فرصتی شد پس از مدتها چشم انتظاری و اشتیاق فیلم محمد رسولالله آخرین اثر کارگردان شهیر «مجید مجیدی» را در سینما بهمن شهر سنندج به نمایش بنشینیم.
صادقانه بگویم آنچه دیدم با آنچه پیشفرض ذهنیام بود بسیار متفاوت بود چراکه باسابقه ذهنی که از برخی آثار و فیلمها داشتم به نظرم میرسید اثر «مجید مجیدی» هم حداکثر مانند برخی از آثار در سطح متوسط متمایل به ضعیف باشد اما سرمایهگذاری سنگین تولید فیلم از سویی و حساسیت و مخالفت برخی افراد و جریانات در داخل و خارج کشور از سوی دیگر و البته موضوع آنکه در نوع خود با توجه به فضای امروز جهان اسلام جالب بود، انگیزهای شد با اشتیاق و علاقه خاصی بحث اکران فیلم را پیگیری کنم و در اولین روزهای اکران به تماشای آن بنشینیم.
فیلم محمد رسولالله ازنظر ساختار، محتوا، موسیقی، بازی، داستان و به خصوص جلوههای ویژه به قدری حرفهای و جذاب ساخته شده که از همان لحظه شروع دل و جان و مشام بیننده را مجذوب حال و هوای معنوی خود کرده و وی را در متن صحنه و حوادث همگام و همراه باشخصیتهای داستان قرار داده و وی را بهگونهای واله و شیدای وجود نازنین پیامبر رحمت حضرت محمد مصطفی(ص) ساخته که داستان را با قطرات اشک شوق و حسرت و قلبی مملو از مهر، محبت، عشق، صفا و نور معنوی دنبال کرده و متوجه گذشت زمان نمیگردد.
بیتردید این فیلم، اثری در خور، در شأن و در تراز گفتمان انقلابی اسلامی و منادی وحدت، انسجام و مهرورزی در جهان بشریت به شمار آمده و در شرایطی که جبهه کفر و استکبار به سرکردگی آمریکای جنایتکار و اسرائیل غاصب و عاملیت گروههای منحرف و فریبخوردهای چون داعش تمام ظرفیتها، قابلیتها و امکانات خویش را برای اسلام هراسی، ترسیم چهره خشن از دین اسلام و خدشه وارد کردن به چهره آسمانی و نورانی پیامبر اعظم(ص) و در نتیجه ایجاد تنش و اختلاف بین مسلمانان جهان به کار گرفتهاند؛ میتواند اثر بسیار مثبت و فراگیری در ترویج فرهنگ صلح، صفا، مودت، مهر، محبت و وحدت و انسجام در جوامع اسلامی و ادیان توحیدی با محوریت شخصیت والای رحمهالعالمین، پیامبر اعظم، حضرت محمد مصطفی(ص) و خنثیسازی توطئههای شیطانی دشمنان داشته باشد.
از زاویه محتوا و پیامرسانی نیز فیلم به خوبی توانسته از عهده این مهم برآید و موضوعات قابل توجهی مانند بتپرستی، زنده به گور کردن دختران، خرافهپرستی، تجاوز، جنگ، قتل و غارت در عصر جاهلیت از سویی و خدمات برجسته اسلام در احیای نقش و جایگاه واقعی دختران و بانوان، ایجاد جامعهای اخلاقی، انسانی و عاری از خشونت، جنایت و زورگویی و آکنده از اعتقاد به وحدانیت خداوند و عبودیت الهی و از سوی دیگر در قالبی روان و جذاب مطرح میگردد.
ضمن اینکه پیام مهم ایستادگی، مقاومت و پایداری در برابر توطئههای نظامی، اقتصادی و فرهنگی و همچنین دشمن نیز از متن داستان به روشنی قابل استفاده بوده و بر ایمان و توکل به خداوند، بصیرت، آگاهی، دشمنشناسی و برخی مباحث تربیتی تأکید داشته است.
نکته آخر اینکه؛ فیلم یاد شده نماد هنر متعهد و محصول فاخری از جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی است و اقبال و استقبال فوقالعاده مردم از آن، حجت قاطعی بر این مطلب است که ذائقه مردم براساس فطرت سلیم و پاک آنان به موضوعات دینی، اخلاقی و ارزشی و در یک کلمه هنر متعهد اخلاقمدار گرایش قابل توجهی دارد و برخی از افراد و جریانات هنری و رسانهای، ناکامی و بیتوفیقی خود در ساخت و تولید محصولات فاخر و اخلاقی و پرداختن به تولیدات سخیف و فرهنگسوزی که هیچ نسبت و سنخیتی با فرهنگ اسلام و انقلاب اسلامی ندارد را به حساب همراهی با ذائقه مردم نگذاشته و خود را با فرهنگ انسانساز متعالی اسلام و آرمانهای انقلاب اسلامی همراه نمایند.
در حالات پیامبر (ص) وارد است که روزى یک عرب بیابانى خدمت پیامبر اکرم صلى اللّه علیه و آله آمد و حاجتى داشت وقتى که جلو آمد روى حساب آن چیزهایى که شنیده بود ابهت پیامبر اکرم صلى اللّه علیه و آله او را گرفت و زبانش به لکنت افتاد!
پیغمبر صلى اللّه علیه و آله ناراحت شدند و سؤ ال کردند:
آیا از دیدن من زبانت به لکنت افتاد؟
سپش پیامبر صلى اللّه علیه و آله او را در بغل گرفتند و بطورى فشردند که بدنش ، بدن پیغمبر صلى اللّه علیه و آله را لمس نماید، آنگاه فرمودند: آسان بگیر از چه مى ترسى ؟ من از جبابره نیستم . من پسر آن زنى هستم که با دست خودش از پستان گوسفند شیر مى دوشید، من مثل برادر شما هستم . ((هر چه مى خواهد دل تنگت بگو))
اینجاست که مى بینیم آن قدرت و نفوذ و توسعه و امکانات یک ذره نتوانسته است در روح پیغمبر اکرم صلى اللّه علیه و آله تاءثیر بگذارد. پیغمبر و على ، مقامشان خیلى بالاتر از این حرفهاست . بایستى سراغ سلمانها، ابى ذرها، عمارها، اویس قرنى ها و صدها نفر دیگر از اینها برویم و یا قدرى به جلوتر بیائیم سراغ شیخ انصارى برویم
سیره نبوى ، ص 29
ایتالله سیدمحمد ضیاءآبادی، مفسر قرآن کریم در جلسه تفسیر خود با اشاره به فرمودههایی از امیرمؤمنان حضرت علی(ع)، گفت: آن حضرت فرموده است: ای مردم، خطرناکترین بیماری روحی که بر شما میترسم مبادا عارض شود و شما را از پای درآورد؛ یکی پیروی از هوای نفس، از دل خود تبعیت کردن و آن را معبود خود قرار دادن و یکی هم آرزوهای دراز برای تأمین زندگیهای مادی دنیوی داشتن است.
وی افزود: خود را دیدن و خدا را فراموش کردن، دنیا را دیدن و آخرت را فراموش کردن، بیماریهای مهلکی هستند و بسیاری از ما به آنها مبتلا هستیم. در زندگی دنیا اینقدر تقلا میکنند تا از همه جهت درست شود و کاری با آخرت ندارند. شبیه همین مطلب را پیغمبر اکرم(ص) نیز فرموده است. آن حضرت میفرماید: خطرناکترین مطلبی که بر امتم میترسم یکی هوای نفس را معبود قرار دادن و دیگری آرزوهای دراز داشتن برای زندگی دنیاست.
این مفسر قرآن با اشاره به سوره آیه 26 «ص» «لَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ»، گفت: این آیه خطاب به حضرت داوود(ع) پیغمبر بزرگوار است. میفرماید: مراقب باش هوای نفس نداشته باشی، خیلی عجیب است که خداوند به حضرت داوود(ع) میفرماید هواپرست نباش، با اینکه پیغمبر هواپرستی نمیکند. معلوم میشود اینقدر بیماری خطرناک است. چون او رئیس امت است به او گفته میشود که مردم بفهمند. مخاطب واقعی مردم هستند.
مخاطب قرار دادن پیامبر(ص) در برخی از آیات از اهمیت مطلب است
وی گفت: بسیاری از آیاتی که مخاطب واقعیاش مردم هستند نیز در آیه به پیامبر(ص) خطاب شده است، مانند آیه اول سوره احزاب «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ»، به پیغمبر(ص) خطاب شده است ای پیغمبر مراقب باش و از خدا بترس، مطیع کفار و منافقین نباش، خودت را به رنگ آنها درنیاور. پیغمبر(ص) که اینکار را نمیکند او که معصوم است، او که تابع هوای نفس نیست، این خطاب شدن به پیامبر(ص) از اهمیت مطلب است، اینقدر مطلب مهم است که میگوید ای امت مسلمان مراقب باشید به رنگ کفار درنیایید، در زندگی، اسمگذاری، لباس پوشیدن و ... مراقب باشید به رنگ آنها در نیایید. در زندگی خودتان مستقل باشید.
هواپرستی منحصر به شخص خاصی نیست
آیتالله ضیاء آبادی اظهار کرد: این مطلب را هم خداوند، هم پیغمبر(ص) و هم امیرمؤمنان(ع) فرمودهاند. گوینده از اینها راستتر و برنامه از این بهتر است؟ میفرمایند مراقب باشید هوای نفس بر شما غالب نشود، بسیاری از افراد هستند با اینکه مسلمان هستند و نه کافر اما خیلی مراقبت نمیکنند، اعتقاد دارند که در گفتارم، نگاهم، خوراکم، اینکه کجا میروم، کسب و کارم و ... آزاد هستم. همه اینها تبعیت از هواست. هر کسی در سن و در کار خودش هواپرستی دارد. سخنور هم ممکن هواپرستی داشته باشد. منحصر به شخص خاصی نیست.
وی عنوان کرد: این همه مفاسد و انحرافات پیدا شده در زندگی شخصی، خانوادگی، اجتماعی، جنایتهای وحشتانگیز، بیخانمانی افراد و بیسرپرست شدن افراد، این همه زندانی و اعدام، زنها و دخترهایی که از جاده عفت بیرون رفتهاند و ... همه اینها هواپرستی است. همه برای یک لحظه هواپرستی است. با یک لحظه هواپرستی یک عمر بدبختی به وجود آمده و الیالابد عذاب به دست آورده است. چقدر سعادتمند و خوشبخت هستند آن کسانی که از اول جوانی با تمرین و تربیت مراقب و مواظب بودند که به یک درجهای از قوت روح برسند که بتوانند این نفس اماره را مهار کنند. بتوانند کاری کنند که دل به سمت آنها بچرخد نه آنها به سمت دل. دل تابع اینها باشد نه آنها تابع دل که آنچه دلش میخواهد انجام دهد.
مهار کردن نفس اماره کار آسانی نیست اما شدنی است، نشدنی نیست، اگر نشدنی بود خدای عادل و حکیم آن را امر نمیکرد. جهاد اکبر کنید، پیغمبر(ص) مبارزه با هوای نفس را جهاد اکبر نامیده است. مسلمانان از جنگ برگشته بودند و بر کفار پیروز شده بودند. پیغمبر(ص) فرمود این جهاد اصغر بوده است مغرور نشوید که کفار را کشتید، مراقب جهاد اکبر باشید و با هوای نفس مبارزه کنید. پیغمبر(ص) جنگ با کفار را جهاد اصغر و جنگ با هوای نفس را جهاد اکبر نامیده است.
آیتالله ضیاءآبادی عنوان کرد: این کار مشکلی است اما نشدنی نیست، هم خداوند امر کرده و هم در مردم پیدا شده است. اینقدر در بندگان خدا، انسانهایی پیدا شدهاند که واقعاً متقی و کامل بودهاند، واقعاً با هوای نفس مبارزه کردهاند. تنها پیامبران و امامان نیستند، بلکه بعد از آنها علما، فقها، حکما و صلحا و ... هم هستند. 50 سال پیش که از قم به تهران آمدم در بازار آدمهایی دیدم که مردم صالحی بودند و واقعاً با هوای نفس مبارزه میکردند. از هر جهت واقعاً متقی و مراقب بودند. پیغمبر و امام نبودند اما متقی بودند. اینها کسانی هستند که خدا در نظرشان بزرگ آمده و هر چه غیر خدا در نظرشان کوچک شده است. سراغ دنیا نرفتند ولی دنیا سراغشان آمد. پول، زن، شهرت، ریاست، جاه و مقام و همه را رد کردند، هیچ کدام را نمیخواهم فقط خدا را میخواهم. دنیا با جلوهگری سراغشان آمد اما آنها قبول کردند.
خیلیها با شیطان مبارزه کردهاند
وی افزود: آن زن زیبا زلیخا به سراغ حضرت یوسف(ع) رفت. آن حضرت فرمود: خدای من «رب» من است و این قلب من فقط برای خداست جا ندارد که تو آنجا خیمه بزنی. نه فقط پیغمبران و امامان اینطور هستند بلکه بسیاری از آدمها هم این طور هستند منتهی چون ما با افراد فریبخورده مواجه میشویم فکر میکنیم همه مثل هم هستند. خیلیها با شیطان مبارزه کردند، کسی خیال نکند که با علم و سواد میشود به جنگ شیطان رفت، نه! با علم و سواد تنها نمیشود. نمیشود گفت من حوزه دیدهام، فیلسوف و دکتر و دانشگاه رفته و ... هستم، خیلی از اینها زمین خوردهاند، حتی داریم عالم روحانی که بسیار بلندمرتبه هم بود گول شیطان را خورده است.
بلعم باعورا که بود؟
آیتالله ضیاءآبادی با اشاره به داستان بلعم باعورا گفت: داستان بلعم باعورا در قرآن آمده است و به پیغمبر(ص) فرموده شده که قصه او را بگو. در آیه 175 سوره اعراف آمده است: «وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِیَ آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ». بلعم باعورا عالم روحانی بود نه دانشمند دانشگاه دیده و حوزه دیده، حوزه الهی دیده بود. اگر در آن راه مستقیم میماند خیلی بالا میرفت اما گول خورد. زمین جلوهگریها دارد خیلی مشکل است، با پول، زن، ریاست، شهرت و ... جلوه میکند؛ اما کو مردی که بتواند در مقابل آن بایستد. او با تمام آن روحانیت و علمی که داشت گول شیطان را خورد و مثل سگ شد. قرآن میفرماید این آدم مثل سگ شد. «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ»، (176 سوره احزاب). در قرآن دو مثل خیلی زننده داریم هر دو مال عالم بی عمل است. درباره هیچ کس اینطور مثل نداریم؛ یکی مثل الاغ یکی هم مثل سگ. راجع به الاغ دارد که «مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا»، (آیه 5 سوره جمعه) آن آدمی که به سراغ قرآن رفته اما در عین حال مثل الاغ بوده که بار کتاب بر دوشش باشد. چه بهرهای میبرد حیوانی که بارش کتاب باشد؟ آن حیوان چه میفهمد که بارش سنگ است یا کتاب؟ این خیلی خطرناک است.
وی عنوان کرد: شیطان در مقابل آدمی که عالم بود، سجده نکرد. خدا میفرماید من آدم را عالم کردم، آدم عالم بسیار عالی شد و شیطان به او سجده نکرد. «قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ?82? إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ ?83?»، (82 و 83 سوره ص). شیطان اقرار کرده که در مقابل هیچ کس خاضع نمیشود، فقط یک دسته را نمیتواند گول بزند کسانی که بنده با اخلاص باشند. خدا را بندگی کند اما نه برای مردم، او که سخنور است و دنبال این است که مردم دنبالش بیایند مخلَص نیست ریاکار است. برای ریاکاری منبر میرود و فتوا میدهد.
عملی که با گناه توأم باشد صالح نیست
این مفسر قرآن اظهار کرد: خداوند قسم خورده است: «وَالْعَصْرِ ?1? إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ ?2?»، (آیات 1 و 2 سوره عصر). تمام افراد بشر رو به زیان هستند الا یک دسته، «إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ?3?»، (آیه 3 سوره عصر). ایمان و عمل صالح هر کدام جدا کافی نیستند بلکه باید همراه هم باشند. معاد و پیغمبر(ص) و امامان را قبول داریم اما عمل نیست، عمل صالح نیست. عملی که با گناه توأم باشد صالح نیست. واقعاً باید بنده خدا باشد. او اهل نجات خواهد بود. روز قیامت یادشان رفته است. توحید، نبوت، معاد و امامت عمده است. کسی که به توحید و معاد اعتقاد نداشته باشد کافر است. آن که گناه میکند کسی است که معاد را قبول نکرده است. اگر روز حساب را قبول کرده باشد گناه نمیکند. اگر به معاد اعتقاد نداشته باشد اعتقاد به پیغمبر(ص) و امام هم فایده ندارد. عزاداری و سینهزنی و ... به این شکل فایده ندارد. مطمئن شود که دنبال گناهکاری جهنم است، آدم عاقل اگر باور کند این راه به جهنم میروند گناه نمیکند چون باور کرده گناه کردن جهنم است. اگر باور کند نگاه بد به نامحرم جهنم است که انجام نمیدهد ولی باور ندارد فقط یک حرفی میزند. تنها خدا را قبول کردن کافی نیست، عمده معاد است، روز حساب یادشان رفته است.
مسافر موقت دنیا، تجمل نمیخواهد
آیتالله ضیاءآبادی با اشاره به روایتی در مورد امیرمؤمنان حضرت علی(ع) گفت: حضرت علی(ع) زمان حکومتش بود، حصیر انداخته بود و رویش نشسته بود، نه تکیهگاهی نه مسندی و نه چیزی به پا کرده بود. به آن حضرت گفتند: بیتالمال دست شماست اما به اندازه یک فقیر هم زندگی نداری، نشستهای ولی فرش نداری. نگاهی کرد و فرمود: آدم عاقل هرگز خانه موقتیاش را تجملی نمیکند و اثاث نمیآورد. من مسافرم در دنیا موقتاً هستم، این دنیا خانه موقت من است، خانه موقت من که تجمل نمیخواهد. من یک خانه دیگری دارم که هر چه بوده را آنجا فرستادهام. این چشم بیدار و قلب هوشیار است. یا علی(ع) اگر تو عاقلی پس عقل من پارهسنگ دارد، اگر من عاقلم چرا دنبالت هستم و مدام علی علی میگویم. چه شباهتی به علی(ع) دارم، نه فکرم فکر علی(ع) است و نه کارم کار علی(ع) است. برای خدا سینه نمیزنیم برای امام حسین(ع) سینه میزنیم، امام حسین(ع) تنها کافی نیست. خدا و معاد؛ این دو عمده هستند، پیغمبر و امام هم وسیله هستند. پیغمبر برنامه آورده امام هم اجرا میکند. مبین و مجری هستند.
وی با بیان اینکه برای اکثر مردم آن چیزی که اثر تربیتی دارد معاد است، عنوان کرد: باورم شود که جهنم و بهشت است، اکثر مردم بخاطر ترس از جهنم خدا را بندگی میکنند نه تنها برای خدا. آن حرف علی(ع) بود، آن لقمه به دهان ما نمیگنجد، آن لقمه به دهان علی(ع) میگنجد که فرمود: خدایا من برای ترس از جهنم تو را عبادت نمیکنم، و نه برای طمع در بهشت، تو را شایسته عبادت یافتم. این لقمه که به دهان ما نمیآیند، همین که ما از جهنم بترسیم و به بهشت امیدوار باشیم خیلی کار کردهایم، تنها اعتقاد به خدا کافی نیست. خیلیها هستند که اعتقاد به خدا دارند و گناه میکنند. عمده این است که خداشناسی و معادشناسی داشته باشیم. عقل و وحی و به دنبال آن علم و عمل داریم. با عقل فهمیدم که خالق دارم و خالقم برنامه دارد، پیغمبر هم برنامه آورده است و به دنبالش هم علم و عمل است. اینها را اصلاح کنیم که عمده همین است، بقیه مستحبات است. بدانیم خدا، معاد، پیغمبر و امام را داریم و کار ما هم علم و عمل است. خدا به همه شما توفیق دهد و انشاءالله جسمی و روحی سالم باشید و حسن عاقبت به همه شما انشاءالله عنایت شود.
در حدیث آمده که پیغمبری در مسجد مناجات میکرد و میگفت:«خداوندا! میخواهم که شیطان را به صورت خودش به من بنمایی.» فرمان رسید که «از مسجد بیرون رو.» آن پیغمبر از مسجد بیرون آمده، ابلیس را دید که بر در مسجد ایستاده است؛ در حالیکه عَلَمی در دست و طبلی بر گردن و تیری در میان فرو برده، پیغمبر گفت:ای ملعون اینها چیست؟ گفت: ای پیغمبر خدا من هر روز بدین صفت در مساجد میروم و یکی از یاران خود را به درون مسجد میفرستم تا چون مردم سلام نماز دهند، وسوسه در دل ایشان بیفکند.
من دوال بر طبل بزنم و سه مرتبه به آواز بلند ندا دهم، ندای اوّلم این است که (الطمع الطمع) چون این ندا به گوش جمعی از مردم طمعکار رسد، در ساعت روز از نماز بگردانند و در دل بگذرانند که اگر اینجا توقّف کنیم، از فلان کار و فلان معامله باز میمانیم. پس زود بیرون آمده، به زیر علم من جمع میشوند و چون به دم مرگ رسند، از این تیر زهرآلود بر قلب ایشان زنم تا در شکّ و شبهه افتند و بیایمان و توبه از دنیا بروند.
و باز شیطان لعین گفت: ندای دوم من آن است که (الحرص الحرص) پس هر که در دل، حرص دنیا داشته باشد با خود گوید که اگر در مسجد توقّف کنم، دیگران خرید و فروش کنند و فایدهها برند و من محروم بمانم، پس زود از مسجد بیرون آمده، در زیر علم من جمع شوند.
و آواز سوم من آن است که (المنع المنع) چون این صدا به گوش خلقان رسید، بخیلان در دل خود بگذرانند که درنگ نماییم، مبادا که در این مسجد فقیری در آید و از ما چیزی بخواهد، پس از این وسوسه زودتر از جای نماز برخاسته، در زیر علم من درآیند و من به ایشان گویم، خوش آمدید که شما از خیل و حَشَم مایید. و آنها که در جای نماز نشستهاند و تعقیب نماز به جای آورند و ذکرهای خود را تمام کنند، از بندگان خاصّ خدا باشند که حق تعالی فرموده: إِنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطان.1
پینوشتها:
1. سوره حجر(15)، آیه 43.
این ولادت خجسته، مرحوم ملاعلیاکبر را که از دوستان مرحوم محمدصادق درویش تخت پولادی و از عارفان صاحب نفس بود، بیاندازه خوشحال و مسرور کرد؛ زیرا آن مرد خدا مدتها آرزوی داشتن پسری را داشت و با خود عهد کرده بود که به زیارت معصومین(ع) مشرف و در آنجا متوسل شود تا خداوند به او پسری عنایت کند. این سفر انجام شد و ملاعلیاکبر به آرزوی خود رسید.
شیخ حسنعلی اصفهانی سیر انفسی و تهذیب روح و روان را از همان کودکی و به همت پدر خویش آغاز کرد، پدرش، حسنعلی را از همان کودکی در هر سحرگاه بیدار و او را به نماز، دعا، راز و نیاز و یاد خدا آشنا میکرد، وی تا 11 سالگی در خدمت حاجی محمدصادق تخت پولادی بود و از او دستور میگرفت، آن مرد خدا، او را به نماز، روزه و انجام مستحبات و نوافل شب آشنا کرد.
با این وجود یکی از دلایل عمده مشهور شدن شیخ حسنعلی، کرامات بیشمار وی بوده است که خاص و عام به طور مستقیم شاهد آن بودهاند، به نحوی که آیتالله مرعشی نجفی در کتاب «المسلسلات فی الإجازات» جلد 2 در این باره مینویسد: «او در بین مردم به مستجاب الدعوه بودن شناخته شده بود و بسیاری از حاجتمندان و بیماران به او پناه میبردند؛ پس او برای آنها دعا میکرد یا برای آنها دعاها و حرزهایی مینوشت و به این وسیله گرفتاری آنها برطرف میشد و بیماران آنها شفا مییافتند...».
استاد شهید مرتضی مطهری نیز درباره این عارف بالله گفته بود:لابد کم و بیش اسمش را شنیدهاید و در اینکه او کارهاى خارق العاده زیاد داشته، من خیال نمی کنم اصلاً بشود تردید کرد، همین آقاى آیتالله خوانسارى حاضر براى من از خود حاج شیخحسنعلى بلاواسطه نقل کردند، مى گفتند وقتى که مرحوم حاج شیخحسنعلى در نجف بود، وارد ریاضتهاى زیادى بود و گاهى حرفهایى مى زد که شاید براى او گفتنش جایز بود، ولی برای ما شنیدنش جایز نبود، یعنی ما پرهیز داشتیم بشنویم.گاهی می گفت من در حرم، فلان آقا (از اشخاص بزرگ) را به صورت خوک می بینم یا به صورت خرس می بینم.
شاید برای او جایز بود بگوید ولی برای ما هتک حرمت یک مؤمن بود. می گفتند: حاج شیخ حسن علی یک وقت گفت من پیاده تنها از نجف می آمدم به کربلا، به دزد برخورد کردم، تعبیرش این بود: "در خود پنهان شدم" یعنی در حالی از جلوی آنها عبور کردم که آنها که نگاه می کردند مرا نمی دیدند و افراد دیگری که از این مرد این جور کارهای خارق العاده روحی زیاد دیده اند فراوان هستند که اگر کسی بخواهد داستان حاج شیخ حسن علی را از افرادی که الآن هستند و خودشان مشاهده کرده اند بشنود به نظر من خودش یک کتاب می شود. (1)
ذکر ویژهای که نخودکی به امام گفت
به مناسبت سالروز ولادت این سالک زاهد به دیدار امام خمینی(ره) با ایشان به نقل از آیتالله موسی شبیری زنجانی اشاره میشود:
در سفری که حضرت امام(ره) و پدرم برای زیارت به مشهد مقدس رفته بودند، امام خمینی(ره) در صحن حرم امام رضا(ع) با حاج حسنعلی نخودکی مواجه میشوند، امام امت(ره) که در آن زمان شاید در حدود سی الی چهل سال بیشتر نداشت، وقت را غنیمت میشمارد و به ایشان میگوید: با شما سخنی دارم.
حاج حسنعلی نخودکی میگوید: من در حال انجام اعمال هستم، شما در بقعه حر عاملی(ره) بمانید من خودم پیش شما میآیم، بعد از مدتی حاج حسنعلی میآید و میگوید چه کار دارید؟
امام(ره) خطاب به ایشان رو به گنبد و بارگاه امام رضا(ع) کرد و گفت: تو را به این امام رضا(ع) اگر علم کیمیا داری به ما هم بده؟ حاج حسنعلی نخودکی که رضوان خدا بر او باد انکار به داشتن علم کیمیا نکرد، بلکه به امام(ره) فرمود: اگر ما «کیمیا» به شما بدهیم و شما تمام کوه و در و دشت را طلا کردید، آیا قول میدهید که به جا استفاده کنید و آن را حفظ کنید و در هر جایی به کار نبرید؟
امام خمینی(ره) که از همان ایام جوانی صداقت از وجودشان میبارید، سر به زیر انداختند و با تفکری به ایشان گفتند: نه نمیتوانم چنین قولی به شما بدهم.
حاج حسنعلی نخودکی که این را از امام(ره) شنید رو به ایشان کرد و فرمود: حالا که نمیتوانید «کیمیا» را حفظ کنید، من بهتر از کیمیا را به شما یاد میدهم و آن اینکه بعد از نمازهای واجب یک بار آیةالکرسی را تا «هو العلی العظیم» میخوانی و بعد تسبیحات فاطمه زهرا(س) را میگویی و بعد سه بار سوره توحید «قل هو الله احد» را میخوانی و بعد سه بار صلوات میگویی و بعد سه بار آیه مبارکه «وَ مَن یَتَّقِ اللهَ یجْعَل لَّهُ مخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یحْتَسِب وَ مَن یَتَوَکلْ عَلى اللهِ فَهُوَ حَسبُهُ إِنَّ اللهَ باَلِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللهُ لِکلِّ شىْءٍ قَدْراً»؛(طلاق/2و 3) را میخوانی این از کیمیا برایت بهتر است.(2)
پینوشتها:
1-مجموعه آثار استاد مطهری، ج4، ص 419
2-مجله بشارت، ش 58، صادق زینی لشکاجانی