سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جوانمردى آبروها را پاسبان است و بردبارى بى خرد را بند دهان و گذشت پیروزى را زکات است و فراموش کردن آن که خیانت کرده براى تو مکافات ، و رأى زدن دیده راه یافتن است ، و آن که تنها با رأى خود ساخت خود را به مخاطره انداخت ، و شکیبایى دور کننده سختیهاى روزگار است و ناشکیبایى زمان را بر فرسودن آدمى یار ، و گرامیترین بى‏نیازى وانهادن آرزوهاست و بسا خرد که اسیر فرمان هواست ، و تجربت اندوختن ، از توفیق بود و دوستى ورزیدن پیوند با مردم را فراهم آرد ، و هرگز امین مشمار آن را که به ستوه بود و تاب نیارد . [نهج البلاغه]

                                               گریه و سکوت حضرت زهرا

پس از زدن پرده و نشستن حضرت زهرا(ع) یک‏مرتبه سکوت را شکست و ناله‏اى جانسوز سر داد که یک‏مرتبه همه مسجد به گریه در آمدند: «انّت انّةً اجهش لها القوم بالبکاء».

مجلس منقلب شد و همه گریه سر دادند. سپس مهلت داد تا همهمه‏ها تمام شد و فریاد مردم ساکت شد و سپس شروع به خطبه کرد. «ثم امهلت طویلاً حتى سکنوا من فورتهم ثم قالت».

نکته مهم این است که بدانیم چرا حضرت در هنگام آمدن به مسجد گریه نکرد؟ چرا هنگام زدن پرده آرام بود؟ و چرا پس از آن ناله سوزناک ناگهان آرام شد؟ در حالى که مهاجران و انصار هنوز گریه مى‏کردند و روشن است که طبیعت زنان رقیق‏تر است و طبعا باید او بیش از دیگران به گریه ادامه مى‏داد و چون دختر پیامبر(ص) بود باید گریه‏اش شدیدتر و بادوام‏تر از تمامى گریه‏ها بود اما چرا یک‏مرتبه گریه را تمام کرد و زمان زیادى منتظر ماند تا دیگران نیز سکوت کنند و از گریه دست بردارند؟ این کارها براى چه بود؟

به نظر مى‏رسد که حضرت مى‏خواست با همین راه رفتن به گریه و سکوت به موقع، تسلط خویش را بر احساسات و عواطف خود نشان دهد و بیان کند اگرچه پدرى عظیم‏الشأن را از دست داده که همه عالم را داغدار کرده است به گونه‏اى که خود او در جاى دیگر فرموده است:

«صُبَّت علىَّ الدَّهر مصائبَ لو صبّت على الایام صرن لیالیا؛

آنقدر مصیبتهاى زیاد و شدیدى روزگار بر من فرود آورد که اگر بر روز این گونه مصیبت وارد مى‏شد تار مى‏گشت.»

و اگرچه او زن است و براى زن تاب تحمل مشکلات و مصائب مشکل‏تر است و اگرچه فغان اختیارى نیست ولى او مى‏خواهد شجاعت، شهامت، تسلط بر خویش را کاملاً به نمایش بگذارد و بگوید در حالى که همه مصیبت‏زده‏اید، من مى‏توانم لحظه‏اى گریان و لحظه‏اى ساکت باشم، مى‏توانم باوقار و باابهّت راه روم و مى‏توانم در اوج گریه همگان آرام گیرم.

                                                                                                          ادامه دارد



مسعود صفی یاری ::: یکشنبه 87/3/12::: ساعت 9:11 صبح نظرات دیگران: نظر