چرا باید به «سبک زندگی» اهمیت داد؟
یکى از ابعاد پیشرفت با مفهوم اسلامى عبارت است از سبک زندگى کردن، رفتار اجتماعى، شیوهى زیستن - اینها عبارةٌ اخراى یکدیگر است - این یک بُعد مهم است؛ این موضوع را میخواهیم امروز یک قدرى بحث کنیم. ما اگر از منظر معنویت نگاه کنیم - که هدف انسان، رستگارى و فلاح و نجاح است - باید به سبک زندگى اهمیت دهیم؛ اگر به معنویت و رستگارى معنوى اعتقادى هم نداشته باشیم، براى زندگى راحت، زندگى برخوردار از امنیت روانى و اخلاقى، باز پرداختن به سبک زندگى مهم است. بنابراین مسئله، مسئلهى اساسى و مهمى است.سبک زندگی بخش حقیقی و اصلی تمدن اسلامی است
ما اگر پیشرفت همهجانبه را به معناى تمدنسازى نوین اسلامى بگیریم - بالاخره یک مصداق عینى و خارجى براى پیشرفت با مفهوم اسلامى وجود دارد؛ اینجور بگوئیم که هدف ملت ایران و هدف انقلاب اسلامى، ایجاد یک تمدن نوین اسلامى است؛ این محاسبهى درستى است - این تمدن نوین دو بخش دارد: یک بخش، بخش ابزارى است؛ یک بخش دیگر، بخش متنى و اصلى و اساسى است. به هر دو بخش باید رسید.آن بخش ابزارى چیست؟ بخش ابزارى عبارت است از همین ارزشهائى که ما امروز به عنوان پیشرفت کشور مطرح میکنیم: علم، اختراع، صنعت، سیاست، اقتصاد، اقتدار سیاسى و نظامى، اعتبار بینالمللى، تبلیغ و ابزارهاى تبلیغ؛ اینها همه بخش ابزارى تمدن است؛ وسیله است. البته ما در این بخش در کشور پیشرفت خوبى داشتهایم. کارهاى زیاد و خوبى شده است؛ هم در زمینهى سیاست، هم در زمینهى مسائل علمى، هم در زمینهى مسائل اجتماعى، هم در زمینهى اختراعات - که شما حالا اینجا نمونهاش را ملاحظه کردید و این جوان عزیز براى ما شرح دادند - و از این قبیل، الى ماشاءاللّه در سرتاسر کشور انجام گرفته است. در بخش ابزارى، علىرغم فشارها و تهدیدها و تحریمها و این چیزها، پیشرفت کشور خوب بوده است.
اما بخش حقیقى، آن چیزهائى است که متن زندگى ما را تشکیل میدهد؛ که همان سبک زندگى است که عرض کردیم. این، بخش حقیقى و اصلى تمدن است؛ مثل مسئلهى خانواده، سبک ازدواج، نوع مسکن، نوع لباس، الگوى مصرف، نوع خوراک، نوع آشپزى، تفریحات، مسئلهى خط، مسئلهى زبان، مسئلهى کسب و کار، رفتار ما در محل کار، رفتار ما در دانشگاه، رفتار ما در مدرسه، رفتار ما در فعالیت سیاسى، رفتار ما در ورزش، رفتار ما در رسانهاى که در اختیار ماست، رفتار ما با پدر و مادر، رفتار ما با همسر، رفتار ما با فرزند، رفتار ما با رئیس، رفتار ما با مرئوس، رفتار ما با پلیس، رفتار ما با مأمور دولت، سفرهاى ما، نظافت و طهارت ما، رفتار ما با دوست، رفتار ما با دشمن، رفتار ما با بیگانه؛ اینها آن بخشهاى اصلى تمدن است، که متن زندگى انسان است.
باید آسیبشناسی کنیم چرا در بخش سبک زندگی پیشرفت نکردیم
در انقلاب، در این بخش، پیشرفت ما چشمگیر نیست؛ در این زمینه، ما مثل بخش اول حرکت نکردیم، پیشرفت نکردیم. خب، باید آسیبشناسى کنیم؛ چرا ما در این بخش پیشرفت نکردیم؟بنابراین باید آسیبشناسى کنیم؛ یعنى توجه به آسیبهائى که در این زمینه وجود دارد و جستجو از علل این آسیبها. البته ما اینجا نمیخواهیم مسئله را تمامشده فرض کنیم؛ فهرستى مطرح میکنیم: چرا فرهنگ کار جمعى در جامعهى ما ضعیف است؟ این یک آسیب است. با اینکه کار جمعى را غربىها به اسم خودشان ثبت کردهاند، اما اسلام خیلى قبل از اینها گفته است: «تعاونوا على البرّ و التّقوى»، یا: «و اعتصموا بحبل اللّه جمیعا». یعنى حتّى اعتصام به حبلاللّه هم باید دستهجمعى باشد؛ «و لا تفرّقوا». چرا در برخى از بخشهاى کشورمان طلاق زیاد است؟ چرا در برخى از بخشهاى کشورمان روى آوردن جوانها به مواد مخدر زیاد است؟ چرا در روابط همسایگىمان رعایتهاى لازم را نمیکنیم؟ چرا صلهى رحم در بین ما ضعیف است؟ چرا در زمینهى فرهنگ رانندگى در خیابان، ما مردمان منضبطى به طور کامل نیستیم؟ این آسیب است. رفتوآمد در خیابان، یکى از مسائل ماست؛ مسئلهى کوچکى هم نیست، مسئلهى اساسى است. آپارتماننشینى چقدر براى ما ضرورى است؟ چقدر درست است؟ چه الزاماتى دارد که باید آنها را رعایت کرد؟ چقدر آن الزامات را رعایت میکنیم؟ الگوى تفریح سالم چیست؟ نوع معمارى در جامعهى ما چگونه است؟ ببینید چقدر این مسائل متنوع و فراگیرِ همهى بخشهاى زندگى، داخل در این مقولهى سبک زندگى است؛ در این بخش اصلى و حقیقى و واقعى تمدن، که رفتارهاى ماست. چقدر نوع معمارى کنونى ما متناسب با نیازهاى ماست؟ چقدر عقلانى و منطقى است؟ طراحى لباسمان چطور؟ مسئلهى آرایش در بین مردان و زنان چطور؟ چقدر درست است؟ چقدر مفید است؟ آیا ما در بازار، در ادارات، در معاشرتهاى روزانه، به همدیگر به طور کامل راست میگوئیم؟ در بین ما دروغ چقدر رواج دارد؟ چرا پشت سر یکدیگر حرف میزنیم؟ بعضىها با داشتن توان کار، از کار میگریزند؛ علت کارگریزى چیست؟ در محیط اجتماعى، برخىها پرخاشگرىهاى بىمورد میکنند؛ علت پرخاشگرى و بىصبرى و نابردبارى در میان بعضى از ماها چیست؟ حقوق افراد را چقدر مراعات میکنیم؟ در رسانهها چقدر مراعات میشود؟ در اینترنت چقدر مراعات میشود؟ چقدر به قانون احترام میکنیم؟ علت قانونگریزى - که یک بیمارى خطرناکى است - در برخى از مردم چیست؟ وجدان کارى در جامعه چقدر وجود دارد؟ انضباط اجتماعى در جامعه چقدر وجود دارد؟ محکمکارى در تولید چقدر وجود دارد؟ تولید کیفى در بخشهاى مختلف، چقدر مورد توجه و اهتمام است؟ چرا برخى از حرفهاى خوب، نظرهاى خوب، ایدههاى خوب، در حد رؤیا و حرف باقى میماند؟ که دیدید اشاره کردند. چرا به ما میگویند که ساعات مفید کار در دستگاههاى ادارى ما کم است؟ هشت ساعت کار باید به قدر هشت ساعت فایده داشته باشد؛ چرا به قدر یک ساعت یا نیم ساعت یا دو ساعت؟ مشکل کجاست؟ چرا در بین بسیارى از مردم ما مصرفگرائى رواج دارد؟ آیا مصرفگرائى افتخار است؟ مصرفگرائى یعنى اینکه ما هرچه گیر مىآوریم، صرف امورى کنیم که جزو ضروریات زندگى ما نیست. چه کنیم که ریشهى ربا در جامعه قطع شود؟ چه کنیم که حق همسر - حق زن، حق شوهر - حق فرزندان رعایت شود؟ چه کنیم که طلاق و فروپاشى خانواده، آنچنان که در غرب رائج است، در بین ما رواج پیدا نکند؟ چه کنیم که زن در جامعهى ما، هم کرامتش حفظ شود و عزت خانوادگىاش محفوظ بماند، هم بتواند وظائف اجتماعىاش را انجام دهد، هم حقوق اجتماعى و خانوادگىاش محفوظ بماند؟ چه کنیم که زن مجبور نباشد بین این چند تا، یکىاش را انتخاب کند؟ اینها جزو مسائل اساسى ماست. حد زاد و ولد در جامعهى ما چیست؟ من اشاره کردم؛ یک تصمیمِ زماندار و نیاز به زمان و مقطعى را انتخاب کردیم، گرفتیم، بعد زمانش یادمان رفت! مثلاً فرض کنید به شما بگویند آقا این شیر آب را یک ساعت باز کنید. بعد شما شیر را باز کنى و بروى! ماها رفتیم، غافل شدیم؛ ده سال، پانزده سال. بعد حالا به ما گزارش میدهند که آقا جامعهى ما در آیندهى نه چندان دورى، جامعهى پیر خواهد شد؛ این چهرهى جوانى که امروز جامعهى ایرانى دارد، از او گرفته خواهد شد. حد زاد و ولد چقدر است؟ چرا در بعضى از شهرهاى بزرگ، خانههاى مجردى وجود دارد؟ این بیمارى غربى چگونه در جامعهى ما نفوذ کرده است؟ تجملگرائى چیست؟ بد است؟ خوب است؟ چقدرش بد است؟ چقدرش خوب است؟ چه کار کنیم که از حد خوب فراتر نرود، به حد بد نرسد؟ اینها بخشهاى گوناگونى از مسائل سبک زندگى است، و دهها مسئله از این قبیل وجود دارد؛ که بعضى از اینهائى که من گفتم، مهمتر است. این یک فهرستى است از آن چیزهائى که متن تمدن را تشکیل میدهد. قضاوت دربارهى یک تمدن، مبتنى بر اینهاست.
نمیشود یک تمدن را به صرف اینکه ماشین دارد، صنعت دارد، ثروت دارد، قضاوت کرد و تحسین کرد؛ در حالى که در داخل آن، این مشکلات فراوان، سراسر جامعه و زندگى مردم را فرا گرفته. اصل اینهاست؛ آنها ابزارى است براى اینکه این بخش تأمین شود، تا مردم احساس آسایش کنند، با امید زندگى کنند، با امنیت زندگى کنند، پیش بروند، حرکت کنند، تعالى انسانىِ مطلوب پیدا کنند.
سبک زندگی تابع تفسیرمان از زندگی است
رفتار اجتماعى و سبک زندگى، تابع تفسیر ما از زندگى است: هدف زندگى چیست؟ هر هدفى که ما براى زندگى معین کنیم، براى خودمان ترسیم کنیم، به طور طبیعى، متناسب با خود، یک سبک زندگى به ما پیشنهاد میشود. یک نقطهى اصلى وجود دارد و آن، ایمان است. یک هدفى را باید ترسیم کنیم - هدف زندگى را - به آن ایمان پیدا کنیم. بدون ایمان، پیشرفت در این بخشها امکانپذیر نیست؛ کارِ درست انجام نمیگیرد. حالا آن چیزى که به آن ایمان داریم، میتواند لیبرالیسم باشد، میتواند کاپیتالیسم باشد، میتواند کمونیسم باشد، میتواند فاشیسم باشد، میتواند هم توحید ناب باشد؛ بالاخره به یک چیزى باید ایمان داشت، اعتقاد داشت، به دنبال این ایمان و اعتقاد پیش رفت. مسئلهى ایمان، مهم است. ایمان به یک اصل، ایمان به یک لنگرگاه اصلى اعتقاد؛ یک چنین ایمانى باید وجود داشته باشد. بر اساس این ایمان، سبک زندگى انتخاب خواهد شد.تقلید از غرب جز ضرر و فاجعه چیزی به بار نمیآورد
براى ساختن این بخش از تمدن نوین اسلامى، بشدت باید از تقلید پرهیز کنیم؛ تقلید از آن کسانى که سعى دارند روشهاى زندگى و سبک و سلوک زندگى را به ملتها تحمیل کنند. امروز مظهر کامل و تنها مظهر این زورگوئى و تحمیل، تمدن غربى است. نه اینکه ما بناى دشمنى با غرب و ستیزهگرى با غرب داشته باشیم - این حرف، ناشى از بررسى است - ستیزهگرى و دشمنىِ احساساتى نیست. بعضى بمجرد اینکه اسم غرب و تمدن غرب و شیوههاى غرب و توطئهى غرب و دشمنى غرب مىآید، حمل میکنند بر غربستیزى: آقا، شماها با غرب دشمنید. نه، ما با غرب پدرکشتگىِ آنچنانى نداریم - البته پدرکشتگى داریم! - غرض نداریم. این حرف، بررسىشده است.تقلید از غرب براى کشورهائى که این تقلید را براى خودشان روا دانستند و عمل کردند، جز ضرر و فاجعه به بار نیاورده؛ حتّى آن کشورهائى که بظاهر به صنعتى و اختراعى و ثروتى هم رسیدند، اما مقلد بودند. علت این است که فرهنگ غرب، یک فرهنگ مهاجم است. فرهنگ غرب، فرهنگ نابودکنندهى فرهنگهاست. هرجا غربىها وارد شدند، فرهنگهاى بومى را نابود کردند، بنیانهاى اساسىِ اجتماعى را از بین بردند؛ تا آنجائى که توانستند، تاریخ ملتها را تغییر دادند، زبان آنها را تغییر دادند، خط آنها را تغییر دادند. هر جا انگلیسها وارد شدند، زبان مردم بومى را تبدیل کردند به انگلیسى؛ اگر زبان رقیبى وجود داشت، آن را از بین بردند.
باطن فرهنگ غربی، سبک زندگی مادی شهوتآلودِ هویتزدا و ضد معنویت است
یکى از خصوصیات فرهنگ غربى، عادىسازى گناه است؛ گناههاى جنسى را عادى میکنند. امروز این وضعیت در خود غرب به فضاحت کشیده شده؛ اول در انگلیس، بعد هم در بعضى از کشورهاى دیگر و آمریکا. این گناه بزرگِ همجنسبازى شده یک ارزش! به فلان سیاستمدار اعتراض میکنند که چرا او با همجنسبازى مخالف است، یا با همجنسبازها مخالف است! ببینید انحطاط اخلاقى به کجا میرسد. این، فرهنگ غربى است. همچنین فروپاشى خانواده، گسترش مشروبات الکلى، گسترش مواد مخدر.من سالها پیش - در دههى 30 و 40 - در منطقهى جنوب خراسان، بزرگان و افراد صاحب فکر و پیرمردهائى را دیدم که یادشان بود که انگلیسها چگونه تریاک را با شیوههاى مخصوصى در بین مردم رائج میکردند؛ والّا مردم تریاک کشیدن بلد نبودند؛ این چیزها وجود نداشت. این افراد یادشان بود، سراغ میدادند و خصوصیاتش را میگفتند. با همین روشها بود که مواد مخدر بتدریج در داخل کشور توسعه پیدا کرد. فرهنگ غربى اینجورى است.
فرهنگ غربى فقط هواپیما و وسائل آسایش زندگى و وسائل سرعت و سهولت نیست؛ اینها ظواهر فرهنگ غربى است، که تعیینکننده نیست؛ باطن فرهنگ غربى عبارت است از همان سبک زندگى مادىِ شهوتآلودِ گناهآلودِ هویتزدا و ضد معنویت و دشمن معنویت. شرط رسیدن به تمدن اسلامىِ نوین در درجهى اول این است که از تقلید غربى پرهیز شود. ما متأسفانه در طول سالهاى متمادى، یک چیزهائى را عادت کردهایم تقلید کنیم.
بنده طرفدار این نیستم که حالا در مورد لباس، در مورد مسکن، در مورد سایر چیزها، یکباره یک حرکت جمعى و عمومى انجام بگیرد؛ نه، این کارها باید بتدریج انجام بگیرد؛ دستورى هم نیست؛ اینها فرهنگسازى لازم دارد. همان طور که گفتم، کار نخبگان است، کار فرهنگسازان است. و شما جوانها باید خودتان را براى این آماده کنید؛ این، رسالت اصلى است.
منبع: پایگاه دفتر حفظ و نشر اثار مقام معظم رهبری(مدظله العالی)
قال امام صادق علیه السلام: اَلمَکارِمُ عَشرٌ ، فَإنِ استَطَعتَ أن تَکونَ فیکَ فَلتَکُن... : صِدقُ الَبسِ ، وَصِدقُ اللِّسانِ ، وَأداءُ الأمانَةِ ، وَصِلَةُ الرَّحِمِ ، وَإقراءُ الضَّیفِ ، وَ إطعامُ السّائِلِ ، وَالمُکافاةُ عَلىَ الصَّنائعِ ، وَالتَّذَمُّمُ لِلجارِ ، وَالتَّذَمُّمُ لِلصّاحِبِ ، وَرَأسُهُنَّ الحَیاءُ.
مکارم ده تاست: اگر مى توانى آنها را داشته باش ... : استقامت در سختى ها، راستگویى، امانتدارى، صله رحم، میهمان نوازى، اطعام نیازمند، جبران کردن نیکى ها، رعایت حق و حرمت همسایه، مراعات حق و حرمت رفیق و در رأس همه، حیا.
(غررالحکم، ج6، ص441، ح10926)
از آیتالله بروجردی تا سید حسن نصرالله گفتوگوی خواندنی با خیاط مراجع تقلید و علما خبرگزاری «حوزه»/ یادم هست موقعی که مرحوم آیتالله بروجردی در ماه رمضان با درشکه به مسجد جامع قم میآمدند، مقام معظم رهبری پیش من میآمدند و من با 9 تومان برایشان لباس میدوختم |
به گزارش خبرگزاری «حوزه»، پیرمرد85 سالهای که خیاط بسیاری از علما و مراجع بوده برای قدیمیهایی مثل آیتالله بروجردی تا مراجع فعلی و حتی چهرههایی مانند سید حسن نصرالله لباس دوخته است، کارش مثل اخلاقش حرف ندارد به همین دلیل محبوب علما شده است.
ابوالفضل عربپور سالهاست در زیرزمین پاساژ المهدی خیابان صفائیه قم مغازه دارد و در همان مغازه نورانی میزبان ماهنامه همشهری «آیه» شده است.
*حاج آقا گویا از دوره جوانی به خیاط مخصوص علما و روحانیون معروف بودید؟ چرا شخصیتها برای دوخت لباسشان به شما مراجعه میکردند؟
نخست اینکه لطف و عنایت خدا شامل حالم بوده که من برای علما لباس بدوزم، از طرفی از همان اوایل کارم را جدی گرفتم و به هیچ وجه اجازه ندادم به خاطر کمکاری و کمتوجهی عیب و ایرادی داشته باشد در طول این سالها نیز به پنج پسرم که همهشان در این حرفه هستند یاد دادهام که کار را دقیق و کامل انجام دهند به قول معروف «کار را که کرد آنکه تمام کرد»
*از علما و روحانیون معروف چه کسانی بیشتر مشتری شما بودند یا هنوز هم هستند؟
مرحوم آیتالله بروجردی از مشتریانم بود و در همان سالهای حیات ایشان این توفیق را داشتم که برای «پرو» لباس به بیت ایشان رفت و آمد داشته باشم از دیگر آیات عظام مربوط به سالهای قبل از انقلاب میتوانم به آیات عظام کوه کمرهای، خوانساری و برخی از بزرگان تهران از جمله مرحوم آیتالله طالقانی اشاره کنم، برای حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری نیز لباس روحانیت دوختهام و آیتالله هاشمی رفسنجانی جزو نخستین مشتریانم بودند از مراجع عظام تقلید فعلی نیز برای آیات عظام مکارمشیرازی، نوریهمدانی، و جوادیآملی و از دیگر علما آقایان شیخ حسین انصاریان فاطمینیا و... لباس میدوزم، از چهرههای سیاسی نیز آقایان خاتمی و روحانی مشتریام هستند.
*هنوز هم برای پرو لباس به دفتر یا منزل رییس جمهور میروید؟
بله در همین مدت یک ساله چندین بار این فرصت فراهم شده که به تهران بروم، سابقه آشناییم با حجتالاسلام روحانی به حدود 45 سال پیش میرسد و اگر اشتباه نکنم تا حالا دوازده دست لباس برای ایشان دوختهام حجتالاسلام خاتمی هم از زمانی که نوجوان بودند همراه پدر مرحومشان پیش ما میآمدند، حتی از لبنان هم برای ما پارچه میآورند تا برای سید حسن نصرالله لباده بدوزم، از آمریکا و کشورهای دیگر نیز مشتری دارم در این سالها تلاش کردهام لباس روحانیت را با تغییراتی جزیی همراه کنم تا جلوه بهتری داشته باشد.
لبادههایی که حالا بر تن علما و شخصیتها میبینید، قبلا نبوده و بنده مبتکر آن بودهام، جیبهای خاص لباس روحانیت را بعدها من ایجاد کردم که مورد استقبال قرار گرفت، هر کسی هم که لباس روحانیت را به این سبک و سیاق میدوزد یا از من یاد گرفته یا از شاگردانم بوده.
*پس در این مدت شاگرد هم تربیت کردید؟
عنایت خدا ناشی از رضایت مشتریان و دعای بزرگان است که در حق من لطف داشته و دارند بیتملق و تعارف باید عرض کنم که من با این کار علاوه بر آنکه نان در میآورم صفا میکنم.
*گویا سحرخیز هم هستید؟
بله ، معمولا هر روز از ساعت 6 صبح سر کار میآیم و تا زمانی که جان کار کردن داشته باشم به غیر از ایام ماه مبارک رمضان در دیگر ایام سال حدود 14 ساعت سرپا هستم.
*ماه رمضان کمتر کار میکنید؟
خدا این لطف را در حق من روا داشته که در ماه مبارک رمضان، بیشتر سالها علما به من سهمیه عمره میدهند و به حج مشرف میشوم، مرحوم آیتالله گلپایگانی در زمان حیاتشان شش سفر نیابتی مربوط به حج واجب به من داد و دو سفر حج واجب دیگر نیز نصیبم شد، ضمن آنکه 17 بار هم توفیق سفر عمره داشتهام.
*با توجه اینکه برای «پرو» لباس به خانه علما میروید، حتما خاطرات بسیاری از این بزرگواران دارید؟
علما و مراجع همگی با بزرگواری و اخلاق حسنه با من رفتار میکردند و حقیقتا به من لطف داشتند.یادم هست که برای مرحوم آیتالله گلپایگانی، لباس دوخته بودم که بعد از پرو، مرحوم آقا مهدی پسرشان که در تصادف به رحمت خدا رفتند صدایم کرد و گفت، آقا کارتان دارد وقتی خدمت ایشان رسیدم گفتند، آقای عربپور زحمت کشیدی برای ما، بعد یک شوخی هم با ما کردند و گفتند بیشتر پیش ما بیا.
*از مرحوم امام هم خاطرهای دارید؟
از بچگی این توفیق را داشتم که در قم در همسایگی حضرت امام(ره) زندگی کنم، ایشان به جهت آشنایی با ما از اول مشتری من بودند و حتی در نجف هم برایشان لباس بردم.
*یعنی برای پرو لباس امام(ره) تا نجف رفتید؟
بله ماجرا بر میگردد به زمانی که ایشان در نجف تبعید بودند و من همراه پدرم و آقای رسولی اراکی برای دیدار و تقدیم لباس به نجف رفتیم، در هواپیما که بودیم به ما گفتند؛ نجف که رسیدید به سمت خانه حضرت امام(ره) نروید چرا که احتمال دارد تحت نظر باشید برای نخستین بار بود که به نجف میرفتم .
هواپیما که به زمین نشست وقتی چشمم به گنبد بارگاه ملکوتی آقا امیرالمومنین(ع) افتاد گفتم، یا امیرالمومنین(ع) من به خاطر شما به اینجا آمدهام و به خاطر شما اول به زیارت فرزندتان آقا روحالله می روم.
*ایشان زمانی که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به ایران برگشتند لباسهایشان را شما می دوختید؟
بله چندین بار به محضر ایشان شرفیاب شدم، یادم هست بعد از پیروزی انقلاب زمانی که امام(ره) به قم آمدند، آقای انصاری کرمانی مرا برای تعیین اندازه لباس پیش ایشان بردند، آقا در اتاقی ایستاده بودند و من بعد از دست بوسی اندازهایشان را گرفتم، آن موقع در لباسها لایی مویی میگذاشتند و من هم این کار را انجام میدادم، آقای انصاری که هنوز هم رفیق نزدیک من محسوب میشوند گفتند، این قبای امام است این را بگیر و کپیاش را بدوز در ضمن ایشان لایی مویی و تشریفات هم نمیخواهند به من دو پارچه دادند در حالی که فکر میکنم خود امام نمیدانستند قرار است دو لباس برایشان بدوزم، من قبای امام را برداشتم و پیاده به سمت مغازه راه افتادم، وقتی همسایهها فهیمدند که لباس امام را آوردهام با ذوق و شوق خاصی آن را میبوسیدند، بعد از ساعاتی آقای انصاری آمدند و گفتند امام دیدار مردمی دارند و بدون قبا نمیتوانند در جمع حاضر شوند که من تعجیل کردم و گفتم، مگر میشود شخص اول مملکت همین یک دست لباس را داشته باشد.
گفتند زودتر کار را تمام کن کارم که تمام شد لباس را برداشتم و بردم ولی یکی از آقایان مانع رفتن من به داخل بیت امام شد و خودش لباس را گرفت و داخل برد من مثل میهمان کتک خورده پشت در ماندم بعد او آمد و گفت، آقا میگوید بیا، پیش امام که رفتم ایشان فرمودند اندازه یک انگشت یا کمتر اندازه آستینهایش بلند است که من همانجا گفتم الحمدالله همین یک ذره بلندی باعث شد خدمت شما برسم وگرنه راهم نمیدادند که همان لحظه آقا تبسمی کردند و من دست ایشان را بوسیدم و برگشتم، گاهی اوقات به دوستانم میگویم شما نمیدانید ولی من برای خورشید هم لباس دوختهام!
*خاطرهای هم از مقام معظم رهبری دارید؟
یادم هست موقعی که مرحوم آیتالله بروجردی در ماه رمضان با درشکه به مسجد جامع قم میآمدند، مقام معظم رهبری پیش من میآمدند و من با 9 تومان برایشان لباس میدوختم خاطره جالبی که از ایشان دارم بر میگردد به زمانی که نیمه دوم ماه رمضان برای زیارت به مشهد مقدس مشرف شده بودم در باغ رضوان که آن موقع مدرسه طلاب بود پیش طلبهای رفتم و گفتم میخوام شب قدر جایی بروم که مراسم احیا خیلی باحالی داشته باشد، کجا بروم بهتر است آن فرد نشانی مکانی را روی کاغذ برایم نوشت به من داد و گفت، باتاکسی راحت میتوانی به آنجا بروی خوشحال شدم و بعد از افطار راه افتادم، نشانی را به یک راننده تاکسی مشهدی دادم و او هم مرا به مقصد رساند مسجد نیمهسازی بود که هنوز بندکشی و بناییاش تمام نشده بود، کمی زود رفته بودم بعد از نیمساعت، تعدادی طلبه آمدند به یکی از آنها گفتم، سخنران مراسم کیست که گفت، سید علی خامنهای یک لحظه به ذهنم رسید این همان طلبهای است که در قم برایش با 9 تومان لباس دوختم، خلاصه ایشان آمدند و منبری رفتند که هنوز مثل آن ندیدم بعد از انقلاب و در زمان ریاست جمهوری ایشان، برایشان لباده دوختم اما از وقتی این بزرگوار رهبر شدند دیگر لباده را کنار گذاشتهاند و همیشه قبا به تن دارند.
گفتوگو: سید محمد مهدی موسوی