سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چون از کارى ترسى بدان درشو ، که خود را سخت پاییدن دشوارتر تا در نشدن در کار و ترسیدن . [نهج البلاغه]

  روزگار از ما عمر و جوانى مى‏گیرد، ما از آن، چه گرفته‏ایم؟ آیا حساب سود و زیانمان را کرده‏ایم؟ آیا قبول داریم که «جوانىِ» ما یک سرمایه است؟ اگر آن را خرج مى‏کنیم، باید به سودآورى آن نیز توجه داشته باشیم. آنچه از دست مى‏دهیم و آنچه به دست مى‏آوریم، باید تناسبى قابل قبول با هم داشته باشند. آنان که در یک حادثه و یا به صورت طبیعى جان مى‏بازند، آنان که از مرحله جوانى به سالخوردگى و از کارافتادگى مى‏رسند، آنان‏که هرچه مى‏دوند، نمى‏رسند و هرچه مى‏کوشند، آرامش و آسایش نمى‏یابند، همه یک «فرصت» را از دست مى‏دهند. اما چه کسانى‏اند که همین معماى به ظاهر ساده ولى حقیقتاً دشوار را درک نمى‏کنند؟ چرا تا این فرصت‏ها هست، ناشناخته است و چون از دست مى‏رود، قدرش معلوم مى‏گردد؟ «غفلت از گذران عمر»، دلیل ناگشوده ماندن این معماست. سوره «عصر» را دوباره بخوانیم: «قسم به عصر! انسان در خُسران و زیان است! مگر آنان که اهل ایمان و عمل شایسته‏اند...».

«حسابگرى»، گام نخست موفقیت است. کسى که «نقد جوانى» را رایگان از کف بدهد، کوله‏بارى از «حسرت» را تا دامنه قیامت بر دوش خواهد کشید. کوتاهى یا بلندى عمر، هیچ یک به تنهایى نشان «ناکامى» یا «کامیابى» نیست. گرچه عمر طولانى، خواسته و آرزوى همه است، ولى اگر در لحظه لحظه عمر، بار گناه بیشتر شود، آیا باز هم طول عمر، مطلوب است؟ مگر ناله امام سجاد(ع) را در دعاى «مکارم الأخلاق» نشنیده‏اى:
«خدایا! اگر عمرم چراگاه شیطان است، پیش از آن‏که بر من خشم گیرى، جانم را بگیر».

تندرستى و شادابى و فراغت هم موهبت دیگرى است که اغلب افراد تا مشغول و گرفتار و زمینگیر نشوند، «سرمایه بودن» آن را درنمى‏یابند.



مسعود صفی یاری ::: پنج شنبه 88/1/27::: ساعت 8:28 صبح نظرات دیگران: نظر