و دوا کل غله علماً و عملاً و حالاً. آن قره العیون مخلصین را همیشه جلوی چشم داشته باشید و با آن هادی طریق مقیم و صراط مستقیم سیر نمایید و از جمله سیرهای شریف آن قرائت است به حسن صورت و آداب دیگر، خصوص در بطون لیالی...»

و نیز: «بر شما باد به قرائت قرآن کریم در شب با صدای زیبا و غم انگیز، پس آن نوشیدنی و شراب م?منان است. تلاوت قرآن کمتر از یک جزء نباشد.»

نماز شب

«اما نماز شب پس هیچ چاره و گریزی برای مومنین از آن نیست، و تعجب از کسی است که می خواهد به کمال دست یابد و در حالی که برای نماز شب قیام نمی کند و ما نشنیدیم که احدی بتواند به آن مقامات دست یابد مگر به وسیله نماز شب.»

علامه طباطبایی می فرمودند: «چون در نجف اشرف برای تحصیل مشرف شدم، از نقطه نظر قرابت و خویشاوندی گاه گاهی به محضر مرحوم قاضی شرفیاب می شدم تا یک روز در مدرسه ای ایستاده بودم که مرحوم قاضی از آن جا عبور می کردند. چون به من رسیدند، دست خود را روی شانه من گذاردند و گفتند: ای فرزند! دنیا می خواهی نماز شب بخوان، آخرت می خواهی نماز شب بخوان!»

حاج سید هاشم حداد می فرمودند: «مرحوم آقا خودش این طور بود و به ما هم این طور دستور داده بود که در میان شب وقتی برای نماز شب برمی خیزید، چیز مختصری تناول کنید، مثلاً چای یا دوغ یا یک خوشه انگور یا چیز مختصر دیگری که بدن شما از کسالت بیرون آید و نشاط برای عبادت داشته باشید.»

 
توسل به ائمه أطهار (علیهم السلام)

آیت الله سید علی آقا قاضی در یکی از نامه هایش چنین مرقوم فرمودند: «.... و تمام طرق .... توسل به ائمه أطهار(علیهم السلام) و توجه تام به مبدأ است. چونکه صد آمد، نود هم پیش ما است. با دراویش و طریق آنها کاری نداریم. طریقه، طریقه علما و فقها است، با صدق و صفا.»


 توسل به حضرت سیدالشهدا (علیه السلام)


محال است انسانی به جز از راه سیدالشهدا علیه السلام به مقام توحید برسد. سریان فیوضات و خیرات از مسیر حضرت سیدالشهدا علیه السلام است و پیشکار این فضیلت هم حضرت قمر بنی هاشم ابالفضل العباس علیه السلام است.

 
دعا برای فرج امام زمان (علیه السلام)

از آن چیزها که بسیار لازم و با اهمیت است دعا برای فرج حضرت حجت ـ صلوات الله علیه ـ در قنوت نماز وتر است بلکه در هر روز و در همه دعاها.

 
دل هیچ کس را نرنجانید!

دیگر آن که، گر چه این حرفها آهن سرد کوبیدن است، ولی بنده لازم است بگویم اطاعت والدین، حسن خلق، ملازمت صدق، موافقت ظاهر با باطن و ترک خدعه و حیله و تقدم در سلام و نیکویی کردن با هر برّ و فاجر، مگر در جایی که خدا نهی کرده. الله الله الله که دل هیچ کس را نرنجانید!                          

                                         
رفع ناراحتی های روحی

آن مرحوم در هنگام اضطراب و ناراحتی های روحی، خواندن این کلمات را سفارش می کردند: «لا اله الا الله وحده لا شریک له، له الحمد و له الملک و هو علی کل شیء قدیر، أعوذ بالله من همزات الشیاطین و أعوذ بک ربی من أن یحضرون إن الله هوالسمیع العلیم: هیچ معبودی جز خداوند یکتای بی شریک وجود ندارد و ستایش و حکومت مخصوص اوست و او بر هر کاری تواناست. از وسوسه های شیاطین به خدا پناه می برم و به تو پناه می برم ای پروردگارم از این که نزد من حاضر شوند. همانا خداوند شنوا و داناست.»

 
حق الناس


آیت الله نجابت نقل می کند: وقتی که بنده مشرف شدم خدمت ایشان فرمودند: «هر حقی که هر کس بر گردن تو دارد باید ادا کنی. خدمت ایشان عرض کردم: مدتی قبل در بین شاگردهایم که نزد بنده درس طلبگی می خواندند، یکی خوب درس نمی خواند. بنده ایشان را تنبیه کردم. اذن از ولیّ او هم داشتم در تربیت. در ضمن این جا هم نیست که از او طلب رضایت کنم. می فرمودند: «هیچ راهی نداری، باید پیدایش کنی. گفتم آدرس ندارم، گفتند باید پیدا کنی.

 
آقای قاضی فرمودند: هر حقی که برگردنت باشد تا ادا نکنی باب روحانیت، باب قرب، باب معرفت باز شدنی نیست. یعنی این ها همه مال حضرت احدیت است. و حضرت احدیت رضایت خود را در راضی شدن مردم قرار داده است.»

منبع: تبیان



مسعود صفی یاری ::: چهارشنبه 93/9/12::: ساعت 8:8 صبح نظرات دیگران: نظر

پوششی معمولی داشتم مانتویی تا روی زانو به علاوه یک شال البته بدون آرایش.تا اینکه سال سوم راهنمایی که با یکی از همکلاسی هایم آشنا و دوست شدم که ظاهری متین و چادری داشت بعد از مدتی هم نشینی با او ظاهر او بر من اثر گذاشت.او اهل مسجد بود گاهی به بهانه اینکه با دوستم در مسجد قرار دارم با چادر از خونه خارج می شدم و به مسجد می رفتم.اما در مهمانی ها بدون چادر بودم با اینکه پوششم تغییر کرده بود و محجوب تر شده بودم.

دوستم که روز به روز با او صمیمی تر می شدم آدمی مذهبی و معتقد بود. به من گفت:"دوست دارم دوستی که دارم شبیه خودم باشه"دوستش داشتم و به راهی که می رفت اطمینان پیدا کردم و با راهنمایی های حاج آقای مدرس حرف های دوستم برایم به اثبات رسید.(صحبت های پیش نماز مدرسه مون بعد از هر نماز )تصمیمم را گرفتم . از پول توجیبی های خودم یک چادر مناسب خریدم و موقع رفتن به مدرسه در کوچه جلوی درب خانه بدون اطلاغ خانواده چادرم را سرم کردم.
 اولین روزی که با چادر وارذ مدرسه شدم همه همکلاسی ها به من لبخند زدند لبخند شیرین و محبت آمیز برای اینکه تغییر کرده بودم. دوستی که باعث چادری شدنم شده بود با این جمله به من تبریک گفت:"تو خوب بودی با چادر بهتر شدی"بعد از مدتی مادرم اتفاقی مرا از روی تراس خانه دید که در کوچه چادر سر می کنم و از چادر پوشیدنم با اطلاع شد. (پوشش من دقیقا برخلاف بقیه بود ) بعد از کلی صحبت و اعتراض ،من استوارتر از قبل چادر بر سر به مدرسه می رفتم .

سال بعد از طرف آموزش وپرورش به حج مشرف شدم از آن به بعد به بهانه اینکه حاجیه خانم باید چادری باشد همه جا چادر می پوشیدم.بعد از گذشت مدتی، پوششم در خانواده عادی شده بود دیگر حداقل باخانواده ام در رابطه با حجابم مشکلی نداشتم اما اطرافیانم به خاطر این مساله از صحبت کردن با من اجتناب می کردند و علاوه بر این پاره ای از اوقات مرا مورد تمسخر قرار می دادند.

به تدریج مادرم را هم به چادر علاقه مند کردم .مثلا وقتی از حج برگشتم چون چادر می پوشیدم به مادرم گفتم:"زشته من چادر داشته باشم و شما نه. ،زشته دختر چادری باشه مادر مانتویی!"یا به بهانه های مختلف مادرم رو می کشوندم به مدرسه،اوایل هفته ای یک بار و گاهی حتی  هر روز! بهشون می گفتم:"جلوی دوستام زشته چادر نپوشید!یا کتاب فلسفه حجاب شهید مطهری رو به مادرم دادم تا بخونه فکر کنین کسی که هرروز با چادر بیاد مدرسه دخترش کم کم این چادر رو سرش ثابت میشه.

چندروز به روز مادر مانده بود برای مادرم پارچه چادری خریدم و با یکی از چادر نمازهایش پیش خیاط بردم تا برایش بدوزد از اون جایی که یک مادر از هدیه ای که فرزندش برایش خریده استفاده می کند مادر من هم از چادرش استفاده کرد وهنوز هم اون رو نگه داشته!از آن روزها سه یا چهارسال گذشته و در حال حاضر من و مادرم هر دو با چادر وارد اجتماع می شویم.



مسعود صفی یاری ::: چهارشنبه 93/9/12::: ساعت 8:6 صبح نظرات دیگران: نظر
زیباترین رابطه خواهر و برادری در تاریخ بشریت مربوط به امام حسین و حضرت زینب است.
شدّت علاق? حضرت زینب(س) به برادرش امام حسین (ع) در طول تاریخ بی نظیر است؛ به طوری که راویان در مورد ایشان می گویند که وی در ایّام کودکی به برادرش امام حسین(ع) به قدری انس و محبت داشت که جز در آغوش و دامان او آرام نمی‌گرفت و هر وقت نزد آن حضرت بود، چشم از روی برادر برنمی داشت و نمی‌توانست ساعتی از حضور مبارکش دوری کند، و اگر دور می‌شد، می‌گریست.
این وابستگی خواهر به برادر به حدی بود که هرگاه سیدالشهدا(ع)از نظر ایشان غایب می‌شد، بی‌قراری می‌کرد و چون دیده ایشان به جمال برادر می‌افتاد، شاداب می شدند[1]
 تا جایی این علاقه شدید بود که مادر این بانوی گرانقدر دردوران  طفولیت اگر در گهواره به گریه می‌افتاد، دیدار امام حسین(ع) و یا شنیدن صدای ایشان، مایه آرامش و قرار زینب بود[2]
روزی حضرت زهرا(س) به پدرشان عرض کردند: «ای پدر! از محبت شدیدی که بین زینب و حسین می‌باشد در شگفتم، چنانکه او بی دیدار حسین(ع) صبر ندارد، و اگر ساعتی بوی حسین را حس نکند جانش بیرون می آید.»
چون رسول خدا(ص) این سخن را شنید، آه دردناکی از سینه برکشید و اشک بر دیدگانش جاری شد و فرمود: «ای نوردیده‌ام، این دخترم زینب با حسین به سفر کربلا خواهد رفت و به هزار گونه رنج و سختی گرفتار خواهد شد.»
محبت به برادر برای ایشان تا حدی مهم بود که حضرت زینب (س) هنگام ازدواج با عبدالله بن جعفر شرط نمود که من به برادرم علاقمندم و باید همه‌روزه به من اجازه دهی حسینم را زیارت کنم. در تمام مدّت زندگی کمتر می‌شد روزی بگذرد که حضرت زینب حضرت حسین(ع) را نبیند.
 
و فاضل بیرجندی در «کبریت احمر» می‌نویسد: «حضرت زینب(س) چنان به برادر علاقه داشت که در هیچ خواهر و برادری دیده نشده است، از طفولیت با حضرت حسین(ع) انس گرفته بود.»
شیخ ربّانی خلخالی می‌نویسد: «روزی به محضر آیة الله بزرگوار سید شهاب الدین نجفی مرعشی رسیدم، ازهر دری سخنی به میان آمد تا اینکه ایشان فرمودند: هنگامیکه حضرت فاطمه(س) قنداق? حضرت زینب(س) را به محضر رسول خدا(ص) برد، این نوزاد چشم مبارک را برای هیچ یک از اهل بیت باز نکرد و تنها وقتی قنداقه در بغل امام حسین(ع) قرار گرفت چشم مبارک را گشود.»
 
و بعضی نوشته‌اند: «هنگامی‌که عبدالله بن عباس به امام حسین(ع) گفت: شما می‌فرمایید می‌روم کشته می‌شوم، پس چرا زنها را با خود می‌برید؟
حضرت زینب(س) سر از محمل بیرون آورد و فرمود: ای پسر عباس، می‌خواهی بین من و برادرم جدایی بیندازی؟ هرگز من از او مفارقت نکنم.»[3]
محبت حضرت زینب(س) به امام حسین(ع) به گونه‌ای بود که هر روز چند بار به دیدار آن حضرت می‌رفت. هنگام نماز نخست به چهره نورانی برادر می‌نگریست، سپس نماز می‌خواند.[4]
در روز عاشورا، دو نوجوانش محمّد و عون را نزد برادر آورد و عرض کرد بانوی گرانقدر جدّم ابراهیم خلیل(ع) از درگاه خدا قربانی را قبول نمود، تو نیز این قربانی را از من بپذیر! اگر چنین نبود که جهاد برای زنان روا نیست، هر لحظه جان را فدای جانان می‌نمودم.[5]
واین رابطه خواهر و برادر  براین منوال گذشت تا جایی که  سر مقدّس امام حسین(ع)را در دامان گرفت و در تمام مصائب صبر کرد و در جواب دشمن خود با صلابت ایستاد و فرمود: «و ما رایت الا جمیلا»
 
اینجاست که همان دردانه برادر وظیفه سنگین حفاظت از امام بعد را برعهده می گیرد و از خاندان نبوت سرپرستی می کند. هر چند داغ هجران برادر او را پیر کرده، اما خم به ابرو نمی‌آورد و فرزندان برادررا دلداری می‌دهد و مهمتر از آن  وظیفه خطیرش که همان پیام امام شهیدش است را به گوش تاریخ می‌سپارد و خطبه حضرت زینب(س) تا جایی اثر گذار می شود که یزید میگسار را به گریه می‌اندازد.
تاریخ نویسان معتقدند که اگر زینب رسالت برادر را ادامه نمی داد، این نهضت در تاریخ بشریت محو می شد. 
 این بانوی بزرگوار پس از اتمام رسالتش به یکسال نرسید که از هجران ان مفارقت برادر جهان را بدرود گفت.
دوستی امام حسین(ع) برای خواهر، تنها از سر عاطفه نبود، بلکه این محبت از جهان غیب و ملکوت سرچشمه می‌گرفت. محبت به امام عصر خود بود به طوری که  گرمی عشق امام حسین(ع) در جان حضرت زینب(س) آمیزه‌ای از ایمان، عشق، عاطفه و شعور بود و جوشیدن چنین محبتی در سامان‌بخشی قیام عاشورا بسیار کارساز شد.
و بعد از شهادت امام(ع) پرچم امام بر زمین نماند و این بانوی عالیقدر پرچمدار نهضت کربلا شد تا راه حق زنده بماند.
 
 



[1] سید نورالدین جزائری، پیشین، ص 255.
[2] جعفر النقدی، پیشین، ص 95.
[3] سید نورالدین جزائری، پیشین، ص 255.
 [4] ریاحین الشریعة: 3ج /ص 41
[5] محمد محمدی اشتهاردی، پیشین، ص 38ـ39.


مسعود صفی یاری ::: پنج شنبه 93/8/29::: ساعت 11:26 عصر نظرات دیگران: نظر

- قالَ الاْ مامُ عَلی بنُ الْحسَین، زَیْنُ الْعابدین عَلَیْهِ السَّلامُ: ثَلاثٌ مَنْ کُنَّ فیهِ مِنَ الْمُ?مِنینَ کانَ فی کَنَفِ اللّهِ، وَ أظَلَّهُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ فی ظِلِّ عَرْشِهِ، وَ آمَنَهُ مِنْ فَزَعِ ‏الْیَوْمِ الاْکْبَرِ: مَنْ أعْطی النّاسَ مِنْ نَفْسِهِ ما هُوَ سائِلهُم لِنَفْسِهِ، و رَجُلٌ لَمْ یَقْدِمْ یَداً وَ رِجْلاً حَتّی یَعْلَمَ أنَّهُ فی طاعَةِ اللّهِ ‏قَدِمَها أوْ فی مَعْصِیَتِهِ، وَ رَجُلٌ لَمْ یَعِبْ أخاهُ بِعَیْبٍ حَتّی یَتْرُکَ ذلکَ الْعِیْبَ مِنْ نَفْسِهِ.(1)

سه حالت و خصلت در هر یک از م?منین باشد در پناه خداوند خواهد بود و روز قیامت در سایه رحمت عرش ‏الهی می‌باشد و از سختی‌ها و شداید محشر در امان است.

اوّل آن که به  مردم  چیزی را دهد که از آنان برای خویش می‌خواهد (آنچه برای خود می‌پسندد را به آنان عطا کند).

دوّم آن قدم از قدم برندارد تا آنکه بداند آن حرکتش در راه اطاعت خداست یا معصیت و نافرمانی او

سوّم از برادر مومن خود (به عیبی که در خود نیز دارد ) عیب جویی نکند تا آنکه آن عیب را از خودش دور سارد

‏2 - قال علیه السلام:  ثَلاثٌ مُنْجِیاتٌ لِلْمُ?ْمِن: کَفُّ لِسانِهِ عَنِ النّاسِ وَاغتِیابِهِمْ، وَإ شْغالُهُ نَفْسَهُ بِما یَنْفَعُهُ لاَِّخِرَتِهِ وَدُنْیاهُ، وَطُولُ الْبُکأ ‏عَلی خَطیئَتِهِ .(2)

سه چیز موجب نجات انسان مومن خواهد بود:

نگهداری زبانش از حرف زدن درباره مردم غیبت آنان،

مشغول شدنش به خویشتن با کارهایی ‏که برای آخرت و دنیایش ‍ مفید باشد.

و بسیار گریستن بر اشتباهاتش.‏

‏3 - قال علیه السلام: أَرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ کَمَلَ إِسْلَامُهُ وَ مُحِّصَتْ ذُنُوبُهُ وَ لَقِیَ رَبَّهُ وَ هُوَ عَنْهُ رَاضٍ وَفَاءٌ لِلَّهِ بِمَا یَجْعَلُ عَلَى نَفْسِهِ لِلنَّاسِ وَ صِدْقُ لِسَانِهِ مَعَ النَّاسِ وَ الِاسْتِحْیَاءُ مِنْ کُلِّ قَبِیحٍ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ النَّاسِ وَ حُسْنُ خُلُقِهِ .(3) 

چهار خصلت است که در هرکس باشد، ایمانش کامل، گناهانش بخشوده خواهد بود، و در حالتی خداوند را ‏ملاقات می‌کند که از او راضی و خوشنود است:

‏1 - تقوای الهی با کارهایی که برای مردم به به دوش می‌کشد.

‏2 - راست گوئی و صداقت با مردم .

‏3 - حیا و پاکدامنی نسبت به تمام زشتی‌های در پیشگاه خدا و مردم.

‏4 - خوش اخلاقی و خوش برخوردی با خانواده‌ی خود.‏

‏4 - قال علیه السلام: یَا ابْنَ آدَم، إ نَّکَ لا تَزالُ بَخَیْرٍ ما دامَ لَکَ واعِظٌ مِنْ نَفْسِکَ، وَ ما کانَتِ الْمُحاسَبَةُ مِنْ ‏هَمِّکَ، وَ ما کانَ الْخَوْفُ لَکَ شِعارا.(4)

ای فرزند آدم، همیشه در عافیت و خیر خواهی بود  مادامی که از درون خود پند دهنده‌ای داشته باشی و محاسبه‌(نفس) از کارهای مهمت باشد و ترس از (عاقبت امور) سرلوحه‌ات گردد.

‏5 - قال علیه السلام: وَ أمّا حَقُّ بَطْنِکَ فَأنْ لا تَجْعَلْهُ وِعأ لِقَلیلٍ مِنَ الْحَرامِ وَلا لِکَثیرٍ، وَ أنْ تَقْتَصِدَ لَهُ فِی ‏الْحَلالِ.(5)

حقّی که شکم بر تو دارد این است که آن را ظرف چیزهای حرام - چه کم و چه زیاد - قرار ندهی و (نیز) در ‏چیزهای حلال میانه‌روی کنی.‏

‏6 - قال علیه السلام: مَنِ اشْتاقَ إلی الْجَنَّةِ سارَعَ إلی الْحَسَناتِ وَ سَلا عَنِ الشَّهَواتِ، وَ مَنْ أشْفَقَ مِنَ النارِ ‏بادَرَ بِالتَّوْبَةِ إلی اللَّهِ مِنْ ذُنُوبِهِ وَ راجَعَ عَنِ الْمَحارِمِ.(6)

کسی که مشتاق بهشت باشد در انجام کارهای نیک، سرعت می‌نماید و شهوات را زیر پا می‌گذارد و ‏هرکس از آتش جهنم هراسناک باشد به درگاه خداوند از گناهانش توبه می‌کند و از گناهان و چیزهای حرام روی برمی‌گرداند.‏

‏7 - قال علیه السلام: طَلَبُ الْحَوائِجِ إلی النّاسِ مَذَلَّةٌ لِلْحَیاةِ وَ مَذْهَبَةٌ لِلْحَیاء، وَ اسْتِخْفافٌ بِالْوَقارِ وَ هُوَ الْفَقْرُ ‏الْحاضِرِ، وَ قِلَّةُ طَلَبِ الْحَوائِجِ مِنَ النّاسِ هُوَ الْغِنَی الْحاضِر.(7)

دست نیاز به سوی مردم دراز کردن، سبب ذلّت و خواری در زندگی و در معاشرت خواهد بود. و نیز موجب از بین رفتن حیا و کاهش وقار خواهد گشت. و همین خود فقر بالفعل است(که گریبانگیر شخص شده) و (اما) کم بودن نیازمندیها از مردم خود غنا و توانمندی بالفعل است (که شخص به آن آراسته است).‏

‏8 - قال علیه السلام:اَلْخَیْرُ کُلُّهُ صِیانَةُ الانْسانِ نَفْسَهُ.(8)

تمام سعادت و خوشبختی، حفظ (و کنترل اعضا و جوارح خود از هرگونه بدی) از سوی خویش است.‏

‏9 - قال علیه السلام: سادَةُ النّاسِ فی الدُّنْیا الاَسْخِیاء، وَ سادَةُ الناسِ فی الاخِرَةِ الاتْقیاء.(9)

در این دنیا سرور مردم، سخاوتمندان هستند؛ و در قیامت سیّد و سرور مردم، پرهیزکاران خواهند بود.‏

‏10 - قال علیه السلام: مَنْ زَوَّجَ  لِلّهِ، وَ وَصَلَ الرَّحِمَ تَوَّجَهُ اللّهُ بِتاجِ الْمَلَکِ یَوْمَ الْقِیامَةِ.(10)

هرکس برای (رضا و خوشنودی) خداوند ازدواج نماید و با خویشان خود صله رحم نماید، خداوند او را در قیامت ‏مفتخر و سربلند می‌گرداند.‏

حضرت سجاد

‏11 - قال علیه السلام: إنَّ أفْضَلَ الْجِهادِ عِفَّةُ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ.(11) 

با فضیلت‌ترین و مهمترین مجاهدتها، عفت شکم و عورت است (از چیزهای حرام و شبهه ‏ناک).‏

‏12 - قال علیه السلام: مَنْ زارَ أخاهُ فی اللّهِ طَلَبا لاِنْجازِ مَوْعُودِ اللّهِ، شَیَّعَهُ سَبْعُونَ ألْفَ مَلَکٍ، وَ هَتَفَ بِهِ ‏هاتِفٌ مِنْ خَلْفٍ ألا طِبْتَ وَ طابَتْ لَکَ الْجَنَّةُ، فَإذا صافَحَهُ غَمَرَتْهُ الرَّحْمَةُ.(12)

هرکس به دیدار دوست و برادر خود برود و برای رضای خداوند او را زیارت نماید به امید آن که به وعده‌های ‏الهی برسد، هفتاد هزار فرشته او را همراه و مشایعت خواهند کرد، و نیز هاتفی از پشت سر ندایش در دهد که بهشت گوارایت باد‏ که از آلودگی‌ها پاک شدی . پس چون با دوست و برادر خود دست دهد و مصافحه کند  رحمت فرایش خواهد گرفت.‏

‏13 - قال علیه السلام:إ نْ شَتَمَکَ رَجُلٌ عَنْ یَمینِکَ، ثُمَّ تَحَوَّلَ إلی یَسارِکَ فَاعْتَذَرَ إلَیْکَ فَاقْبَلْ مِنْهُ.(13)

چنانچه شخصی از سویی تو را بدگویی کند، و سپس برگردد و از سوی دیگر پوزش طلبد، عذرخواهی و پوزش او را پذیرا باش.‏

‏14 - قال علیه السلام: عَجِبْتُ لِمَنْ یَحْتَمی مِنَ الطَّعامِ لِمَضَرَّتِهِ، کَیْفَ لایَحْتَمی مِنَ الذَّنْبِ لِمَعَرَّتِهِ.(14)

تعجّب دارم از کسی که  به خاطر ضررهای غذا نسبت به ( تشخیص خوب و بد ) خوراکش ‍ اهتمام می‌ورزد ، چگونه نسبت به گناهان به خاطر زشتی و زیانش اهمیّت نمی‌دهد.

‏15 - قال علیه السلام: مَنْ أطْعَمَ مُ?ْمِنا مِنْ جُوعٍ أطْعَمَهُ اللّهُ مِنْ ثِمارِ الْجَنَّةِ، وَ مَنْ سَقی مُ?ْمِنا مِنْ ظَمَأ ‏سَقاهُ اللّهُ مِنَ الرَّحیقِ الْمَخْتُومِ، وَ مَنْ کَسا مُ?ْمِنا کَساهُ اللّهُ مِنَ الثّیابِ الْخُضْرِ.(15)

هرکس م?من گرسنه‌ای را طعام دهد خداوند او را از میوه‌های بهشت اطعام می‌نماید، و هر که تشنه‌ای ‏را آب دهد خداوند از چشمه گوارای بهشتی سیرابش می‌گرداند، و هرکس مومن برهنه‌ای را لباس بپوشاند ‏خداوند او را از لباس سبز بهشتی خواهد پوشاند.‏

‏16 - قال علیه السلام: إنَّ دینَ اللّهِ لایُصابُ بِالْعُقُولِ النّاقِصَةِ، وَ الاَّْرأ الْباطِلَةِ، وَ الْمَقاییسِ الْفاسِدَةِ، وَ لایُصابُ إلاّ بِالتَّسْلیمِ، فَمَنْ سَلَّمَ لَنا سَلِمَ، و مَنِ اهْتَدی بِنا هُدِی، وَ مَنْ دانَ بِالْقِیاسِ وَ الرَّأی هَلَکَ.(16)

به وسیله عقل ناقص و نظریه‌های باطل، و قیاسهای فاسد و بی اساس نمی‌توان به دین خدا دست یافت؛  تنها وسیله رسیدن به دین واقعی، تسلیم محض می‌باشد؛ پس هرکس تسلیم ما اهل بیت باشد (از هر انحرافی) در امان است و هر که به وسیله ما هدایت یابد خوشبخت ‏خواهد بود. و شخصی که با قیاس و نظریات شخصی خود بخواهد دین را دریابد، هلاک می‌گردد.‏

‏17 - قال علیه السلام: الدُّنْیا سِنَةٌ، وَ الاَّْخِرَةُ یَقْظَةٌ، وَ نَحْنُ بَیْنَهُما أضْغاثُ احْلامِ.(17)

دنیا همچون نیمه خواب (چرت ) است و آخرت بیداری می‌باشد و ما در این میان این دو در خواب پریشانیم.‏

‏18 - قال علیه السلام: مِنْ سَعادَةِ الْمَرْءِ أنْ یَکُونَ مَتْجَرُهُ فی بِلادِهِ، وَ یَکُونَ خُلَطا?ُهُ صالِحینَ، وَ تَکُونَ لَهُ أوْلادٌ ‏یَسْتَعینُ بِهِمْ(18)

از سعادت مرد آن است که در شهر خود کسب و تجارت نماید و معاشرینش افرادی صالح و ‏نیکوکار باشند، و نیز دارای فرزندانی باشد که با آنان یاری گردد و کمک حال او باشند.‏

‏19 - قال علیه السلام: آیاتُ الْقُرْآنِ خَزائِنُ الْعِلْمِ، کُلَّما فُتِحَتْ خَزانَةٌ، فَیَنْبَغی لَکَ أنْ تَنْظُرَ ما فیها.(19)

آیه‌های قرآن، هر کدام آن، خزینه علوم (خداوند) است، هر گاه خزینه‌ای باز می‌شود شایسته است که خوب در آن بنگری.‏

‏20 - قال علیه السلام: مَنْ خَتَمَ الْقُرْآنَ بِمَکَّة لَمْ یَمُتْ حَتّی یَری رَسُولَ اللّهِ صَلّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ، وَ یَرَی مَنْزِلَهُ ‏فی الْجَنَّةِ(20)

هر که قرآن را در مکّه مکرّمه ختم کند نمی‌میرد مگر آن که حضرت رسول اللّه و نیز جایگاه خود را در ‏بهشت ر?یت می‌نماید.‏

‏21 - قال علیه السلام: یا مَعْشَرَ مَنْ لَمْ یَحِجَّ اسْتَبْشَرُوا بِالْحاجِّ إذا قَدِمُوا فَصافِحُوهُمْ وَ عَظِّمُوهُمْ، فَإنَّ ذلِکَ ‏یَجِبُ عَلَیْکُمْ تُشارِکُوهُمْ فی الاْجْرِ.(21) 

شماهائی که به مکّه نرفته اید و در مراسم حجّ شرکت نکرده اید، بشارت باد شماها را به آن حاجیانی که ‏بر می‌گردند، با آن‌ها - دیدار و - مصافحه کنید تا در پاداش و ثواب حجّ آن‌ها شریک باشید.‏

‏22 - قال علیه السلام: الرِّضا بِمَکْرُوهِ الْقَضا، مِنْ أعْلی دَرَجاتِ الْیَقینِ.(22)

راضی بودن به سخت‌ترین مقدّرات الهی از عالی‌ترین مراتب ایمان و یقین خواهد بود.‏

‏23 - قال علیه السلام: ما مِنْ جُرْعَةٍ أحَبُّ إلی اللّهِ مِنْ جُرْعَتَیْنِ: جُرْعَةُ غَیْظٍ رَدَّها مُ?ْمِنٌ بِحِلْمٍ، أوْ جُرْعَةُ ‏مُصیبَةٍ رَدَّها مُ?ْمِنٌ بِصَبْرٍ.(23)

نزد خداوند متعال حالتی محبوب‌تر از یکی از این دو حالت نیست:

حالت غضب و غیظی که م?من با بردباری و حلم از آن بگذرد و دیگری حالت بلا و مصیبتی که م?من آن را ‏با شکیبائی و صبر بگذراند.‏

‏24 - قال علیه السلام: مَنْ رَمَی النّاسَ بِما فیهِمْ رَمَوْهُ بِما لَیْسَ فیِهِ.(24) 

هرکس مردم را عیب جوئی کند و عیوب آنان را بازگو نماید و سرزنش کند، دیگران او را متهّم به آنچه در او نیست ‏می‌کنند.‏

‏25 - قال علیه السلام: مُجالَسَةُ الصَّالِحیِنَ داعِیَةٌ إلی الصَّلاحِ، وَ أدَبُ الْعُلَمأ زِیادَةٌ فِی الْعَقْلِ.(25)

هم نشینی با صالحان انسان را به سوی صلاح و خیر می‌کشاند، و معاشرت و هم صحبت شدن با علما، ‏سبب افزایش عقل است.‏

‏26 - قال علیه السلام: إنَّ اللّهَ یُحِبُّ کُلَّ قَلْبٍ حَزینٍ، وَ یُحِبُّ کُلَّ عَبْدٍشَکُورٍ.(26)

همانا خداوند دوست دارد هر قلب حزین و غمگینی را (که در فکر نجات و سعادت خود باشد) و هر بنده ‏شکرگزاری را دوست دارد.‏

حضرت سجاد

‏27 - قال علیه السلام:إنَّ لِسانَ ابْنَ آدَمٍ یَشْرُفُ عَلی جَمیعِ جَوارِحِهِ کُلَّ صَباحٍ فَیَقُولُ: کَیْفَ أصْبَحْتُمْ؟

فَیَقُولُونَ: بِخَیْرٍ إنْ تَرَکْتَنا، إ نَّما نُثابُ وَ نُعاقَبُ بِکَ.(27)

زبان آدمی بر تمام اعضا و جوارحش تسلط دارد هر روز صبحگاهان زبان انسان بر آنها می‌گوید: چگونه شب را به روز رساندید؟

جواب دهند: اگر تو ما را رها کنی خوب و آسوده هستیم، چون که ما به وسیله تو مورد ثواب و عقاب قرار ‏می‌گیریم.‏

‏28 - قال علیه السلام: ما تَعِبَ أوْلِیاء اللّهُ فِی الدُّنْیا لِلدُّنْیا، بَلْ تَعِبُوا فِی الدُّنْیا لِلاَّْخِرَةِ.(28)

دوستان و اولیاء خدا در فعالیّت‌های دنیوی خود را برای دنیا به زحمت نمی‌اندازند و خود را خسته نمی‌کنند ‏بلکه برای آخرت زحمت می‌کِشند.‏

‏29 - قال علیه السلام: لَوْ یَعْلَمُ النّاسُ ما فِی طَلَبِ الْعِلْمِ لَطَلَبُوهُ وَ لَوْ بِسَفْکِ الْمُهَجِ وَ خَوْضِ اللُّجَجِ.(29)

چنانچه مردم منافع و فضایل تحصیل علوم را می‌دانستند هر آینه آن را تحصیل می‌کردند گرچه با ریخته ‏شدن خونها و یا فرو رفتن زیر آب‌ها در گرداب‌های خطرناک باشد.‏

‏30 - قال علیه السلام: لَوِ اجْتَمَعَ أهْلُ السّماء وَ الاْ رْضِ أنْ یَصِفُوا اللّهَ بِعَظَمَتِهِ لَمْ یَقْدِرُوا.(30)

چنانچه تمامی اهل آسمان و زمین گِرد هم آیند و بخواهند خداوند متعال را در جهت عظمت و جلال توصیف ‏و تعریف کنند، قادر نخواهند بود.‏

‏31 - قال علیه السلام: ما مِنْ شَیْیءٍ أحبُّ إلی اللّهِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ مِنْ عِفَّةِ بَطْنٍ وَ فَرْجٍ، وَ ما شَیْیءٌ  أحَبُّ إلی اللّهِ مِنْ أنْ یُسْألَ.(31)

بعد از معرفت به خداوند چیزی محبوب‌تر از عفت شکم و عورت نیست، و نیز محبوبترین کارها نزد خداوند درخواست نیازمندیها به درگاهش ‍ می‌باشد.‏

‏32 - قال علیه السلام: یابْنَ آدَم إ نَّکَ مَیِّتٌ وَ مَبْعُوثٌ وَ مَوْقُوفٌ بَیْنَ یَدَی اللّهِ عَزَّ وَ جَلّ مَسْ?ُولٌ، فَأعِدَّ لَهُ ‏جَوابا.(32)

ای فرزند آدم (ای انسان، تو) خواهی مُرد و سپس محشور می‌شوی و در پیشگاه خداوند جهت سوال و ‏جواب احضار خواهی شد، پس جوابی (قانع کننده و صحیح در مقابل س?الها) برایش مهیّا و آماده کن.‏

‏33 - قال علیه السلام: نَظَرُ الْمُ?ْمِنِ فِی وَجْهِ أخِیهِ الْمُ?ْمِنِ لِلْمَوَدَّةِ وَ الْمَحَبَّةِ لَهُ عِبادَة.(33)

نظر کردن م?من به صورت برادر م?منش از روی علاقه و محبّت عبادت است.‏

‏34 - قال علیه السلام: إیّاکَ وَ مُصاحَبَةُ الْفاسِقِ، فَإنّهُ بائِعُکَ بِأکْلَةٍ أوْ أقَلّ مِنْ ذلِکَ وَ إ یّاکَ وَ مُصاحَبَةُ الْقاطِعِ ‏لِرَحِمِهِ فَإنّی وَجَدْتُهُ مَلْعُونا فی کِتابِ اللّهِ.(34)

بر حذر باش از دوستی و همراهی با فاسق چون که او به یک لقمه نان و چه بسا کمتر از آن هم، تو را ‏می‌فروشد؛ و مواظب باش از دوستی و صحبت کردن با کسی که قاطع رحم (کسی که ارتباط خویشاوندی را بریده) می‌باشد چون که او را در ‏کتاب خدا ملعون یافتم.‏

‏35 - قال علیه السلام: أشَدُّ ساعاتِ ابْنِ آدَم ثَلاثُ ساعاتٍ: السّاعَةُ الَّتی یُعایِنُ فیها مَلَکَ الْمَوْتِ، وَ السّاعَةُ ‏الَّتی یَقُومُ فیها مِنْ قَبْرِهِ، وَ السَّاعَةُ الَّتی یَقِفُ فیها بَیْنَ یَدَیِ اللّه تَبارَکَ وَ تَعالی، فَإمّا الْجَنَّةُ وَ إمّا إلَی ‏النّارِ.(35)

مشکل‌ترین و سخت‌ترین لحظات و ساعات دوران‌ها برای انسان، سه مرحله است:

‏1 - آن موقعی که عزرائیل بر بالین انسان وارد می‌شود و می‌خواهد جان او را برگیرد.

‏2 - آن هنگامی که از درون قبر زنده می‌شود و در صحرای محشر به پامی خیزد.

‏3 - آن زمانی که در پیشگاه خداوند متعال - جهت حساب و کتاب و بررسی اعمال - قرار می‌گیرد و نمی‌داند ‏راهی

بهشت و نعمت‌های جاوید می‌شود و یا راهی دوزخ و عذاب دردناک خواهد شد.‏

‏36 - قال علیه السلام:إ ذا قامَ قائِمُنا أذْهَبَ اللّهُ عَزَوَجَلّ عَنْ شیعَتِنا الْعاهَةَ، وَ جَعَلَ قُلُوبَهُمْ کُزُبُرِ الْحَدیدِ، ‏وَ جَعَلَ قُوَّةَ الرَجُلِ مِنْهُمْ قُوَّةَ أرْبَعینَ رَجُلاً.(36) 

هنگامی که قائم ما ( حضرت حجّت، روحی له الفدأ و عجّ) قیام و خروج نماید خداوند بلا و آفت را از شیعیان ‏و پیروان ما بر می‌دارد ودلهای ایشان را همانند قطعه آهن محکم می‌نماید، و نیرو و قوّت هر یک از ایشان ‏به مقدار نیروی چهل نفر دیگران خواهد شد.‏

‏37 - قال علیه السلام: عَجَباً کُلّ الْعَجَبِ لِمَنْ عَمِلَ لِدارِ الْفَناء وَ تَرَکَ دارَالْبقاء.(37)

بسیار عجیب است از کسانی که برای این دنیای زودگذر و فانی کار می‌کنند و خون دل می‌خورند ولی ‏آخرت را که باقی و ابدی است رها و فراموش کرده اند.‏

‏38 - قال علیه السلام: رَأیْتُ الْخَیْرَ کُلَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ فِی قَطْعِ الطَّمَعِ عَمّا فِی أیْدِی النّاسِ.(38)

تمام خیرات و خوبی‌های دنیا و آخرت را در چشم پوشی و قطع طَمَع از زندگی و اموال دیگران می‌بینم ‏‏(یعنی قناعت داشتن ).‏

‏39 - قال علیه السلام: مَنْ لَمْ یَکُنْ عَقْلُهُ أکْمَلَ ما فیهِ، کانَ هَلاکُهُ مِنْ أیْسَرِ ما فیهِ.(39)

کسی که بینش و عقلش کاملترین چیزش نباشد هلاکتش آسانترین چیزش است.

‏40 - قال علیه السلام:إنَّ الْمَعْرِفَةَ، وَ کَمالَ دینِ الْمُسْلِمِ تَرْکُهُ الْکَلامَ فیما لایُغْنیهِ، وَ قِلَّةُ ریائِهِ، وَ حِلْمُهُ، ‏وَ صَبْرُهُ، وَ حُسْنُ خُلْقِهِ.(40)

همانا معرفت و کمال دین مسلمان در گرو رها کردن سخنان و حرف‌هایی است که به حالش ‏سودی ندارد.

همچنین از ریاء و خودنمایی دوری جستن و در برابر مشکلات زندگی بردبار و شکیبا بودن و نیز دارای اخلاق ‏پسندیده و نیک سیرت بودن است.‏


‏1- تحف العقول: ص 204، بحارالا نوار: ج 75، ص 141، ح 3.

‏2- تحف العقول: ص 204، بحارالا نوار: ج 75، ص 140، ح 3.

‏3- مشکاة الا نوار: ص 172، بحارالا نوار: ج 66، ص 385، ح 48.

‏4- مشکاة الا نوار: ص 246، بحارالا نوار: ج 67، ص 64، ح 5.

‏5- تحف العقول: ص 186، بحارالا نوار: ج 71، ص 12، ح 2.

‏6- تحف العقول: ص 203، بحارالا نوار: ج 75، ص 139، ح 3.

‏7- تحف العقول: ص 210، بحارالا نوار: ج 75، ص 136، ح 3.

‏8- تحف العقول: ص 201، بحارالا نوار: ج 75، ص 136، ح 3.

‏9- مشکاة الا نوار: ص 232، س 20، بحارالا نوار: ج 78، ص 50، ح 77.

‏10- مشکاة الا نوار: ص 166، س 3.

‏11- مشکاة الا نوار: ص 157، س 20.

‏12- مشکاة الا نوار: ص 207، س 18.

‏13- مشکاة الا نوار: ص 229، س 10، بحارالا نوار: ج 78، ص 141، ح 3.

‏14- أعیان الشّیعة: ج 1، ص 645، بحارالا نوار: ج 78، ص 158، ح 19.

‏15- مستدرک الوسائل: ج 7، ص 252، ح 8.

‏16- مستدرک الوسائل: ج 17، ص 262، ح 25.

‏17- تنبیه الخواطر، معروف به مجموعة ورّام: ص 343، س 20.

‏18- وسائل الشیعة: ج 17، ص 647، ح 1، ومشکاة الا نوار: ص 262.

‏19- مستدرک الوسائل: ج 4، ص 238، ح 3.

‏20- من لا یحضره الفقیه: ج 2، ص 146، ح 95.

‏21- همان مدرک: ج 2، ص 147، ح 97.

‏22- مستدرک الوسائل: ج 2، ص 413، ح 16.

‏23- مستدرک الوسائل: ج 2، ص 424، ح 21.

‏24- بحار الا نوار: ج 75، ص 261، ح 64.

‏25- بحارالا نوار: ج 1، ص 141، ضمن ح 30، و ج 75، ص 304.

‏26- کافی: ج 2، ص 99، بحارالا نوار: ج 71، ص 38، ح 25.

‏27- اصول کافی: ج 2، ص 115، وسائل الشّیعة: ج 12، ص 189، ح 1.

‏28- بحارالا نوار: ج 73، ص 92، ضمن ح 69.

‏29- اصول کافی: ج 1، ص 35، بحارالا نوار: ج 1، ص 185، ح 109.

‏30- اصول کافی: ج 1، ص 102، ح 4.

‏31- تحف العقول: ص 204، بحارالا نوار: ج 78، ص 41، ح 3.

‏32- تحف العقول: ص 202، بحارالا نوار: ج 70، ص 64، ح 5.

‏33- تحف العقول: ص 204، بحارالا نوار: ج 78، ص 140، ح 3.

‏34- تحف العقول: ص 202، بحارالا نوار: ج 74، ص 196، ح 26.

‏35- بحار الا نوار: ج 6، ص 159، ح 19، به نقل از خصال شیخ صدوق.

‏36- خصال: ج 2، ص 542، بحارالا نوار: ج 52، ص 316، ح 12.

‏37- بحارالا نوار: ج 73، ص 127، ح 128.

‏38- اصول کافی: ج 2، ص 320، بحارالا نوار: ج 73، ص 171، ح 10.

‏39- بحارالا نوار: ج 1، ص 94، ح 26، به نقل از تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام.

‏40- تحف العقول: ص 202، بحارالا نوار: ج 2، ص 129، ح 11.



مسعود صفی یاری ::: چهارشنبه 93/8/28::: ساعت 9:41 صبح نظرات دیگران: نظر

مقول? تقویت ارتباطات خانوادگی به ویژه میان خواهر و برادر و والدین از اهمیت بالایی برخوردار می‌باشد،  لیکن رعایت حدود شرع و عرف باید به عنوان شاخص? کلیدی در تداوم ارتباط سالم در میان اعضای خانواده مورد نظر قرار گیرد، لذا دخت ایران بر آن شد تا با تبیین مؤلفه‌های بنیادین حدود شرع و عرف در مقول? محرمیت، با ذکر شاخصه‌های آن گامی در جهت ارتقای سلامت دینی نهاد مقدس خانواده بردارد.

لزوم آگاه‌سازی اعضای خانواده به ویژه خواهر و برادر و هم جنس از حدود شرعی و عرفی روابط و تبیین موضوعات مبتلا به میان محارم می‌تواند زمین? شناخت صحیح از مناسبات با جنس مخالف و یا هم جنس را در میان دیگر محارم تقویت سازد، لذا خواهر و برادر در یک خانواده باید بدانند:

- تا چه حد می‌توان به محارم (خواهر و برادر و...) نگاه کرد.

- حکم پوشش در برابر محارم به ویژه پوشش خواهر  و برادر چیست.

حدود شرعی محرمیت خواهر و برادر
به طور کلی مقول? نگاه و پوشش اهم موضوعات مرتبط با حدود شرعی و عرفی میان خواهر و برادر محسوب می‌گردد، لذا در ابتدا حد شرعی نگاه  و پوشش ذکر می‌گردد:

از منظر شرع و طبق نظر مراجع عظام تقلید[1] در موضوع نگاه میان خواهر و برادر و یا هم جنس به غیر از عورتین[2] به تمام بدن محارم خویش می‌توان نگاه انداخت، مشروط به آنکه این نگاه به قصد لذت نباشد، هم چنین ترس از مفسده انگیز بودن این‌گونه نگاه‌ها به بدن محارم از جمله خواهر و برادر در بین نباشد.

لذا برادر و خواهر و یا هم جنس (خواهر خواهر و برادر برادر) نمی‌توانند عورتین یکدیگر و یا دیگر محارم خود را ببینند، اگر چه بدون قصد لذت و ایجاد مفسده‌ای باشد.


در باب پوشش میان محارم  نیز از منظر فقه فقط پوشاندن عورت واجب است و لازم نیست که زن بدن خود را از آنها بپوشاند، اما در صورتی که لباس زن در مقابل محارم مناسب نباشد و باعث مفسده  خاصی شود و یا احتمال و ظن انجام کار حرام در میان باشد یا در مقابل پسران بزرگ‌سال، باعث بد آموزی شود (که غالباً این گونه است)  زن باید به نحو متعارف و مناسب، لباس بپوشد[3].

باید اذعان نمود درباره محدوده پوشش در مقابل محارم دو نوع پوشش فقهی و عرفی در جامعه وجود دارد. برادر و خواهر یا هم جنس اگر در مقابل یکدیگر عورتین را بپوشانند کفایت می‌کند و لازم نیست بقیه بدن را بپوشانند این حدود پوشش فقهی و شرعی  است[4].

البته لازم به ذکر است مقول? اضطرار[5] در بیماری از جمله مواردی  است که حرمت نگاه به عورتین و نیز نگاه و لمس بدن نامحرم و لزوم رعایت پوشش عورتین را از میان بر می‌دارد، لذا دکتر محرم نیست و نگاه دکتر به بدن زن وعورتین بیمار حرام است، مگر در مقام اضطرار در مریضی که وجوب پوشش زن از دکتر نامحرم و حرمت نگاه به بدن زن برداشته می‌شود، لیکن دکتر در غیر مقام اضطرار نمی‌تواند به بدن زن نامحرم  نگاه کند.[6]

حدود عرفی محرمیت میان خواهر و برادر
حال با ذکر احکام شرعی مذکور شاید برای برخی افراد این پرسش مطرح گردد که پس می‌توان به همه جای بدن محارم خود از جمله خواهر و برادر خود نگاه کنیم و اشکال و ایراد شرعی بر آن مترتب نیست، در پاسخ باید گفت احکام شرعی ناظر به بهترین وضعیت ممکن و رعایت هم? جوانب و نیز تبعیت از عرف و اخلاق  است به نحوی که دغدغ? شرع بر حرمت کمترین احتمال مفسده و تحریک‌پذیری میان محارم به ویژه خواهر و برادر استوار گشته است که مصادیق آن احکام در ادامه ذکر خواهد شد.

لذا  با هم? تفاصیل در شرع، محارم باید  در نوع پوشش خود  عرف و اخلاق را مراعات نمایند، لذا پوشش و نگاه و معاشرت و ارتباط میان خواهر یا برادر یا دیگر محارم طوری باشد که زمینه فساد و گناه را فراهم نکند.

در تبیین ضرورت رعایت عرف در مقولاتی از قبیل نگاه و پوشش میان خواهر و برادر باید گفت هرچند بر اساس شرع، مقدار پوشش محارم -مانند برادر و خواهر- در منزل کم تر از مواقعی است که در مقابل نامحرم هستند، ولی باید دانست رعایت نکردن معیارهای عرفی میان محارم می‌تواند قواعد شرعی را نیز مورد چالش قرار دهد، لذا  شرع برای تقویت جایگاه عرف و اخلاق در خانواده و محارم به ویژه خواهر و برادر و جنس موافق یا مخالف، نگاه با قصد و لذت و مفسده انگیز میان خواهر و برادر و دیگر محارم را منع کرده است[7]، هم چنین نپوشاندن هر کجای بدن به قصد به حرام انداختن دیگری حرام دانسته است.[8]

لذا با رعایت معیارهای عرف می‌توان حریم عفاف و حیا را در نهاد مقدس خانواده حفظ نمود، زیرا بی اعتنائی به روی? مرسوم در پوشش میان محارم در عرف خانواده‌ها  می‌تواند تبعات فراوانی را به همراه داشته باشد؛ بدین نحو که به نام عدم تحریک‌پذیری از بد پوششی خواهر و برادر، تدریجاً مفاسد اجتماعی توسعه پیدا خواهد کرد، از این رو  خانم‌ها باید بدانند که تا چه حدی باید پوشش خود را در مقابل پسرها و دخترهای جوانشان در خانواده حتی کسانی که محرمشان هستند، مثل برادر، داماد، رعایت کنند که خانواده دچار آسیب نشود، در جامعه می‌بینیم که در اثر همین رعایت نکردن‌های معیارهای عرفی در خانواده، جوانان بزه کاری به وجود می‌آید.

فرهنگ خانواده؛ مهم‌ترین شاخص? حد عرفی
بدیهی است فرهنگ عرفی خانواده، فرهنگی پذیرفتنی است و اعضای خانواده سالیان سال با آزادی عمل و راحتی در پوشش و نگاه به سر برده‌اند لذا حیات خانواده مبتنی بر رعایت حدود عرفی و اخلاقی و شرعی است.به عنوان مثال به فرمایش رسول اکرم(ص)هنگامی که کودکان به سن هفت سالگی می‌رسند بهتر است محل خواب آنان از یکدیگر جدا باشد و در یک تشک یا تخت نخوابند. این مسأله اختصاص به جنس مخالف ندارد، بلکه محل خواب خواهر از برادر و خواهر از خواهر و برادر از برادر باید جدا باشد[11].

  لذا به نظر می‌رسد باید مؤلفه‌ها عرفی و آنچه نهاد خانواده به صورت پوشش عرفی و نگاه عرفی و اخلاقی در میان اعضای خانواده به ویژه خواهر و برادر مرسوم بوده است باید مدنظر هم? کارشناسان قرار گیرد، زیرا ایرادها و بگیر و ببندهای بی‌مورد و سخت‌گیری‌های تنگ‌نظرانه در قالب برخی تذکرات شرعی، حساسیت زائی برای اقشار مختلف خانواده و خدشه‌دار شدن فضای عرفی و بدون مفسد? مرسوم در فرهنگ خانواده‌های ایرانی را به همراه خواهد داشت، لذا از یک سو باید با تبعیت از دستورات ائم? اطهار(ع) در رعایت جوانب عرفی و اخلاقی  که در قالب روایات به دست ما رسیده است تلاش نمود و هم چنین با دوری از افراط و تفریط و انتخاب حد اعتدال که همان فرهنگ عرفی خانواده‌های مسلمان ایرانی است  در راستای تقویت مقول? حیا در خانواده‌ها و تعامل صحیح میان اعضای خانواده و ارتقای سلامت دینی و امنیت اجتماعی نهاد خانواده اقدام نمود.

     

[1] امام، فاضل، گلپایگانی و مکارم: عروه، (نکاح)، مسئله 32 و ج 1 (ستر و ساتر)، ص 549.....
[2]، مخرج بول، آلت تناسلی و مخرج مدفوع»برگرفته از پرسمان «عورتین یعنی دو عورت جلو و عقب انسان
[3] سؤال تلفنی از دفتر آیت‌الله خامنه‌ای (7746666-0251)
[4] امام، اراکى، فاضل، گلپایگانی و مکارم: عروه، (ستروساتر)، قبل از مسئله 1و....
[5] (کسی که بیم آن دارد که در صورت عدم مراجعه به دکتر و یا عدم دسترسی به دکتر هم جنس...مریضی او گسترش یابد)
[6] امام،اراکی،تبریزی،خامنه‌ای،سیستانی و گلپایگانی بهجت و مکارم (احکام روابط زن و مرد و مسائل اجتماعی آن)ص48
[7] امام،فاضل و گلپایگانی،اراکی،بهجت،خامنه‌ای،سیستانی،فاضل مکارم(احکام روابط زن و مرد و مسائل اجتماعی آن)ص67
[8] امام،اراکی،تبریزی،خامنه‌ای،سیستانی و گلپایگانی بهجت و مکارم (احکام روابط زن و مرد و مسائل اجتماعی آن)ص101
[9] بحارالأنوار, ج 101, ص 38؛ مستدرک الوسائل, ج14, ص 303.
[10] من لایحضره الفقیه، صدوق، ج4، ص474، ح4659.
[11] (المسندرک علی الصحیحین،ج1فص201)



مسعود صفی یاری ::: سه شنبه 93/8/27::: ساعت 11:29 عصر نظرات دیگران: نظر

پایبندی به آیین اسلام، یکی از عوامل خوشبختی خانواده است. دختر و پسری که دیندار باشند، از انجام بسیاری از اعمال نادرست که خیانت به همسر محسوب می شود، خودداری می کنند. زیرا پایبندی به دین، آنان را از انجام اعمال حرام و خلاف باز می دارد. شباهت در دینداری به قدری در سعادت کانون زناشویی اهمیت دارد که روان شناسان نیز، ازدواج دو نفر با عقاید مختلف را معمولا  غیر عاقالانه می دانند..

وقتی از پیشوایان دینی سوال می شد که با چه گروهی باید ازدواج کرد، در پاسخ می‌فرمودند: بر تو باد ازدواج با افراد متدین. یعنی سعی کن همسری برگزینی که دیندار باشد.
تفاهم در دینداری زوجین به چه معناست؟
آنچه در کنار دینداری دارای اهمیت است، تناسب و تفاهم در دینداری است. به زبان ساده تر فقط دیندار بودن کافی نیست، بلکه باید ببینیم در مرحله اول چه نگرش و تعریفی نسبت به دینداری داریم و شخص مقابل نیز چگونه می اندیشد. و در مرحله بعد باید این سوال را ازخود بپرسیم که آیا دین داری ما و همچنین ارزش ها و نگرش های ما نسبت به حوزه دین، با دین داری، ارزش ها و نگرش های طرف مقابل تناسبی دارد یا خیر؟!
یک سوال؛ چرا تفاهم در دینداری؟
دین عاملی درونی است که همیشه همراه افراد است و آنان را از ارتکاب اعمال خلاف انسانی باز می دارد. در حالی که قانون یک عامل بیرونی است و طبعا تأثیرات عامل بیرونی در حد ایمان نیست. به همین دلیل گاهی از دین، تعبیر به خودفرمانی عقلی می شود. به زبان دیگر دین تقوای حضور است. یعنی فرد دائما خود را در حضور خداوند حس می کند و می فهمد که همه عالم محضر خداست، پس در محضر او معصیت نمی کند.
اگر تنها یکی از دو همسر به مسائل دینی خود با ایمان کامل پایبند نباشد، مشکلات بسیاری در زندگی آن ها به وجود می آید. چه بسیارند کسانی که با ازدواج با شخص بی دین و بی ایمان، تصمیم به هدایت وی داشته اند ولی نه تنها زندگی شان به طلاق کشیده می شود بلکه پشیمانی و ضربات روحی بسیاری را متحمل می گردند.
ازدواج موفق
تفاهم در دینداری خانواده ها به چه معناست؟
ازدواج با یک فرد، مساوی با پیوند با یک خانواده، فامیل و نسل است. در مسأله  انتخاب همسر معقول نیست که انسان بگوید من میخواهم با خود این فرد ازدواج کنم و کاری با خانواده و فامیلش ندارم. این را باید دانست که اگر تو هم با آنها کار نداشته باشی آنها با تو کار دارند!! هرگز نمیتوانی همسرت را از خانواده اش و آنها را از همسرت جدا کنی. خودت هم نمیتوانی با آنها قطع رابطه کنی و حتی صفات و خصوصیات آنان در تربیت فرزندان آینده، تأثیر دارد.
میزان دینداری طرف مقابل را چگونه در مراسم خواستگاری بسنجیم؟
بسیار پیش آمده است که دو نفر قبل از ازدواج از مفاهیم کلی در مورد دین استفاده می کنند و هر دو توافق پیدا می کنند ولی بعد از ازدواج، در نمودها و مصادیق آن موارد کلی، دچار اختلاف  می شوند.
مثال؛ هر دو می گویند مسلمانیم، هر دو از صداقت، ایمان، حجاب و… حمایت می کنند. ولی در برخورد با مسائل و جزئیات زندگی، برداشتها و اختلاف‌های جدی پیدا می کنند. یکی حجاب را چادر می داند، دیگری به چادر یا حتی به مانتو هم اعتقاد ندارد. یکی گوش دادن به موسیقی و حضور در مجالس رقص را بدون اشکال می داند و معتقد است خود فرد نباید مرتکب گناه شود دیگری برعکس این فکر می کند. یکی برادر شوهر و پسر خاله و دختر خاله و خواهر زن را محرم می داند دیگری حتی برای برقراری روابط با محارم هم حد و حدودی قائل است. یکی برای مسافرت، مشهد و زیارت را در نظر می گیرد، دیگری دوست دارد به شمال و لب دریا برود. و هزاران مسئله ریز و درشت دیگر در زندگی مشترکشان پیش می آید، که با تولد فرزندان حادتر می شود، چون تفاوت در سبک تربیتی فرزندان را نیز شامل می گردد. و هر کدام سعی دارد با زیر و بم های ارزشی خود، فرزندان را تربیت کند.
لذا توصیه می شود، که قبل از ازدواج، فقط روی مفاهیم کلی بحث نشود و به جزئیات توجه کافی داشته باشند، و به نمودها، مصادیق و مثالهای عینی آن توجه کنند. به نحوی که با مثالهایی، طرف مقابل را در موقعیت های عینی و واقعی قرار داد.


مسعود صفی یاری ::: سه شنبه 93/8/27::: ساعت 11:27 عصر نظرات دیگران: نظر
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >