نگاه ، عمل چشم است ؛ امّا با گراها و گرایشهاى متفاوت . گاهى چشم ، در اختیار نفس نیک فرما قرار مىگیرد و به جلوههاى نیکى در پدیدههاى الهى مىنگرد و توشهاى براى زندگى ابدى بر مىگیرد و گاه تحت سیطره نفس بد فرماى ، بدون توجّه به هشدارهاى «ورود ممنوع» به حریمهاى محترم وارد شده و حرمت درى مىکند .
از نگاه تا نگاه ، تفاوت بسیار است . گاهى نگاه با چشم باز است و گاه با چشمان تمام بسته . بعضى وقتها نگاه ، بذر محبّت در دل مىافشاند و وقتى دیگر تخم حسد و کینه و بدگمانى .
زمانى نگاه ، پلّههاى «پیشرفت» است و گاه دیگر ، براى «پسرفت» . گاهى انسان را به هستى مىرساند و گاهى به پستى مىکشاند .
گاهى اوقات نگاهها عبادت به شمار مىآیند: مثل نگاه به صورت پدر و مادر ، و نگریستن به چهره عالم و وقتى هم، سبب معصیت و دورى از رحمت خداوند مىشوند .
آدمیزاده با خیلى چیزها «امتحان» مىشود . بعضى با «پول» برخى با «شهرت» ، بعضى با «مقام» ، برخى با «فقر» ، بعضى با «بى مهرى» ، برخى هم با «محبوبیّت» و . . . سرانجام کسانى هم با «عشق و محبّت» .
اگر سادگى کنیم ، گاهى یک نگاه و لبخند و محبّت، ما را به «دام» مىاندازد . خدا مىداند که پشتِ این نگاههاى مسموم و محبتهاى فریبا چه درّه هولناک و شبِ تیره و بدبختى هول انگیزى نهفته است!
پلکها که باز است ، در چشم انداز ما خیلى چیزها قرار دارد ، دور یا نزدیک ، خوب یا بد ، روا یا ناروا ، حلال یا حرام .
چشم هم ، مثل دست و زبان و گوش و دل ، محدودههاى «ورود ممنوع» دارد مگر به هرچه «دیدنى» است ، باید نگریست؟ مگر هر چه جلوى چشممان قرار گیرد ، مجاز به تماشاییم؟ مگر من حق دارم دفترچه تو را بى اجازهات بخوانم؟ مگر تو مجازى که بى اذن دوستت ، کیف و کمد او را باز کنى؟ یا به جیب او دست ببرى یا آلبوم عکسش را نگاه کنى یا نامهاى را که براى دیگرى آمده ، بىاجازه او باز کنى و بخوانى؟ اگر درِ خانه یا اتاقى باز بود مگر باید داخل آن را دید زد؟».
محبّت و دل ، گنجى است که نباید در اختیار هر کس گذاشت. قابلیت طرف را باید سنجید ، اگر لایق بود ، دل به او باید داد . وگرنه ، همان بهتر که دل، محبوبى نداشته باشد و خانه قلب ، تهى باشد» .
استاد جواد محدثی