نماز جمعه تهران که تمام می شد تازه کار حاج بخشی شروع می شد . یه پیرمرد بامحاسنی بلند ، اما با قلبی جوان و روحیه ای جوان تر . ساده و صمیمی. بی ریا و بی ادعا .خاکی و مردمی . از در دانشگاه راه می افتاد تا میدان انقلاب و جمعیت هم مشتاقانه در پی او .
در روزگار غربت حزب الله ، صدای "ماشا الله، حزب الله "حاج بخشی از یه بلندگوی کوچک ، مایه تسکین قلب خانواده های شهدا و بچه جبهه ای ها و حزب اللهی ها بود . همچنانکه این بلندگوی کوچک دل منافقین و بدخواهان رو به درد می اورد .
اگه بدون تعارف بگم در آن سال ها، یکی از انگیزه های من برای حضور مستمر در نماز جمعه تهران، همراهی با حاج بخشی در دفاع جانانه و بی ریا و صریح از انقلاب و ارزش ها بود که هنوز هم که هنوزه وقتی یادش می افتم تازگی و طراوتش رو حفظ کرده .
حاجی هر جا احساس می کرد برای انقلاب و نظام باید داد بزند، با تمام وجود ش فریاد می کشید . هرجا احساس می کرد تفکر ناب بسیجی و یاد جبهه و جبهه ای ها درهیاهوی دعوای توسعه اقتصادی و بازی های سیاسی و رقابت های نفسانی گم شده یک تنه به میدان می امد و هرقت احساس می کرد در حق امام و رهبری انقلاب جفا می شود وبعضی از دوستان به گونه ای و دشمنان گونه ای دیگر خون به دل مولا می کنند با زهم این حاج بخشی بسیجی بود که کفن پوشان در صحنه حاضر می شد و به دوست و دشمن می گفت ، مولا هنوز هم فدایی دارد .
در هنگامه ای که برخی از مسئولین ، چشم ها یشان را به روی منکرات و ناهنجاری های جامعه بسته و لابد به امور مهم تر و کلیدی تر ازحفظ ارزش های دینی و انقلابی فکر می کردند، حاج بخشی به جای همه آنها ،غصه بی حجابی و بی بند و باری جامعه را می خورد و خودش را به آب و آتش میزد تا امر به معروف و نهی از منکر رادر خیابان های تهران زنده کند و تکلیف شرعی اش را اداکند .
حالا بیست سالی هست حاجی را ندیده ام اما انگار همین دیروز بود که پشت سرش راه می افتادیم و با مشت های گره کرده و دل هایی مطمئن داد می زدیم و به همه اعلام می کردیم هنوز حزب الله زنده است .
حاج بخشی رفت اما راهش ، مرامش ،ولایتمداریش، سادگی و بی ریایی اش،سوز و گدازش وعشق خالصانه به ولی و مقتدایش ، همچنان چراغ راه حزب الله است .