سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هنگامی که مؤمن فقیه می میرد، شکافی در اسلام پدید می آید که هیچ چیزآن را پر نسازد . [امام صادق علیه السلام]
  1- هر ماه نوری دارد و هر روز نوری دارد که مجانی به در خانه آدم میایند. این ما هستیم که باید این نورها را حفظ بکنیم.
شیعیان امیرالمومنین نزد خدا عزیز هستند. اینها اگر بر نمازها مراقبت کنند، مساله والدین، مساله غیبت و حسن خلق و.... را رعایت کنند، این انوار هر روز به در خانه شان می آید.

منتها ما چه می کنیم؟ این انوار را حفظ نمی کنیم. از یکی از بزرگان علما که با آشیخ حسنعلی(نخودکی اصفهانی) محشور بود، پرسیدم ایشان چگونه به این مقام نزد خدا رسیدند؟ آن ولی خدا جواب داد: "ایشان هرچه بدست می آورد نگه می داشت." ولی ما انوار را ضایع می کنیم. شب بلند می شود نماز شب می خواند، صبح می نشیند غیبت می کند. نور نماز شب رفت. با یک حرف تلخ این نورها از بین می رود.
 
2- من تعجب می کنم از بعضی ها! یک خانم مومن 20 بار به عمره رفته. بار 21 به او می گویند بیا این پول عمره را بده برای یک دختر یتیم، می گوید: "نه من نمی توانم. دوستان همه دارند می روند عمره. من چطور نروم؟"

حالا به این خانم بگو شما این همه عمره رفتی، مساله اخلاق رو در خانه رعایت می کنی؟ مگر دین خدا مسخره است؟ هر سال عمره می روی یک عیب و بدی را از خودت دور نکردی؟ یا آقا؛ فرقی ندارد. آقا بداخلاق بشود، عبادتش ضایع می شود. خانم بداخلاق بشود، عباداتش ضایع می شود.
  
3- مستحب با جایز فرق دارد. مستحب یعنی وقتی انجامش دادی یک چیزی هم گیرت می آید. حالا یکی از مستحبات قاضی که در مسند قضا نشسته این است که اگر متهمی را پیش او آوردند، دید موضوع اتهام از حقوق مردم است، باید ساکت شود شواهد را جمع کند و حکم کند.

اما اگر قضیه از حقوق خدا بود، مستحب است، یعنی مثل نماز نافله می ماند، که قاضی حرف در دهان متهم بگذارد. مثلا متهمی را بیاورند که این شراب خورده است. قاضی بگوید: کی؟ نه! یک داروهایی هست برای درد دندان که بوی بدی می دهند، این بنده خدا از آن ها استفاده کرده است. قاضی باید این ها را بگوید. اگر دین این چیزی بود که در کوچه خیابان می دیدیم، صرف نمی کرد امام حسین در راهش شهید بشود.
  
4- خدمت آیت الله بهاالدینی رسیدم. گفتم آقا راز مقام و رتبه سید سکوت چه بود؟ آقا دست بالا آورد و اشاره به دهان کرد. خدا شاهدست الان مردم خیلی دست کم گرفته اند آبرو بردن را.

ببینید خدا چند گناه را نمی بخشد: 1- عمدا نماز نخواندن.2- به ناحق آدم کشتن.3- عقوق والدین.4- آبرو بردن.

 این گناهان این قدر نحس هستند که صاحبانشان گاهی موفق به توبه نمی شوند. پسر یکی از بزرگان علما که در زمان خودش استادالعلما بود، برای من تعریف می کرد: "به پدرم گفتم پدر تو دریای علم هستی. اگر بنا باشد یک نصیحت به من بکنی چه می گویی؟

می گفت پدرم سرش را انداخت پایین. بعد سرش را بالا آورد و گفت آبروی کسی را نبر!" الان در زمان ما هیئتی ها، مسجدی ها و مقدس ها آبرو می برند.

 عزیز من اسلام می خواهد آبروی فرد حفظ شود. شما با این مشکل داری؟ دقت کنید که بعضی ها با زبانشان می روند جهنم.

روایت داریم که می فرماید اغلب جهنمی ها، جهنمی زبان هستند. فکر نکنید همه شراب می خورند و از دیوار مردم بالا می روند. یک مشت مومن مقدس را می آورند جهنم. ای آقا تو که همیشه هیئت بودی! مسجد بودی! بله. توی صفوف جماعت می نشینند آبرو می برند.

امیرالمومنین به حارث همدانی می فرماید: اگر هر چه را که می شنوی بگویی؛ دروغ گو هستی.
  
5- گناهکار چند نوع است. عده ای گناه می کنند، بعد ناراحت و پشیمان می شوند. سوز و گداز دارند. توبه می کنند و هرگز فکر نمی کنند که روزی این توبه را بشکنند؛ اما دوباره می شکنند. دوباره، سه باره، ده باره. در حدیث داریم که این اگر در تمام توبه شکستن ها سوز و گداز واقعی داشته باشد، در نهایت بر شیطان پیروز می شود.

اما اگر نه؛ دفعه اول سوز و گداز داشت، دفعه دوم کمتر، دفعه سوم کمتر و اگر برایش معمولی شد؛ او طعمه شیطان می شود. شدیدترین گناه، گناهی است که صاحب آن، آن را کوچک بشمارد.
 
6- دوره ای شده که همه چیز صاحب دارد غیر از دین و معارف. همه متولی دین شده اند. اگر درباره طب بخواهیم صحبت کنیم، باید آقای دکتر بیاید. اما دین؛ طرف می نشیند چشمش را هم می بندد و می گوید: فکر می کنم فلان آقا اشتباه کرده، فلان چیز حلال است و.... دین به همین سادگی است؟

همه الان صاحب معارف شده اند. همه عارف شده اند. به جوانی گفتم چرا می روی فلان جا؟ گفت حاج آقا سیمش متصل است. گفتم تو مبتدی هستی، سیم را هم تشخیص می دهی؟ من اسم این عرفان را گذاشتم عرفان سیمی. هر کسی را بهر کاری ساختند. متخصص مهم است. یک آسپرین ما از دست غیر متخصص نمی خوریم بعد درباره دین ... .
  
7- فرد وارد بازار قیامت می شود، فکر می کند خبری است. تعجب می کند؛ خدایا پس چه شد؟ نماز ها، عمره ها؟ می گویند تو دل شکستی. ریا کردی. زهر زبان ریختی. ببینید ما درد دل می کنیم.

جوان عزیز اگر عروج می خواهی، می خواهی به جایی برسی از خانه خودتان شروع کن! دل خواهرت را شکستی. برو درستش کن. دل مادر و پدر را شکستی. از خانه شروع کنید.

جوانانی هستند که محاسن دارند، انگشتر دارند، عطر تیروز هم می زنند، در بیرون هیئت ولی در منزل بروی بپرسی، هیچکس از او راضی نیست. پس برای چه هیئت رفته بودی؟ چرا جلسه رفته بودی؟ پس استاد یعنی چه؟
  
8- اگر صدای خوشی می شنوید، خوشتان می آید، باید سجده شکر به جا بیاورید. چون عده ای درک نمی کنند. این نعمت توجه به ظرایف است.
 
9- تقوا مراتب دارد. مراتب عالیه دارد. مراتب نازله دارد. وقتی قرآن نازل شد مردم چند دسته بودند. عده ای می گفتند اصلا گوش ندهید. حتی سرو صدا راه می انداختند تا کسی قران را نشنود. دسته دیگر می گفتند آقا صدا نکنید ببینیم چه می گوید؟ این از مراتب نازله تقوا بود. خیلی از این ها بعد از گوش دادن منقلب شدند. قران هدایتشان کرد. بی خود نبود که خانه و قوم و خویش خود را ترک کردند و رفتند جلوی نیزه و شمشیر، همراه پیامبر جنگیدند.
 
10- قران ظرایفی دارد که متقین می فهند. ظرایف قرآن برای متقین است.
 
11- اول مظلوم از انسان ها امیر المومنین است و در دعاها دعای کمیل. این دعا خیلی مظلوم است. در تیراژ بالا چاپ می شود، هر مجلسی هم که بروید دعای کمیل داریم.

 اولا که وسط دعای کمیل، سخنرانی می کنند که دعای کمیل می شود سه ساعت. دعای کمیل بیست دقیقه است.
 ما حق نداریم دعای امیرالمومنین را بکنیم سه ساعت.

اگر استادی نورانیتی داری، مختصر توضیح بده. وسط دعا هرچه شعر بلد است می خواند. همه بیچاره می شوند. جوان ها زده می شوند. می گویند جوان نمی رود دعای کمیل. خوب تو نمی گذاری.

 مولوی می گوید در قدیم موذن بدصدایی بود. دیدند روزی صف بلندی از هدایا و تحفه ها تشکیل شده برای این موذن بدصدا. تعجب کرد و علت را پرسید. گفتند همه این افراد در صف مسیحی هستند. گفت چرا برای من تحفه آورده اند. گفتند برای صدایت. گفت صدای من که بد است.

گفتند این مسیحی ها شش ماه با یک دختر مسیحی سر مسلمان شدنش بحث داشتند. دختر اصرار داشت که من می خواهم مسلمان بشوم. مسیحی ها هم در طول شش ماه نتوانستند او را قانع کنند. صدای تو را که شنید گفت من اصلا اسلام را نمی خواهم. این تحفه و هدایا قدردانی مسیحیان از توست.
 
12- کشف و شهود صحیح فرقی با برهان ندارد. الا در ظهور و خفا.
 
13- شیطان را باید شناخت. شعار می دهند می گویند شیطان قوی است. نه شیطان قوی نیست؛ ما شیطان را رو می دهیم. ما بچه بودیم در محلات و خانه های پر درخت تبریز بازی می کردیم. دیدیم ناله یکی از بچه ها بلند شد. دیدیم یک بچه عقرب پیدا شد از مورچه کمی بزرگتر. این بچه داشت سیاه می شد طفلک.

بچه عقرب از بند انگشت هم کوچک تر بود. عقرب فقط یک لنگه کفش می خواهد. شما الان نمی توانید بگوئید عقرب قوی است ولی موذی است. رو بدهی میاید در آستین آدم.

شیطان هم ضعیف است. نگویید قوی است. این طور بگویید روبروی خدا ایستاده اید. شیطان قوی نیست؛ موذی است.
 
14- خداوند در قرآن می فرماید بر بنده من، کسی تسلط ندارد. تسلط شیطان بر کسانی است که دنبالش می روند. جوانان عزیز، اخلاقتان را زیباتر بکنید، نمازها را مرتب بخوانید، مساله والدین را رعایت کنید و عمل به وظیفه بکنید مطمئن باشید شیطان می رود.
 
15- جسارت به یک مقام نشان بزرگی اوست. چون دشمن چیزی جز بی حرمتی و جسارت ندارد.
 
16- دعا از معجزات قولی پیامبر است.
 
17- آدم این را متوجه شود که جز خدا کسی جواب مضطر را نمی دهد، همه کارهایش درست می شود. دعای امن یجیب را با جان بخوانید!
 
18- آقایان حیف تان نمی آید مادرها را اذیت می کنید؟ سید رضی جامع نهج البلاغه پس از مرگ مادرش گفت: "بعد از این با کدام دست بلاها را رد کنم؟" دست مادر که بالا می رود بلاها از شما دور می شود. حیف نیست سر یک چیز جزئی مادر را می رنجانید؟ از مجلس روضه برگشته مادر را می رنجاند؛ قبول باشد!
 
19- آشیخ موسی دبستانی را من زیارت کردم. خیلی لطیف بود. از شاگردان آیت الله قاضی بود. یک شب بلند می شود برای نماز شب. قبل از بیدار شدن برای نماز شب در خواب می بیند که یک نفر گفت: یا موسی اقبل و لا تخف انک من العاملین ( ای موسی رو کن و نترس که تو در امانی) نماز شب را خواند و خوابید، دیگر بلند نشد. همان طور در خواب رفت.
 
20- سفره خدا بزرگ است. پیرزنی نابینایی جلوی حضرت موسی را گرفت. گفت دعا کن خدا چشمانم را برگرداند. حضرت موسی گفت باشد. پیرزن گفت دعا کن جمالم را هم برگرداند. حضرت یک توقفی کرد. با خود گفت چشمانش را خدا داد ، دیگر زیبایی و.... وحی آمد که موسی چرا فکر می کنی؟ مگر از تو می خواهد؟
                                                                                                                                        عصر ایران


مسعود صفی یاری ::: شنبه 89/7/3::: ساعت 12:54 عصر نظرات دیگران: نظر
1- این روزها حرف زدن سخت شده است. بین مبتدا و خبر ایراد می گیرند. نمی گذارند مبتدا را بگویی بعد به خبر برسی. نمی گذارند جمله کامل بشود.

نمی دانم ما چرا این طور هستیم. زندیق به فردی می گویند که به هیچ چیز معتقد نباشد. یعنی فوق کافر است. کافر داریم که بعضی مسائل را قبول دارد ولی زندیق کسی است که هیچ اعتقادی ندارد.

زندیق ها نقل کرده اند که ما می رفتیم با امام صادق (ع) بحث می کردیم ایشان به قدری زیبا گوش می داد که فکر می کردیم در بحث ایشان را محکوم کرده ایم.

حرف ما که تمام می شد ایشان سرشان را بالا می اوردند همه بافته های ما را با یک جمله نقض می کردند.

اما ما در برادری و خواهریمان حاضر نیستیم به حرف یکدیگر گوش بدیم. صبر کن! شکر توی کلامت! این شکر این جا به چه دردی می خورد؟ بیچاره زحمت کشیده، انرژی صرف کرده می خواهد نتیجه بگیرد بعد بگوییم شکر توی کلامت! یا وسط بحث اگر از یک جمله خوشش نیاید می پرد وسط حرف. آقا جان کمی صبر کنید! به خدا معلومات بدست آوردن به این راحتی ها نیست.

2- چقدر افترا؟ چقدر تهمت؟ خب! دعا مستجاب نمی شود.

3- خدا با تازه وارد رفتار دیگه ای دارد. جوانان عزیز توجه کنند که در توبه باز است اما نه به معنای عوامانه آن.

 شنیدم شخصی گفت من فلان گناه را می کنم. گذاشتم بروم مکه تا توبه کنم.عده ای می گویند مگر چه عیبی دارد؟

اجازه بدهید باطن این حرف را به شما بگویم. متاسفانه معمول شده در جامعه. این فرد معنی توبه را نفهمیده است. توبه این نیست بشینی بگویی استغفرالله ربی و اتوب و الیه. توبه اصلش پشیمانی است. پشیمانی دست تو نیست. دست توست؟ می خواهی بروی مکه پشیمان بشوی؟

چرا وقتی متوجه می شوی قسمتی از مالی که داری متعلق به یتیم است، سریع آن را برمی گردانی؟ چون موجبات پشیمانی فراهم شده است.

پشیمانی از حالات درونی انسان است مثل ترس و وحشت. موجبات ترس وقتی پیش بیاید آدم می ترسد. خوشحالی، ناراحتی و ترس از حالات درونی انسان است و دست او نیست. باید موجباتش فراهم شود.

این فرد که می گوید می خواهم بروم مکه توبه کنم، معنی حرفش این است که می خواهم بروم مکه آنجا پشیمان بشوم. پس چرا اینجا پشیمان نمی شوی؟

حالا در این زمینه کسی هنوز پشیمان نشده ولی به همین اندازه با خودش می گوید خوب است در اعمالم تجدید نظری بکنم! اینها باز خوبند.

عده ای هستند که می گویند ولش کن. مردم کارهایی می کنند که گناهان من پیش آنها مثل نماز شب می ماند. اینهایی که می گویند خوب است با خودم خلوتی بکنم و تجدید نظر بکنم؛ فرموده اند حضرت حق شوری در دلشان می اندازد تا توبه کنند.

علامه طباطبایی می فرماید تواب دو معنی دارد. تواب یک معنایش زیاد توبه پذیر است. اما تواب یعنی کسی که توفیق توبه می دهد و توبه را می پذیرد.

ما یک توبه می کنیم و خدا دو توبه می کند و توبه ما بین دو توبه خدا قرار می گیرد. خدا اول توفیق توبه می دهد، شوری در دل می اندازد. بعد ما توبه می کنیم. دوباره توبه ما را می پذیرد. این توبه دوم خداست.

ذکر هم همین است. اول خدا توفیق ذکر می دهد، بنده ذکر می گوید و خدا ذکر را می پذیرد. به این خدا می شود معصیت کرد؟

پس اگر پشیمان نشوی توبه اصلا صدق نمی کند.

4- چیزهایی بین مردم خیلی رایج شده، فکر نکنید که جایز است. مردم خیلی پشت سر هم حرف می زنند. خدا نعمت عافیت داده، فرد این ظرف عافیت را می کند ظرف غیبت و معصیت.

وارد خانه می شوی، زندگی خوب، غذای خوب و..... بعد غیبت می کنی؟ این نعمت عافیت را چرا ظرف معصیت می کنی؟ خدا عافیت داده پشت سر مردم صحبت بکنی؟

5- سخت ترین آیه جهنم در قرآن را اگر بپرسی همه می گویند مار غاشیه، آب جوش و.... ولی سخت ترین آیه جهنم در سوره مبارکه ابراهیم است. می فرماید: "مرگ از هر طرف به سراغ فرد می اید ولی نمی میرد."

زیباترین آیه توصیف بهشت هم اگر بپرسی می گویند: نهر های جاری از عسل و...... ولی کامل ترین توصیف از بهشتی که نرفته ایم در سوره کهف است. می فرماید: " اهل بهشت دوست ندارند از بشهت بروند" شما هر جا بروی بعد چند روز خسته می شوی. چون در قرآن آمده که "خالدین فیها ابدا"( در آن جاودانه اند) آدم با خود فکر می کند چقدر در بهشت بمانیم! ولی اینقدر برایت شیرین می کنند که دوست خواهی داشت بمانی.

6- یکی از اهل عرفان گفته به هر بشری زیاد مراجعه کنی آخر از تو منزجر می شود. یک بار، دو بار، سه بار، می گوید این دفعه آمد جواب نده. بد عادت می شود. فقط یک مورد است که هر چه بیشتر مراجعه کنی قدر و منزلتت بالا می رود و آن در خانه حضرت حق است.

7- بعضی ها حرف عوامانه می زنند می گویند نباید چیزی را به زور از خدا گرفت. از این بی معنی تر نمی شود گفت.

خدا که چیزی را به زور نمی دهد. آن چیز را  هم که نباید بدهد، نمی دهد. به وقتش هم می دهد.

اجابت دعا بعضی اوقات موانعی دارد. در دعای کمیل می گوییم "اللم الغفر لی الذنوب التی تحبس الدعا" خب بعضی کارها مانع از استجابت دعاست.

یکی از این موانع دل شکستن است. پشت سر این و آن حرف زدن است. امروز متاسفانه خیلی معمول شده؛ در مساجد در صف نماز، در هیئت های حسینی می نشینند پشت سر فلان فرد غیبت می کنند.

می فرماید: "هرکس پشت برادر دینی خود غیبت کندکه قدر آن فرد نزد مردم پایین بیاید، از ولایت خدا خارج می شود." تعارف که نیست. باید این کارها را بگذارند کنار، دعا مستجاب شود.

8- خانمی است شوهرش بسیار متدین و اهل نماز و روزه ؛ خانم افسرده شده است. رسیدگی کردیم دیدیم 20 سال این آقا صبح گفته خداحافظ، شب گفته سلام. بله. همان آدم مومن مقدس. نماز جماعتش را با غفلیه و الذنون الذهب اش همه را در مسجد خوانده آمده. بله بعضی ها دین را مسخره کرده اند. دین این نیست که عزیز من.

شب می آید خانه. حاجی شام داریم ، بیاورم؟
با یک لحنی می گوید: چی داریم؟
 یک لقمه خورده می گویند حاجی خوابش برد. هیچی. روی حاجی رو بپوشونید! صبح هم بیدار شده نماز و تعقیبات. بعد هم با اخم خداحافظ.
نه یکی نه دوتا بلکه یک گونی پر؛ خانم ها نامه نوشتند. حرفشان این است که جیبمان پر از پول است. طلا، امکانات و خانه بزرگ.... ولی محبت ندیدیم.

این موضوع یک طرفه نیست. از آن طرف آقا داریم که خانم افسرده اش کرده است. اینقدر خانم بداخلاقی کرده آقا نمی داند چه کار کند.

یک خورده بشینید محاسبه ی نفس بکنید. در بهار درختان را هرس می کنند، چندتا گل می کارند. چند تا گل بکارید. گل رافت و عطوفت بکار!

خانم، آقا! ببینم می توانی اخلاقت را خوب کنی! می توانی فریاد نزنی! می توانی غضب را کنترل کنی! وقتی به باغچه رسیدگی می کنند، بعضی گیاه ها را که خشک شده، در بهار از ریشه در می آورند. این تکبر را بندازید دور. گیاه از خود راضی بودن را بنداز دور. پس کی می خواهیم متحول بشویم؟

9- تشیع این نیست که آدم موقع سینه زدن بالا بپرد، اسم امام حسین را نصفه نیمه ببرد.

یکی از اهل علم حالش به هم خورده بود. می گفت عده ای را دیده بود که روی زمین خوابیده بودند روی زمین می کشیدنشان، صورتشان به زمین کشیده می شد و خون جاری شده بود؛ حال اهل علم بد شده بود. ائمه راضی اند به این؟

ما عاشق اهل بیت هستیم اما ببینید واقعا اهل بیت راضی اند از این حرکت؟ وقتی بنا بشود عالم برود کنار ،محور بشود یک جوان؛ این جوان همه کار می کند دیگر.

اعتقادات که نباید از بین برود. ببینیم اهل بیت از ما چه می خواهند. رضایتشان در چیست. شیعه کیست؟ شیعه علامه امینی است که تشیع را روشن کرده و زحمت کشیده است.

شیعه، شرف الدین است. شیعه، علامه میرحامد حسین هندی است و امثالهم. زحمت کشیدند بحث علمی کردند.

علامه امینی زحمت کشیده به این رسیده که حدیث غدیر از 360 طریق نقل شده است. 360 طریق 14 قرن را مستغرق می سازد. آیا امکان دارد 360 نفر که همدیگر را ندیده اند دروغ بگویند؟ با این دلایل محکم حدیث غدیر را ثابت می کند. شیعه ایشان است.

10- سابق بر این در تهران ختم صلوات می گرفتند. هر فرد تعدادی صلوات به عهده می گرفت کلا 14000 صلوات می شد. حالا ما نمی خواهیم انتقاد کنیم. فردی آمد خدمت آیت الله العظمی بهاالدینی گفت آقا ختم صلوات داریم چند دفعه بفرستیم؟ فرمودند "یک مرتبه". با حضور قلب باشد یک مرتبه کافی است. حالا حضور قلب نباشد برو صد هزار صلوات بفرست. علامه طباطبایی فرموده بودند یک صلوات برای همه کافی است.
                                                                                                                                            عصر ایران

مسعود صفی یاری ::: شنبه 89/7/3::: ساعت 12:50 عصر نظرات دیگران: نظر
جوانها می آیند از من سئوال می کنند "چی کار کنیم؟" به آنها می گویم "خودتون رو دوست داشته باشین"...آنقدر کنترل نفس اهمیت دارد که حتی یک لحظه هم ممکن است کار انسان را یکسره کند!

دوستان و علاقه مندان استاد امجد را اکثرا جوانان تشکیل می دهند. جلسات ایشان بسیار گرم و صمیمی است. استاد در جلسات آیات قرآن و اشعار زیبای حافظ، مولوی و دیگر شاعران را با صدای خوش می خوانند و در میان این اشعار مباحث شیرین اخلاقی را با جوانان در میان می گذارند.

* یکی از بهترین و پرمغزترین جلسات آیت الله قاضی که برای شاگردانش برگزار می کرد جلسات تفکر بود. در این جلسات آقای قاضی و شاگردانش در سکوت مطلق حدود سه ساعت و یا بیشتر فقط تفکر می کردند. ایشان معتقد بود این جلسات بسیار در تعالی روحی و ذهنی انسان موثر است و توصیه می کردند بیشتر به این سه سوال فکر کنیم: من کی هستم، از کجا آمده ام و به کجا خواهم رفت؟

* اصل و اساس اخلاق، تقوی است حالا اگر کسی می خواهد که در اینکار ممارست نماید و تقوی در وجودش  پیاده شود خطبه همام (خطبه معروفی از امام علی در نهج البلاغه) را زیاد بخواند. کتب زیادی هم در مورد آن نوشته شده است می گوید آدم با تقوی زبان خودش را نگه می دارد ،خودش را  متهم می داند دیگران را تخطئه نمی کند، یکی گفته بود خطبه متقین را وقتی می خوانم می بینم که هیچ چیزش(علائم تقوا) در من نیست منافقین هم وقتی می خوانند می گویند همه اش در من است.

* اگر فردی در کارش اشتباه نمود باید برگردد و بگوید اشتباه کردم.  مردانگی هم آنست که به چیزی که قول دادی عمل کنی نه اینکه اگر اشتباهی کردی بگویی من همینی هستم که هستم. این شیطان است.

*جوانها می آیند از من سئوال می کنند "چی کار کنیم؟" به آنها می گویم "خودتون رو دوست داشته باشین".

* کل جهان هستی فعل خداست و لذا زیباست. این سخن ، افعال ناشایستی که در این جهان اتفاق می افتد را تأیید نمی کند. بدون شک مقصود حضرت زینب(س) از اینکه فرمود: من جز زیبایی ندیدم؛ این نبود که یزید کار زیبایی کرده است. نگاه بلند او از افق دیگری است. وقتی از بالا تماشا کنیم همه چیز قشنگ است. کل نظام هستی زیبا است. مثل انقلاب و نظام که از نگاه امام زیباست اما این دلیلی برای انجام کارهای زشت در انقلاب و نظام نیست و باید جلوی آن را گرفت... .

* چه کسی می تواند نفس را مهار کند؟ نفس یک سر ندارد ، هزارها سر دارد! اگر نفس مهار شود شیطان کاری از دستش بر نمی آید. یکی از بزرگان با تضرع خدمت امیرالمؤمنین (ع) عرض می کرده اند کنترل نفس من با شما، آن وقت کنترل شیطان با خودم!
مهار نفس فقط کار خدا است. باید عاجزانه از او خواست و این هم تنها با عشق ممکن است!

* آنقدر کنترل نفس اهمیت دارد که حتی یک لحظه هم ممکن است کار انسان را یکسره کند! پیامبر اعظم (ص) می فرمودند: الهی لاتکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا ً ، یعنی خدا برای یک لحظه هم مرا به نفسم واگذار نکن. مرا به حال خودم رها نکن! البته آنهایی که بالاترند بیشتر می ترسند. کسانی که در اوج هستند می فهمند چه خبر است! ... خدایا به ما عقل و فوق عقل و حقیقتی بده که فقط تو برای ما بزرگ باشی!

* حافظ آمده با شعر عارفمان کند. نکند عبادت؛ بت پرستمان بکند! نکند عبادت، عبادت پرستمان بکند. اینکه در صحن و سرای امام رضا(ع) حتما باید زیارت عاشورا را بالای سر امام بخوانم، تجمیع هم بکنم و همه اعمال را همانجا انجام دهم و کسی هم آمد سینه اش را پاره نمایم، اینها مربوط به اسلام نیست. اسلام از افراد خشکه مقدس بدش می آید. روشنفکرمآب ها هم که دین ندارند. روشنفکر مآب می دانید چیه ؟ روشنفکرمآب و خشک مقدس نما هر دو خطرناک هستند اسلام روشنفکر مقدس می خواهد. روشنفکر مقدس می خواهد. آدم باید روشن باشد و بصیرت در دین داشته باشد اول و آخر خود را بشناسد. ما اول و آخر درسی جز خودشناسی نداریم.

* مرکز ثقل امام زمان رفع ستم می باشد امام زمان خواهد آمد که  ظلم را برچیند.
                                                                                                                                   عصر ایران ؛ صادق وفایی


مسعود صفی یاری ::: شنبه 89/7/3::: ساعت 12:47 عصر نظرات دیگران: نظر
برای این که بدانی چگونه آدمی هستی ببین دوست داری به خواستگاری خودت بروی یا نه؟ خیلی ها با خود می گویند آخر من چه امتیازی دارم که به خواستگاری خودم بروم؟خب،کاری بکن که دوست داشته باشی به خواستن خودت بروی!

*
چطور می شود دل آدم پر از شادی حقیقی بشود؟ عملا اولین قدم چیست؟ این همه انبیا و اولیا یعنی شاعران آسمانی آمدند و ما را به شادمانی دعوت کردند. راه را هم نشانمان داده اند. چرا ما باید در کنار گنج از گدایی بمیریم در حالی که همه چیز داریم. چرا همت نکنیم و به جاهای خوب نرسیم؟

پایان تمام تلاش های انبیا، اخلاق است. پیامبر می فرماید من برای مکارم اخلاق مبعوث شده ام. هیچ نشانی برای ایمان بهتر از اخلاق خوب نیست. حدیث داریم که افضل مردم در ایمان کسی است که اخلاقش بهتر باشد.

*انبیا و اوصیا این خبر بزرگ(مرگ) را برای این آوردند که ما حالمان خوب بشود. اگر این خبر تصدیق نشود بقیه خبرها چه اهمیتی دارند؟ اگر در زندان به یک اعدامی پول زیادی بدهند، با خود می گوید من با این پول چه کار کنم؟

در کلیله و دمنه داستانی داریم بدین شرح که: شتربانی از یک شتر مست فرار می کرد. رفت و در یک چاه پنهان شد. دیدی در یک سوراخی روبرویش یک کندوی عسل هست. چند ناخنکی زد و عسلی خورد.چند نیش هم خورد.

بعد دید در پایین چاه اژدهایی دهانش را باز کرده و منتظر است که او بیافتد. فکر کرد طنابی که به آن آویزان است محکم و مطمئن است. دید دو موش سیاه و سفید دارند طناب را می جوند.

این توصیف زندگی است. قرآن می فرماید با مرگ نزد پروردگارت می روی. نمی گوید می روی در قبر. بیشتر مردم از قبر می ترسند. ما الان در قبر هستیم. اگر بمیریم راحت می شویم. خبر مهم انبیا این است. این خبر است که دل را شاد می کند. این که از قبر شما را می ترسانند به خاطر اعمال است.

از زرتشت نقل کرده اند که هیچ سعادتی بالاتر از این نیست که وقتی داری می میری با خود بگویی من کسی را آزار نکرده ام و کسی از من نرنجیده است.

عربی آمد پیش پیامبر. پرسید: فمن یعمل مثقال ذره خیره یره؟ پیامبر گفت بله. پرسید: فمن یعمل مثقال ذره شراً یره؟ پیامبر  گفت بله. اصحاب گفتند عجب آدم بی توفیقی است. می نشستی و از سخنان پیامبر استفاده می کردی.

پیامبر فرمود این فرد با فهمیدن این مطلب فقیه شد. موضوع فهمیدن، تدبر و تعمق است. همین یک آیه می تواند مشکلات ما و جامعه بشری را حل کند.

دلیل علمی این موضوع هم این است که معلول از جنس علت است. از کوزه همان برون تراود که در اوست. تو که می دانی دروغ بد است، وقتی از دروغ پولی بدست می آوری آن پول باعث خیر و خوبی می شود؟

*در قرآن وعده داده شده که هر کس به خدا ایمان بیاورد و براساس همان مذهبی که دارد به او حیات طیبه و پاک اعطا می کنیم.

تفاوت میان مذاهب بسیار جزئی است.مثلا نماز در همه مذاهب و ادیان هست. بالاخره ما باید با پروردگارمان صحبت کنیم. ولی نماز ما از نماز باقی ادیان کامل تر و زیباتر است. در نماز حرکات تناسب دارند و این یعنی هارمونی و این هارمونی یعنی هنر. مولانا می گوید ما در نماز سجده به دیدار می بریم، بیچاره آنکه سجده به دیوار ببرد.

ما تلاشی نمی کنیم. نماز را بر حسب عادت می خوانیم. این است که نمازمان معراجمان نمی شود. نماز امروز باید بهتر از دیروز باشد. عبادت می کنی بگذر ز عادت   نگردد جمع عادت با عبادت

یکی از من می پرسید ما چه کار کنیم که در نماز تماما فکرمان به چیزهای دیگر است. گفتم ما کل روز را به فکر کارهای دیگر هستیم. چند دقیقه می خواهیم به یاد خدا باشیم نمی توانیم. چون باید همیشه به یاد خدا باشیم تا آن چند دقیقه هم بتوانیم به یاد خدا باشیم. اگر دائما در زندگی به یاد خدا باشیم و معنی "بسم الله" و "ایاک نعبد" را به یاد داشته باشیم، نمازمان هم با توجه خواهد بود.

نماز ریتم دارد. تکرار دارد، فرد دارد، زوج دارد. ترکیبات هنری زیبایی در نماز هست. وقتی می گویی سبحان ربی العظیم و بحمده، خود به خود به تعظیم در می آیی و این در حالی است که به رکوع می روی. آدم وقتی زشتی زیاد ببیند، رویش اثر منفی دارد. فرد یک دیوار زشت ببیند می آید خانه سر همسرش فریاد می زند. آدم باید همیشه باید زیبایی ببیند. باید همیشه در باغ و بوستان بود. شهر و ساختمان ها و معماری باید زیبا باشد.نماز را بگذارید جلو از رویش معماری بکنید. نماز می تواند برای هزاران اثر هنری الهام بخش باشد. قرآن موزه تناسب و زیبایی است.

*ایمان به خدا و روز جزا که درست شد، عمل صالح هم درست می شود ولی تلاش و کوشش می خواهد. به این شکل که ما چند روز فطرت و نفس خود را محاسبه کنیم.شب که شد اعمال روزانه را مرور کنیم. با خود بگوییم این کارت خوب نبود پس بگذارش کنار! فیلم خودتان را بگیرید و بگذارید جلو خودتان. ببینید می خواهید این فیلم را جلوی همه پخش کنن؟ با فرزندم چطور برخورد کردم؟ با مادرم چگونه حرف زدم؟ اگر حاظر نیستی این فیلم را بقیه مردم ببینند یعنی خوب نیستی. این یک تعریف از تقواست. که تمام اعمالت را روی سرت بگذاری و بروی بازار دوری بزنی و شرمنده نشوی.

خداوند این امکان را به ما داده که هر روز خودمان را اصلاح کنیم. مغفرتی بالاتر از این هست که هر روز با محاسبه نفس می توانی خودت را اصلاح کنی؟

خوب حالا بعد از این که فرد مدتی محاسبه نفس کرد این قابلیت را پیدا می کند که با یک پیر، مرشد یا صاحب کرامتی برخورد کند. به پیر بگوید ما تا این جای راه را آمده ایم. کارهای ما درست است یا نه؟که پیر او را راهنمایی کند. انسان دو رول دارد. یکی ظاهری و یکی باطنی. باطنی عقل است و ظاهری پیامبر خدا. پیامبر همان رسول درونی است که بیرون آمده  تا همه او را ببیند. پس دو آینه مقابل ماست.( یک آینه روی تو و یک آینه عالم) اول آینه فطرت خودمان را بگذاریم جلوی خودمان. بعد هم مدد بگیریم از انبیا و اولیا که شاعران آسمانی اند.

*واقعا اگر می خواهید ثواب حقیقی ببرید، توصیه های قرآن را عملی کنید و وارد زندگی خود کنید. سعی کنید هر روز به یکی از دستورات قرآن عمل کنید.سعدی و حافظ و مولانا هم همین حرف ها را می زنند که این مطابق با همان فطرت درونی خودمان است.

* کتب آسمانی را مطالعه کنید! زبور داود(ع) خیلی زیباست. مناجات های بنده با خدای خودش است. ببینید داود چه علمی داشته. کتب آسمانی پیشین هم جزو کتب ماست. آن ها هنوز مسلمان نشده اند ما که قبلا مسیحی شده ایم. فردی به من گفت من کم کم دارم مسیحی می شوم. گفتم مسیحی هستی. سعی کن کم کم مسلمان بشوی!

مسلمانی مراتبی دارد که یک مرتبه اش مسیحیت است. جالب است بدانید که بحث یک پرفسوری در گلاسکو چه بود! "مسلمان بودن مسیح". چون مسلمانی درجات دارد و مسیح هم یک درجه از آن است. و درجه اتم واکمل مسلمانی رسول اکرم است. موسی، عیسی، ابراهیم و همه پیامبران مسلمانند.

*می گویند می رویم روضه. روضه یعنی باغ. ما برای کسی عزاداری می کنیم که در رفیع ترین رتبه بهشت ایستاده است. روضه، رفتن در باغ یک قدیس است. مجلس را روضه را تبدیل کنیم به قدیس شناسی. ما در بیابان حیران و سرگشته هستیم. گرگ، طوفان و کلی نگرانی هم داریم. پناه می بریم به این باغ ها تا از برکات این باغ ها برخوردار بشویم.

*فردوسی می گوید: تو را دین و دانش رهاند نخست. یعنی دینی که توام با دانش باشد. نه توام با تعصبات و جهل.

* در خلقت به عده ای ابروی کمانی داده اند، به عده ای ابروی شمشیری داده اند و به عده ای هم ظاهری معمولی می دهند. این زیبایی ظاهری دست ما نیست. ولی می توانیم صورت اعمال خود را زیبا کنیم. سیرت زیبا داشته باشیم تا در آخرت این سیرت زیبا تبدیب شود به صورت زیبا.

قدیم می گفتند برای این که بدانی چگونه آدمی هستی ببین دوست داری به خواستگاری خودت بروی یا نه؟ خیلی ها با خود می گویند آخر من چه امتیازی دارم که به خواستگاری خودم بروم؟

خوب کاری بکن که دوست داشته باشی به خواستن خودت بروی! شیرین سخن بگو، با مردم خوش برخورد باش، مزاحمت ایجاد نکن. مگر نمی خواهیم خیر مردم به ما برسد؟ پس ما هم خیرمان را به آنها برسانیم.
 
                                                                                                                                      عصر ایران_صادق وفایی


مسعود صفی یاری ::: شنبه 89/7/3::: ساعت 12:44 عصر نظرات دیگران: نظر
 
*در نهج البلاغه ی امیرالمومنین در خطبه 177 حضرت در آخر خطبه می فرماید: ای مردم خوشا به حال کسی که اشتغال به عیوب خود او را از عیوب دیگران باز دارد. یعنی مشغول بررسی اعمال خودش باشد که من چه عیوبی دارم.

 الان ببینید بسیاری اوقات وقتی می نشینیم بیشتر صحبت ها در مجالس و محافل راجع به غیر است و منجر به غیبت می شود. در حالی که کلی حدیث داریم درباره غیبت که غیبت ایمان را کم می کند، مانع استجابت دعا می شود و... خیلی ضررها دارد ولی می بینید حتی بعضی مسجدی ها، حاج آقاها، هیئتی ها، حاج خانم ها و گل سرسبدها هم از این غیبت روی گردان نیستند. نفس اماره است بالاخره.

*گاهی وقت ها آدم شک می کند، خدایا من آمرزیده شدم یا نه؟ این شک بد نیست ولی مادامیکه به حد وسوسه نرسد. اگر این حالت مختصر باشد خوب است. انسان تحریک و تهیج می شود به استغفار بیشتر. اما در بعضی ها به حد وسوسه می رسد. جوانی آمد پیش من گفت: "من همه اش شک دارم که خدا من را بخشیده یا نه!" دیدم نه. این دیگر باید گل گاو زبان بخورد! نباید بگذارید به حد وسوسه برسد. همه چیز باید معتدل باشد.

*سابق بر این در تهران ختم صلوات می گرفتند. حالا نمی خواهیم انتقاد کنیم. بعضی اوقات از حبوبات هم برای شمارش استفاده می کردند. نخود، لوبیا و... چهارده هزار صلوات می فرستادند. آمدند خدمت آقای بهاءالدینی گفتند: آقا چند مرتبه صلوات بفرستیم. فرمودند یک مرتبه. اگر حضور قلب باشد یک مرتبه کافی است. حالا حضور قلب نباشد برو صدهزار تا بفرست... .

*آقا بیست دفعه رفته عمره. می گویند بیا دفعه بیست و یکم پول را بده خرج ازدواج یک دختر آبرودار بشود. می گوید نه، نمی توانم. حالا پول را می داد خرج آن دختر چه می شد؟ اجازه بدهید یک حدیث بخوانم ببینیم چقدر ما غافلیم! در حدیث داریم که وقتی مومن می میرد، یک صورت خوش با او وارد قبر می شود( قبلا توضیح دادیم که این قبر، قبر قبرستان نیست. منظور قبر برزخی است.) و با او انس می گیرد. به مومن می گوید: "نترس! من با تو هستم. این آفت های مربوط به قبر برزخی به تو نمی رسد."

تا زمانی که قیامت برپا می شود. مومن را از آتش ها و آفت ها به راحتی عبور می دهد و او را به در بهشت می رساند. مومن می پرسد: تو کیستی؟ خدا رحمتت کند که این همه من را کمک کردی! این جواب را اگر آن آقا بشنود چمدان عمره را می گذارد زمین. (هرچیزی که قداست ندارد. تشخیص قداست با خداست. فردی بود زمان پیامبر در جنگ کشته شد. اصحاب می گفتند شهادتت مبارک! پیامبر فرمود: دست نگه دارید. این مرد شهید راه خر است. در لشگر دشمن خری دیده بود که به طمع آن در جنگ شرکت کرد و در نهایت هم در راه همان خر کشته شد.) حالا آن صورت خوش به مومن این جواب را می دهد: من آن شادی هستم که تو داخل قلب برادر و خواهر دینی خود کردی. عزیز من دل مردم را شاد کن! حالا پول را بده به این سال بعد برو سفر عمره!

* بعضی ها در دعای کمیل فراوان دروغ می گویند. دروغ نه به معنی اخباری ، به معنای تعارف با خدا. می گوید: صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک. ای دروغ گو! تو حاضر نیستی یکی از لذت هایت را کنار بگذاری. یا مثلا در جای دیگر می گوید:" پروردگارا من هر چه تو بخواهی و هر چه بگویی من تسلیمم!" ولی تسلیم نیست. یک باب بزرگ داریم به اسم تسلیم. متاسفانه خیلی از مدعیان فضل و کمال که ادعای تدریس اخلاق دارند تسلیم را حلاجی نکرده اند. این نکته را یادگار داشته باشید هر که را صاحب کرامت دیدید برای تسلیمش بوده. بله؛ می گوید من تسلیمم ولی تسلیم نیست. بعضی ها شعار می دهند. حضرت سجاد(ع) رسید به کسی که دعا می خواند. می گفت: اللهم انی اسئلک البلا و الصبر علی البلا( خدایا از تو بلا می خوام و صبر بر بلا) حضرت فرمود: این چه حرفی است که می زنی؟ پرسید: چه بگویم؟ آقا فرمود: بگو الهم انی اسئلک العافیه و شکر علی العافیه( خدایا از تو عافیت می خواهم و شکر بر عافیت)

*سید بحرالعلوم سخنی دارد که در نماز اگر رعایت شود انسان هیچ وقت به راه کج نمی رود و به دروغ نمی افتد. سید در شعرش می آورد(ترجمه شعر): "در نماز که می گویی ایاک نعبد حذر کن که دروغ نگویی!"
 خوب حالا ما که نمی توانیم نماز نخوانیم ولی سعی کنیم کاری کنیم که در این حرف صادق باشیم. البته خدا ارحم الراحمین است. ما از آن افرادی نیستیم که مردم را سرد کنیم. همیشه باید بین خوف و رجا تعادل برقرار باشد. پدرم می گفت اگر بنده ای خواست خودش را برای خدا لوس بکند بهتر است کفه رجا را سنگین تر بکند. البته این به معنای این نیست که بنده جرات گناه پیدا کند. اتفاقا برعکس. بنده اگر بداند رحمت خدا چقدر زیاد است جراتش بر گناه کم تر می شود.

*باید از فرار نعمت ها ترسید. حالا اگر نعمتی را از دست دادی، نه این که عوام بازی در بیاوری، باید با تمام جانت بگویی "یا مقیل الاثرات". چند دفعه بگم؟ کجا بگم؟ کنار بگذارید این حرف ها را! این قلعه ها را بشکنید! اقاله یک بحثی است. توضیح اینکه: شما خانه را فروخته ای. پول را هم گرفتی. آمدی می بینی خانم نشسته گریه می کند. می گوید من با این خانه انس داشتم. نزدیک مادرم بودم. عده ای بی انصاف هستند. در تهران فردی خانه فروخته بود بعد پشیمان شده بود. به خریدار گفته بود آقا بیا خانه را پس بده! گفته بود:" بهت می فروشم. از دیشب قیمت ها فرق کرده. پس بده یعنی چی؟" اما بعضی ها اقاله می کنند. می گوید: "آقا عیب ندارد. پولم را بده، خانه را پس بگیر." این را می گویند اقاله. روایت داریم که هر کس با مومنی اقاله کند، خدا در قیامت لغزش هایش را اقاله می کند. اقاله یعنی نادیده گرفتن.

*ما منکر عذاب نیستیم نعوذبالله. ولی این روش خوب نیست که مرتب با عذاب بخواهیم مردم را به خدا نزدیک کنیم. عذاب برای آخر کار است. اصلا بنا نیست کسی عذاب شود. حالا چه و چه می شود که فلان بنده عذاب می شود. از طریق رحمت  مردم را زودتر می شود هدایت کرد. شما وقتی بدانید چه خدای خوبی داری، چقدر مهربان است این خدا؛  بدون جهنم می روی نزدیکش.

"ظهور اسم کریم" را اجازه بدهید توضیح بدهم. یکی از اسما خداوند کریم است. یکی از بزرگان می گفت این اسم در دنیا و آخرت ظهوراتی دارد. کسی که ظهور اسم کریم را در آخرت بداند یک جهنم از خجالت برایش آماده می شود آخرش هم می شود بهشتی. و برای این موضوع مثال می آورد. می گوید شما رفتید خانه کسی. استقبال زیاد، همه را بسیج کرد، پذیرایی مفصل، شربت، غذا، آقا حوله بیارم حمام کنید، ماشین هست برویم بیرون بگردیم، برای شب چه می خواهید، کلی احترام و.... بعدا متوجه بشوید صاحب خانه کسی است که در گذشته در حقش بدی کرده اید. همه آن پذیرایی ها و احترام ها در کامتان زهر می شود.

حالا می گوید بنده که می رود در محشر که عالم کنار رفتن پرده هاست، این جا گناه می کرد می گفت بابا ولش کن، می رود آنجا می بیند گناه عجب زشت بوده. می گویند این کارها را تو کردی و ما تو را بخشیدیم. بیا برو بهشت. می گوید اگر این بنده برود بهشت آن نعمت ها را ببیند و آن گناه ها را به خاطر داشته باشد، شیرینی بهشت زهرش می شود. این جا اسم کریم ظهور می کند و تصرف می کند و گناهانش فراموشش می شود تا بهشت تلخ نشود. به این خدا می شود معصیت کرد؟ گناه بنده را از یادش می برد تا بهشت زهر تنش نشود.


مسعود صفی یاری ::: شنبه 89/7/3::: ساعت 12:39 عصر نظرات دیگران: نظر


* تا پاکیزه نباشی، پاکیزه نمی دهند. ظرفی که برای آب خوردن انتخاب می کنی باید پاک باشد. اگر من ظرف باطنم آلوده باشد این توقع درستی نیست که از خدا پاکیزه بخواهم. اول باید باطن را پاکیزه کنم.

 حالا چه کار کنیم در قدم اول باطنمان پاک شود؟ با خودت قرار بگذار به کسی پرخاش نکنی، غضب را در همین مجلس دفن کنی و بروی! الان ما زیارت می رویم، نماز جماعت می خوانیم، ماه رمضان روزه می گیریم پس چه می شود که توفیق نداریم و پیشرفت نمی کنیم؟

وقتی بررسی کنیم می بینیم ریشه تمام مشکلات زبان است. با حرف کسی را می زنیم یا غضب و پرخاش می کنیم.
 آیت الله بهاالدینی می فرمودند: پرخاش برکات زندگی را می برد.

جوان عزیز، خدای نکرده به مادرت تند بگویی! روی رستگاری را نمی بینی؛ به پدر تندی کنی رستگار نمی شوی.
حلیم(صبور) بشویم! اگر بخواهیم از نعمت های باطنی بهره مند شویم باید ظرف درونمان پاکیزه باشد و ظرف درونمان وقتی پاک می شود که آلودگی ها را کم کنیم.

* کسی به خواجه نصیر نامه نوشته بود. اول نامه خطاب به خواجه نصیر گفته بود: ایها الکلب، یا ایها الکلب ابن کلب( ای سگ، یا ای سگ فرزند سگ) فلان مساله علمی چه طور است؟ خواجه نصیر هم در جواب نوشته بودکه جواب مساله این است و در آخر نامه نوشت: اما صحبت تو درباره سگ؛ سگ حیوانی است که چهاردست و پا راه می رود و بدنش از پشم پوشیده است. من دوپا هستم و آن طور نیستم و... والسلام. تمام. نه پرخاشی نه غضبی! ما بودیم می نوشتیم خودتی!

*یکی از علمای تهران برای من می گفت: کتاب فروشی بود که کتب اولیای خدا را چاپ می کرد. کتاب افرادی چون آقامیرزا جواد ملکی تبریزی و شیخ محمد بهاری و امثال اینها را چاپ می کرد. این کتاب فروش گفت: در محل ما یک مرد صالحی بود که چند نفر پشت سرش نماز می خواندند. کمی درس دین خوانده بود و آدم خوبی بود. کتاب آقامیرزا جواد ملکی تبریزی را که چاپ کردیم، گفتم این مرد صالحی است و یکی از این کتاب ها را دادم ایشان بخواند. فردا آمد و کتاب را طوری گرفته بود که العیاذبالله انگار نمی خواهد دستش آلوده بشود. کتاب را انداخت روی میز و گفت این ها چیه شما چاپ می کنید؟ دیدم عجب این آدم کشش کتاب آقامیرزا جواد را ندارد. حالا می خواهد اسرار اهل بیت را متحمل بشود؟


مسعود صفی یاری ::: شنبه 89/7/3::: ساعت 12:37 عصر نظرات دیگران: نظر