سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به ما فرمان داد که در سه چیز بر ما چیره نگردند : به معروف فرمان دهیم و از منکر باز داریم و سنّتها را به مردم بیاموزیم . [ابوذر]

 

 

 

 

 

رابرت مرداک ، یهودی ثروتمند و غول رسانه ای جهان برنامه ای را با هدف از بین بردن حیا و خانواده در ایران در پیش گرفته و در خصوص جامعه ایران گفته است : هزینه کردن پول در حوزه سیاست و مذهب برای نابودی ایرانی ها کاملا غلط است چرا که 70 درصد ایرانی ها غیر قابل پیش بینی هستند.

در مقاله رابرت مرداک امده است که برای نابودی ایران باید در خصوص کلمه ی مقدسی به نام خانواده هزینه کرد و من قصد دارم تا موضوع مادر را در دستور کار خود قرار دهم و در ایران مادر خانواده همه چیز را مدیریت می کند و اگر مادر را به لجن بکشیم تمام این جامعه به لجن کشیده خواهد شد.

 

 



مسعود صفی یاری ::: چهارشنبه 93/12/6::: ساعت 12:27 عصر نظرات دیگران: نظر

اگرچه آغاز عصر جدید را به رنسانس تکنولوژیک و فلسفه? منفعت‌طلب اومانیسم ارجاع می‌دهند، اما باید دانست که عصر جدید (که زمانه? ماتریالیستی شرک آلوده است) حاصل تلاش‌های جبهه باطل در رسمیت بخشی به نفسانیات و لذائذ و اهواء و انسانهای «بَل هُم اَضَلّ» بوده است که ضدیت خویش را با دین کلیسیاییِ انحراف‌زده، به تمام دین‌ها و مکاتب الهی تعمیم داده و با تمام قوا و توان در پی آن بوده‌اند که بواسطه تبلیغات اختاپوسی، اهداف باطل و شعائر باطل خود را بر همه? قبائل و اقوام برتری داده و با استیلای تفکر شیطانی و صهیونیستی و استکباری، جبهه حق را شکست دهند. برای اهل توجه و دقت، ناگفته پیداست که این دکترین، به مکر الهی با انقلاب اسلامی مواجه گردید.

برای دیدن تمام آن تلاش‌های باطل می‌توان به نمایشگاه شفافی نگریست که نام آن «سبک زندگی» است. ده‌ها سال فعالیت جبهه باطل بصورت کاملاً بارز و آشکار در «سبک زندگی غربی» هویداست و غرب باتمام توان، به وسیله هنر و فرهنگ و رسانه‌های خود و بواسطه همه ابزار قدرتمند سیاسی، نظامی، اقتصادی و... در حال قالب و غالب کردن «سبک زندگی» مورد پسند خود به همه دنیاست.

نکته مهم اینجاست که بدانیم امروز انواع جنگ‌ها و مبارزات در مفاهیم مرتبط با «سبک زندگی» خلاصه شده است. به عبارتی امروز شاهد جنگ جهانی «سبکهای زندگی» هستیم. سیستم‌های سیاسی/ امنیتیِ غرب، آگاهانه دریافته‌اند که برای استمرار هرگونه حکومتی، باید «سبک زندگیِ» حاصل از تفکرِ حاکم و مسلط را تسرّی داد. جمله‌ای طلایی از رابرت مرداک (اسطوره رسانه‌های صهیونیستی) در اذهان باقی مانده است که در جلسه? مشورتی تاثیرگذاران جنگ‌های نظامی چند ساله? اخیر ایالات متحده آمریکا گفته است: «عجله نکنید! صبور باشید! مُرده به درد نمی‌خورَد، کاری می‌کنیم مثلِ ما فکر کنند!» وی به خوبی می‌دانست که فتح مرز‌ها پیش از فتح قلب‌ها و عقل‌ها، می‌تواند عراق را به ویتنامی دیگر تبدیل کند. او با صد‌ها سایت و شبکه ماهواره‌ای دقیقا نحوه? اندیشیدن آمریکایی/صهیونیستی را به قدرت هنر و پروپاگاندا به جوامع تحت ظلم سرایت می‌دهد. بنابراین بی‌مبالغه امروز تمام جنگهای نظامی/ اطلاعاتی، پیشفرض‌های جنگ جهانی «سبک‌های زندگی» است. انقلاب اسلامی به پشتوانه تفکر عاشورایی خود، جبهه بندی‌های این جنگ جهانی را شفاف و شفاف‌تر می‌کند تا جائیکه انشاالله شاهد اتفاقات غریبی در دنیای آینده خواهیم بود.

با توجه به اینکه تحت تاثیر انقلاب اسلامی، سیر قطعی این شفاف سازی جبهه بندی‌ها (که از نشانه‌های فِتَن آخرالزّمان است) ادامه خواهد داشت می‌توان در چند محیط مختلف به اساسی‌ترین تنوع‌های این خاکریزهای جنگ جهانی «سبک‌های زندگی» اشاره کرد:

الف- با عنایت به تاریخچه‌ای که در این مقاله برای موضوع سبک زندگی قائل شده‌ایم، حیاتی‌ترین تقسیم بندی و اساسی‌ترین جهه بندی، حاکی از وجود دو «سبک زندگی» است: ا- «سبک زندگی الهی» 2- «سبک زندگی غیرالهی/شیطانی»

ب- اگر نگرش ما نسبت به موضوع «سبک زندگی» بر مبنای تفکر دینی و وحیانی نباشد و تنها از منظر خرد بشری به این مفهوم بنگریم، قائل به دو جبهه بندی خواهیم بود (چه در جبهه حق باشیم و چه در جبهه باطل): 1- «سبک زندگی درست» و 2- «سبک زندگی نادرست»

موضوع درستی و نادرستی «سبک زندگی» نسبی است (به عکس موضوع الهی و غیر الهی بودن، که قطعی و منطقی و لارَیب است) با همه تلاشی که راهزنان علوم انسانی برای اثبات مستقیم بودن همه صراط‌ها انجام داده‌اند آنچه مسلم است حق یا باطل (به عبارتی الهی و شیطانی) بودن سبیل و طریق (و «سبک زندگی») با صراط المستقیمِ «ولایت» سنجیده می‌شود. اما درستی و نادرستی «سبک زندگی» را با توجه به مکتب اعتقادی هر قومی، تعیین می‌کنند. فلذا بسیاری از زوایای «سبک زندگی آمریکایی یا غربی»، با اینکه اصولا با توجه به تفکر الهی، «نادرست» است اما با ارجاع به قواعد بالادستی تفکر غربی، «درست» و حتی به عبارتی لازمه? آن تفکر است. نکته قابل تامل دیگر این است که هر مکتبی سعی و تلاش برای اثبات درستی «سبک زندگی» تبلیغی خود نادرستی دیگر «سبکهای زندگی» می‌نماید. موضوعی که در جنگ جهانی «سبک‌های زندگی» با نتایج این تقسیم بندی حاصل می‌شود دقت در این مفهوم است که غلبه هر مکتبی به توانایی اقناع مخاطبین آن مکتب نسبت به «سبک زندگیِ» پیشنهادی است. ادبیات عمومی فرهنگ‌های شیطانی برای غلبه بر مکاتب الهی، ادبیات شرعی و ایدوئولوژیک نیست و «سبک‌های زندگی» را به الهی و غیرالهی تقسیم نمی‌کنند بلکه مهم‌ترین تقسیم بندی آن‌ها، در باوراندن درستی این «سبک زندگی» و نادرستی آن دیگری است! برای مثال: این فرهنگ منحط، درستیِ عملیات‌های نظامیِ شیطانی و به تبع آن گرفتاری ملت‌ها را ظاهراً نه بر مبنای شرعی بلکه با القاء درستیِ آن شیوه اثبات می‌کنند و بطور مثال هرگونه دفاع در برابر این فرهنگ منحط را عقب گرد، تروریسم، خطر، اشتباه و... جلوه می‌دهند.

ج-از زاویه دیگر، امروزه جنگ جهانی «سبک‌های زندگی» دو جبهه بندی عمده دارد: 1- «سبک زندگیِ عقل محور» 2- «سبک زندگیِ نفس محور»

شاهدیم که در سطوح مختلف جوامع انسانی برخورداری از منطق روشن و قوانین مدون (چه درست و چه نادرست) و به عبارتی نظم و قاعده‌مندی یک مکتب فکری، «سبک زندگی» را تعریفی نوین می‌دهد و در مقابل، شاهدیم با مراتبی از جوامع که به علت نداشتن مقررات نظام اندیشه، مبتلا به «نفس محوری» هستند. جوامعی که بر مبنای عقل (ولو عقلِ معاش و یا خِردِ ابزاری) به تنظیم روابط ملّی و انسجام رژیم حاکمیتی خود اقدام کرده‌اند، مانایی و سیطره? تفکر خود و مقبولیت «سبک زندگی» خود را تضمین کرده‌اند. ولی در جوامعی که نفس محوری حاکم باشد، میزان قدرت تخریبی در روابط و بلاتکلیفی ملّی و جهانی بالا می‌رود.

نکات مهم

1) هم در تعریف عقل و هم چنین در تعریف نفس، مراتب متنوعی وجود دارد. کمترین حدّ عقل، خردمندیِ قانونمند در زندگی است که به میزان دلسپردگی و سرسپردگی به قوانین و جامعیت مقررات بستگی دارد و بالا‌ترین سطوح عقل را در تفکر وحیانی می‌بینیم. لازم به ذکر است که اشتراک همه مراتب عقل در نظم پذیری است. در تعریف نفس نیز پائین‌ترین حد تعریف شده را در نفس امّاره (یا شیطانی/حیوانی بودنِ امیال و شهوات) و بی‌مهاربودن اراده‌ها می‌توان پیدا کرد. اما مراتب نفس، به تربیت عقلی، می‌تواند اوج اخلاقی داشته باشد. نفس لوّامه و نفس مطمئنه از انواع تربیت یافته و اوج گرفته? نفس است که ظهورشان به کمال عقلانی منجر می‌گردد.

2) تلاش عقلای هر قومی، در همه زمان‌ها و همه جوامع به ایجاد گرایش عالمانه به عقل محوری است. در مسیر تاریخی تحولات اجتماعی، شاهد بوده‌ایم که انبیا و اولیاء حتی اگر مجبور به زیستن در شرائط کفر آلود حاکمیت‌ها بودند، همه? حُکّام جور و هم ملت تحت فشار را به سمت عقلانیت و وفای به تعهدات فرا خوانده‌اند.

3) نفس محوری در همه جوامع، هزینه دارد و پر خطر است. تنها جایی که می‌توان نسبت نفس محوری با مراتب متنوع، احترام مطلق قائل شد، مقام جمع الجمعیِ ولایت است که عقل کلّ و نفس مطمئنه یکی شده‌اند، فلذا تربیت جامعه اگر به دست امام و نایب امام بیافتد همه نیرو‌ها و خرد‌ها و خواسته‌ها به سمت خیر و فضائل خواهد بود. مدینه فاضله‌ای که در تعاریف مکتب شیعه وعده داده شده است زمان و مکانی است که ولایت‌شناسی امت، تفکر امام را بپذیرد و امت، همه انرژیهای مادی و معنوی خود را در مسیر فلاح تهییج و تحریک کنند.

4) انقلاب اسلامی با تربیت عقلی ملت و تدبیر الهی حضرت امام (ره) و ولایت پذیری عمیق مردم، معجزه‌ای حیرتبار را ظاهر کرد که در تمام قرون و اعصار گذشته بی‌نظیر بوده است. این اتفاق حکیمانه، در سی و چهار سال گذشته با همه سختی‌ها و مرارت‌ها و رنج‌ها و خون دل‌ها ادامه دارد و نظامیان (با تعریفی جدید از نظامی‌گری) در «سبک زندگی» خود، شفاف‌ترین وجوه معرفتی را نشان داده‌اند. فارغ از همه توفیقات، نسبت به تهدیدات جدی این مسیر صحبت خواهیم کرد.

6) «سبک زندگی» در ج. ا. ا حاصل برآیند‌‌ همان مقام جمع الجمعیِ ولایت است. فلذا هم در تعاریف و هم در الگو‌شناسی‌ها و هم در نقد و هم در گزینش‌ها باید به نگاه ولی‌شناسانه دقت کرد. ما ناگزیریم برای توفیق در اهداف عالیه? این مکتب پویا، «سبک زندگیِ» اختصاصی هر صنفی را بازتعریف نموده و برای هر صنفی الگوسازی‌های به روز ارائه بدهیم. «سبک زندگی» نیز از این مقوله خارج نیست.

د-یکی از مهم‌ترین انواع تقسیم بندی‌های حتمی در جنگ جهانیِ «سبک‌های زندگی»، دسته بندی «سبک‌های زندگی» بر مبنای «کمال» یا «نقص» است: 1- «سبک زندگیِ کامل» 2- «سبک زندگیِ ناقص»

باید دانست که کمال و نقص (همانند مفهوم درست و نادرست) مفهومی نسبی و ارجاعی است. یعنی کمال و نقص هر نوع «سبک زندگی» را براساس فلسفه و تفکر حاکم بر آن، موردبررسی قرار می‌دهیم. می‌دانیم که گاهی کامل بودن یک شیوه زندگی، خطرناک و گاهی ناقص بودن «سبک زندگی» خطرناک است.
مثال 1: «سبک زندگی» در یک مکتب منحط یهودی/صهیونیستی به دلیل رواج نوعی آرمانگرایی شیطانی، هرچه به درجه کمال نزدیک‌تر باشد، آسیب زا‌تر و خطرناک‌تر است و در مقابل آن، «سبک زندگیِ اسلامی» در صورت وجود نقص و عیب، دارای خطرات احتمالی بالاتری است مانند مکتب فکری وهابیت و سلفی‌گری در اهل سنت و حجتیه‌گری در میان شیعه. نقص در تفکر اسلامی و بالتبع نقص در «سبک زندگی» هرچه ناقص‌تر باشد خطرناک‌تر است. فتواهای شاذّ و شهرت طلبانه و تخریبی و تکفیریِ مفتیان وهابی و سلفی‌ها، که بواسطه حمایت‌های نفتی شیوخ و به دلیل چ‌تر امنیتی سرویس‌های اطلاعاتی ضد اسلامی، بزرگنمایی می‌گردد گاهی در فضای کشتار و تکفیر مسلمانان (چه سنی و چه شیعه) و گاهی در فضای تهوع آوری که مایه ریشخند خبرگزاری هاست مثل فتوای حرام بودن استفاده از ابزار مدرن (به دلیل اینکه صحابه از این ابزار استفاده نکرده‌اند!) و یا مثل فتوای مضحکی که صادر شد: «مرد‌ها برای مَحرَم شدن به یک خانواده می‌توانند شیرِ یک زن نامحرم آن خانواده را بنوشند و...!» سلفی‌گری تعبیر کابوسی است که در آن بوزینه‌های اموی را بر منبر رسول خدا (صل الله علیه وآله و سلم) دیده‌اند.

منظور ما در بحث کمال و نقص، فی الحال (همانند مفهوم در ست یا نادرست بودن «سبک زندگی») به نگاه کمال شرعی و نقص شرعی نیست بلکه اصولا با توجه به اینکه هر مکتب فکری در صورت سازمان یافتگی در ظهور خود بواسطه «سبک زندگی» بطور نسبی دارای نقص و کمالی است. مثال 2: ما در سی و چند سال گذشته، شاهد بوده‌ایم که با وجود کمال مطلق دین اسلام و مکتب تشیع، بواسطه نقصِ برخی از رهروان، دچار آسیب‌ها و فتنه‌ها شده‌ایم. گاهی تنها یک نقص و عیب (بطور مثال نقص در باور‌ها و یا اندیشه‌های سیاسی) همه جنبه‌های مثبت یک فرد یا گروه از بین رفته‌اند یا دیده‌ایم که نقص و عیب اقتصادی و یا اباحه‌گری مالی یک شخص یا جناح، باعث عاقبت به شرّی ایشان شده است؛ فلذا ناگزیریم که در ساختار‌شناسی حرکت‌های اجتماعی، کمال و نقص را در مفهوم نسبی خود جدّی و پراهمیت بدانیم. (برای درک بیشتر موضوع رجوع به سخنان حضرت آقا حفظه الله درمورد تاثیر عوام و خواص در حوادث عاشورا ضروری است.)

هـ - نوعی از تقسیم‌بندی که در این جنگ جهانی تنها از دریچه توحیدی شیعه قابل بررسی و تبیین است عبارت است از: 1- «سبک زندگی بر مبنای ذکر» 2- «سبک زندگی بر مبنای غفلت»

شاید بروزِ الهی و غیر الهی بودن هر «سبک زندگی» را در دو حالت غفلت‌زا و یا ذکرافزایی آن بدانیم. بسیاری از اتفاقات و ارتباطات بصورت کاملاً ناخودآگاه و بدون هیچ برنامه‌ریزی، حاصل تنها همین روند است: یا «سبک زندگی» (در همه? زوایا و چه شخصی و چه اجتماعی)، تابعان یک مکتب فکری آن «سبک زندگی» را به غفلت و خودفراموشی و تخدیر و خمودی می‌کشد یا اینکه بالعکس دائماً دعوت به حضور و ذکر و جهاد دائمی و در یک کلام به انقلابی‌گری فرا می‌خواند. این دو «سبک زندگی» در همه زوایا (چه اقتصادی، چه فرهنگی، چه اخلاقی، چه سیاسی،...) در حال نبرد با یکدیگرند و هردو یکدیگر را را متهم به خیانت و جنایت می‌کنند. یاد خدا و غفلت از اهداف، دو گزینه معرفتی است که در جنگ حق و باطل با یکدیگر درگیرند.

نکته آخر

اولاً- «سبک زندگیِ» حاکم بر دنیا، نوع جنگ آینده را مشخص می‌کند.

ثانیاً- حُکّام سلطه‌گر دنیا، به نسبت آن عواملِ تضمین کننده موفقیت خود، «سبک زندگیِ» حاکم بر دنیا و به تبعِ آن نوع جنگ جهانی آینده را مشخص می‌کنند.

ثالثاً- امروزه از اتفاقات و حوادث دنیا چنین بر می‌آید که بارِ جنگ‌های جهانی رسماً به دوشِ جنگ‌های اطلاعات است. (نوعی جنگ شفاف و شیشه‌ای، جنگهای دیجیتیالی) به تعبیر حضرت آقا حفظه الله، «جنگ نرم».

رابعاً- آنچه به ظنّ غرب، عامل تضمین کننده برتری غرب در این جنگ می‌باشد،‌‌ همان تارو پود «سبک زندگیِ غربی» را ساخته است. یعنی: «فضای مجازی». بگذریم از اینکه تمایل به حاکمیت فضای مجازی بر واقعیت‌های عالم، نوعی اراده? نشدنی برای فرار از محضر الله است. فضای مجازی، نوشیدن آب شور برای رفع عطش است. استقرار فضای مجازی پایه گذاری حکومت غفلت است. (غفلت از ظلم و عدل و حق و باطل و خیر و شر و خدا و عبودیت و مرگ و قیامت و...) فلذا فضای مجازی به راحتی می‌تواند معبد تبهکاران و مدینه فاضله? جاسوس‌ها باشد.

خامساً- استکبار بین المللی به دلیل داشتن برتری‌های ملموس و غیرملموس در فضای مجازی، هم جنگ‌های آینده را به این سمت مهندسی و راهبری می‌کند و هم «سبک زندگیِ» تمام دنیا را معطوف به فضای مجازی خواهد کرد. می‌بینیم که ارتباطات نوظهور مخابراتی به همراه سایت‌ها و وبلاگ‌ها و شبکه‌های اجتماعی مانند فیس بوک و پلاس و وی چت و... بطور کاملاً غیرملموس ولی به شدت حساب شده، «نوع تفکر» و «سبک زندگی» مردم جوامع را تغییر می‌دهند.

 



مسعود صفی یاری ::: چهارشنبه 93/12/6::: ساعت 12:20 عصر نظرات دیگران: نظر

امام حسن عسگری (علیه‌السلام)  در نامه ای خطاب به شیعیان خود و البته به ما و همه پیروان خود چنین مرقوم فرموده‌اند:

«ای شیعیان من! شما را به تقوای الهی و پرهیزگاری در دینتان سفارش می‌کنم.
از شما می خواهم در راه خدا تلاش و کوشش کنید و راستگو باشید.
هرکس شما را امین شمرد و امانتی به شما سپرد، چه نیکوکار بود و چه بدکار، امانت دار امانتش باشید.

ای شیعیان من! شما را به خوب همسایه داری سفارش می‌کنم و توصیه می‌کنم نماز را با جماعت بخوانید، از بیماران برادران دینی خود عیادت کنید و در تشییع جنازه آیشان شرکت کنید.
حقوق برادران دینی خود را بپردازید که اگر فردی از شما پرهیزکار، راستگو و امانتدار باشد و با مردم خوشرفتاری کند، می‌گویند: این شیعه است و در نتیجه باعث خواشحالی ما می‌شود.

2244_religion.jpgای شیعیان من ! از خدا بترسید و زینت ما باشید، نه آن که باعث ننگ ما گردید، هر دوستی که هست به نفع ماجلب کنید و هر زشتی را از ما برطرف سازید، زیرا که هر چه از نیکی درباره ما گفته شود، سزاواریم و هر بدی که درباره ما بگویند، ما آنچنان نیستیم. ما از جانب خدا پاک داشته شده‌ایم و هر که جز ما چنین ادعایی کند، دروغگو است.

و در آخر سفارش می‌کنم شما را به اینکه خدا را زیاد یاد کنید و فراوان به یاد مرگ باشید، قرآن را زیاد تلاوت کنید و بر پیامبر خدا بسیار صلوات بفرستید که در هر صلوات بر رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) ده حسنه است. بدانچه شما را سفارش کردم، عمل کنید، به شما درود می‌فرستم و شما را به خدا می‌سپارم.

 

_______________________________________________________
«بحارالأنوار، ج 75، ص 372»



مسعود صفی یاری ::: دوشنبه 93/10/22::: ساعت 1:17 عصر نظرات دیگران: نظر

حرف‌های خوب و از سر دلسوزی شنیدنش حتی اگر زیاد هم تکرار بشود اما باز هم ارزش گوش دادن و فکر کردن دارد؛ درست مثل حرف‌های امام جعفر صادق (علیه‌السلام). ایشان به خصوص برای جوانان در مورد دوست یابی، ازدواج، تحصیل و ... توصیه های کاربردی دارند.

امام خطاب به یکی از یاران خود چنین بیان کردند: «هیچ گاه دوست ندارم یکی از جوانان شما را ملاقات کنم مگر اینکه در یکی از دو حال، شب و روز خود را بگذراند؛ یا عالم باشد یا طالب علم» *

3393_religion.jpg

انتخاب دوست هم یکی از اختصاصات دوره جوانی و زندگی انسان است که تأثیر بسیاری در سرنوشت انسان دارد. امام صادق (علیه‌السلام) در مورد اهمیت دوستی و لزوم توجه جوان در انتخاب دوست نیز چنین متذکر شده‌اند: «دوستان سه دسته هستند. اول کسی که مانند غذا در هر زمان به او نیاز هست و او دوست عاقل است.
دسته دوم دوستانی که برای انسان مانند بیماری، رنج آور هستند. یعنی دوست احمق و نادان است و بالاخره دسته سوم از دوستان آن‌هایی هستند که وجودشان برای جوان همانند داروی حیات بخش است، و آن رفیق روشن بین و اهل تفکر است.»**

ازدواج به موقع هم از موارد مورد تاکید این امام بزرگوار است. امام صادق (علیه‌السلام) بر ازدواج جوانان تأکید فراوان داشته و می‌فرمودند: «دو رکعت نماز که فرد ازدواج کرده می‌خواند بر 70 رکعت نماز یک فرد مجرد برتری دارد.»***


________________________________________________________________

  *   (آمالی شیخ طوسی، ص 303)
**   (بحارالانوار، ج 75، ص 237)
*** (روضة الواعظین، ج 2، ص 374)

 



مسعود صفی یاری ::: دوشنبه 93/10/22::: ساعت 1:14 عصر نظرات دیگران: نظر

http://www.islamiclife.ir/userfiles/images/1393/3387_sunnah.gif



مسعود صفی یاری ::: دوشنبه 93/10/22::: ساعت 1:12 عصر نظرات دیگران: نظر

http://www.islamiclife.ir/userfiles/images/1393/3372_marriage.jpg



مسعود صفی یاری ::: دوشنبه 93/10/22::: ساعت 1:9 عصر نظرات دیگران: نظر
شب چهارشنبه 9 دی هشتاد و اشک مادر شهیدی داشت اشک می‌ریخت در سجده نماز شب. سجاده‌اش چفیه «مجتبی» بود. از مجتبی هیچ بازنگشت الا پلاکی و چهار تکه استخوان و وصیتنامه‌ای در 4 خط.

9 دی، 9 دی، 9 دی و ما ادریک ما9 دی؟ تو چه می‌دانی که 9 دی چیست؟‌

شأن 9 دی از صفحات تقویم بالاتر است. 9 دی ترجمه عاشوراست به زبان انقلاب اسلامی. 9 دی تجربه عاشوراست به زبان بسیجیان خامنه‌ای که می‌توان تا کربلا رفت اما با حسین بازگشت و زینب به اسیری نرود.

9 دی،9 دی، 9 دی. 9 دی اگر چه روز بود اما شب قدر انقلاب اسلامی بود و فرشته‌ها شهدایی بودند که همراه با ما ستاره‌های حضرت ماه، «این عمار» خامنه‌ای را با حضور خود لبیک گفتند. تقدیر ما را خدا در شب قدر انقلاب اسلامی خوب نوشت. ما در این شب قدر در شب قدر انقلاب اسلامی به جای قرآن صامت، قرآن ناطق را بر سر خود گذاشتیم.

9 دی ما گفتیم؛ الهی العفو از «این عمار» و خدا ما را بخشید به آبروی شهدا. 9 دی تجلی شهدا بود. من بودم و تو بودی و ما بودیم و مادر شهیدی و فوج فوج شهدایی که آمده بودند تا سلام ارباب بی‌کفن را به ما برسانند: «السلام علیک یا اباعبدالله». آنانکه شهدا را در 9 دی ندیدند، چشم صورت گشوده بودند، نه چشمه بصیرت. چشم‌ها را باید شست. چفیه نمی‌آید به خواص بی‌بصیرت. چفیه را به شهدا می‌شناسند. چفیه بر دوش خامنه‌ای زیباست و آنانکه پرسه در مه می‌زنند، چه می‌دانند چفیه چیست. چه می‌دانند 9 دی شب قدر انقلاب اسلامی است و چه می‌دانند شب را به ماه و ستاره‌ها می‌شناسند. نه، شب تاریک نیست. خفاش تاریک است و چون کور است، نه ماه را می‌بیند و نه نور ماه را. شما اگر به ماه، نگاه می‌کنید، ما به آه ماه نگاه می‌کنیم که از دست خواص بی‌بصیرت آه می‌کشد. چشم نه، نگاه را باید شست. آن چشمی که در 9 دی حضور شهدا را ندید، «گناه» کرده است، «نگاه» نکرده است. چشم ما در 9 دی هشتاد و اشک با اشک نگاه کرد که طرف حسابت اگر به جای بعثی‌ها، بعضی‌ها باشند، لاجرم باید خون گریه کنی. اگر در 8 سال دفاع مقدس حنجره شهدا را بعثی‌ها بریدند، اینجا بودند بعضی‌ها که قصدشان بریدن فریاد ما بود. بعضی‌ها نمی‌خواستند چشم ما را کور کنند که در جنگ نرم در فتنه‌های پیچیده نگاه آدمی را می‌زنند. بعضی‌ها را کار با پای ما نبود؛ طمع به راه ما به ماه ما به راه پیمایی ما به ماه پیمایی ما کرده بودند. بعضی‌ها را کارشان با دست ما نبود؛ به کف العباس بیعت ما با حسین کار داشتند. بعضی‌ها می‌خواستند با پنبه سر از بدن انقلاب اسلامی جدا کنند. جمهوری اسلامی باشد اما به گونه‌ای که بود و نبودش برای آمریکا و اسرائیل هیچ فرقی نداشته باشد. جمهوری اسلامی قلابی و نه جمهوری اسلامی انقلابی. در این جنگ، بکشی متهم می‌شوی به برادرکشی. کشته شوی، چه از سپاه دوست و چه از لشکر دشمن شهید حساب می‌شوی. حرف بزنی، می‌گویند ساکت. سکوت کنی، با «این عمار» چه کنی؟

سال 88 یک سال نبود. یک عمر بود برای ما و در این عمر پر از درد و غصه، این فقط 9 دی بود که بر ما خوش گذشت. در 9 دی دوباره ما به راه افتادیم. دوباره فریاد آشتی کرد با حنجره ما. دوباره نگاه خوش نشست به چشمان ما. دوباره زنده شدیم. 9 دی، روز حیات دوباره ما بود. اگر خامنه‌ای گفت؛ این عمار، رهبرا! ما همه عمار. 9 دی جلوه عمار بود... «میثم میثم عمار»... 9 دی ما با شهدا آمدیم و پدر شهیدان کریمی عکس علی و عباس را هم آورده بود. 9 دی ما با شهدا اما با خشم عاشورایی آمده بودیم. ما باز هم زودتر از دوربین‌های صدا و سیما رسیدیم. ما به دعوت شورای هماهنگی نیامده بودیم. از خشم آشوب عاشورا آمده بودیم. از خشم لشکریان عمر سعد که باز هم خیمه حسین را آتش زدند. «یا خیل الله ارکبی و ابشری بالجنهًْ».

ما در 9 دی حرف‌مان به خامنه‌ای این بود: «والله ان قطعتموا یمینی، انی احامی ابدا عن دینی» که ما فرزندان علمدار کربلاییم. هر درس که لازم بود عباس به ما داده است. پادرمیانی خواص بی‌بصیرت همان جام زهری بود، همان امان نامه‌ای بود که ما به مولای‌مان عباس اقتدا کردیم و پاره کردیم آن نامه‌ها را آن بیانیه‌ها را. اوج ادب عباس لحظه‌ای بود که جواب سلام شمر ملعون را نداد و اوج ادب ما لحظه‌ای بود که فریب نخوردیم بعضی‌ها چقدر با امام عکس دارند. بر عکس راه امام بر خلاف جهتی که ولایت فقیه نشان می‌دهد، حرکت کنی، خواه با خمینی عکس داشته باشی خواه با آمریکا در یک قاب نشسته باشی. خواه خیر سرت نخست‌وزیر امام باشی، خواه رمز جدول جروزالیم پست. حتی «با علی در بدر بودن شرط نیست» که گفت، به «آقای ولایت مترو» گفت، به «جناب جام زهر» گفت، به «حضرت پرسه در مه» گفت، به «عالیجناب ساکت» گفت، به آنان که گم شده بود خاندان نبوت‌شان را گفت و گفت: «با علی در بدر بودن شرط نیست، ‌ای برادر نهروان در پیش روست»... نه، ما هنوز از دست «این عمار»ی که رهبر گفت، با خواص بی‌بصیرت بی‌حساب نشده‌ایم.

آن احترام از روی ادبی بود که ما به احترام ولایت فقیه برای شما نگه داشتیم ولی این نوشته از روی ولایت‌پذیری عاشورایی ما نوشته شده است. پس با دقت بخوانید و بدانید ما ملت هم اگر می‌خواستیم مثل خواص بی‌بصیرت ولایت‌پذیر باشیم، «آقا» نه یک بار که هر روز و هزار بار باید می‌گفت «این عمار» که این عمار را رهبر از دست ولایت‌پذیری خنده‌دار شما گفت. ولایت‌پذیری شما قرائت جالبی است از ولایت‌پذیری. یعنی تنها گذاشتن علی نه به بهانه گرما و سرما و جنگ و نبرد که به همین بهانه ولایت‌پذیری. لابد «آقا» باید تک‌تک‌تان را جداگانه صدا می‌کرد و یکی‌یکی به شما می‌گفت «این عمار» که مطمئن می‌شدید سخن گفتن علیه سران فتنه، لال‌مانی نگرفتن در برابر سران کفر، خروج از ولایت‌پذیری نیست؟! لااقل یک هزارم حقوقی که می‌گیرید، یک‌صدم فیش‌تان دفاع کنید از نظامی که از آن حقوق می‌گیرید. اگر سیدعلی فقط مثل شما ولایت‌پذیر داشت و اگر ما، ملت ما نسل 9 دی نبودیم، چه دور و دراز می‌شد «این عمار».

برای ولایت‌پذیری باید «بها» داد یا همین ولایت‌پذیری را هم به دیگر بهانه‌هایی که معمولا برای تنها گذاشتن علی استفاده می‌کنید، اضافه کنید؟! ولایت‌پذیری ما ادعا دارم که بسی فرق می‌کند با ولایت‌پذیری شما. ما بیگانه‌ایم با این ولایت‌پذیری. اینگونه ولایت‌پذیر بودید که لابد رهبر «خواص بی‌بصیرت»‌تان خواند و از دست‌تان «این عمار» گفت. نه جانم؛ ولایت‌پذیری ما هزینه از جان‌مان فقط نیست که بالاتر خرج از اندک آبرویی است که از صدقه سر همین ولایت فقیه به ما رسیده است که الگوی ما در ولایت‌پذیری آن بی‌بصیرتی نبود که در 9 دی پرسه در مه زد و آن بی‌بصیرتی نبود که تنگه احد را، ولایت فقیه را به عافیت سفیه فروخت. به جای این همه هزینه کردن از «آقا» برای امور ریز و درشت دستگاه تحت مدیریت‌تان، کمی از ولایت‌پذیری خود عاشورایی هزینه کنید.

اگر بگویم اسوه ما در ولایت‌پذیری فقط و فقط شهدا هستند، به چه کسی برمی‌خورد؟ بعضی‌ها از یک موبایل‌شان از تکذیب یک تماس در وقت لازم حاضر نیستند برای ولایت فقیه بگذرند؛ هیهات چون شما ولایت‌پذیری کنیم. هیهات منا ‌الذله. شهدا در ولایت‌پذیری خود ایثار داشتند؛ بیت‌المقدس را، فتح خرمشهر را به پای امام نوشتند. برای عدم‌الفتح از خودشان مایه می‌گذاشتند، نه از ولایت فقیه. شهدا در نثار ثار هم ایثار داشتند. شما را الگوی ولایت‌پذیری کیست که به جای حقیقت، مصلحت را به پای «ولایت» می‌نویسید؟ با شما باشد البته که علی تنها می‌ماند اما با شما نیست. از 9 دی به بعد با ما است. ما حاضریم جلوتر از جسم علی و نه امر علی، سپر بلای مولا شویم و خود را به در خیمه معاویه برسانیم و علی به ما بگوید، بازگرد؛ این گفتن علی و این بازگشتن ما هزار بار بهتر از آن است که در کنار علی باشیم و با علی عکس داشته باشیم اما علی ما را محرم خود نداند و به جای ما، به چاه نخلستان بگوید «این عمار» که ولایت‌پذیری هم خطری با «آقا»ست، نه هم سفری با رهبر.

الگوی ما در ولایت‌پذیری شهیدی بود در «جزیره بوارین» که لحظاتی قبل از شهادت می‌گفت: «رو ندارم به امام نگاه کنم. هنوز خط باز نشده. چیزی به امام نگویید، مبادا دلش بشکند». آهای خواص بی‌بصیرت! ما اگر می‌خواستیم مثل شما ولایت‌پذیر باشیم، مثلث جام زهر بازهم کارگر می‌افتاد و به خامنه‌ای هم مثل خمینی جام زهر می‌داد. پادرمیانی خواص بی‌بصیرت در فتنه 88 جام زهر بود و ما در 9 دی زدیم و این جام را شکستیم اما جام جم، «خواص بی‌بصیرت، مایه ننگ ملت» را پخش نکرد. لابد به رسانه ملی هم بزرگان گفته بودند که سانسور کند صدای ما را در 9 دی؟! من از مسؤولان نظام یک خواهش دارم: «لطفا شجاعت خود را به پای ولایت بنویسید» که در جمهوری اسلامی از همه بیشتر «آقا» از رسانه ملی انتقاد کرده است. «آقا» کم از قوه قضائیه انتقاد کرده؟ نثار ثار که مال شهدا بود، لااقل در ولایت‌پذیری نظری‌تان ایثار داشته باشید که «آقا» سخن پنهانی ندارد. ما از ایشان شنیده‌ایم که میکروب سیاسی‌اند آنان که میکروب سیاسی‌اند اما نشنیده‌ایم که فعلا مصلحت نیست با سران فتنه برخورد شود.

البته ما در صداقت مسؤولان تردید نداریم. نیز اقتضائات اداره مملکت سرمان می‌شود اما آنچه باعث می‌شود مخ‌مان سوت بکشد بی‌حساب و کتاب خرج کردن شما از ولایت‌فقیه است. نسل من حق دارد بگوید «بابای ما است خامنه‌ای». نسل من غرورش را به پای رهبر می‌نویسد. شب قدرش 9 دی را به پای ولایت‌فقیه می‌نویسد. نسل من ترسو نیست اما حتی اگر هم جایی از سر مصلحت بترسد یا از سر مصلحت، شجاعانه بترسد، این ترس را به پای خودش می‌نویسد. نسل من نسل 9 دی کی و کجا از «آقا» هزینه کرد که مثلا چون رهبر به ما نگفته بود، صبح تا ظهر عاشورا چنین و چنان کردند آشوبگران؟ نسل من نسل 9 دی این یوم‌الله را به پای رهبر می‌نویسد. لطفا در ولایت‌پذیری از این شهدای زنده درس عبرت بگیرید و لطفاتر فرق بگذارید میان‌ شأن خود با‌ شأن رهبر که شما سرباز هستید و ‌شأن سرباز مصلحت سنجی نیست؛ یورش به دشمن است.

یک وقت سرباز علی سرداری چون مالک‌اشترنخعی است؛ آنجا امام مسلمین جوری تصمیم می‌گیرد و آن وقت که گرد حسین را کوفیان پیمان‌شکن پر کرده‌اند، آنجا رهبر جامعه اسلامی به گونه‌ای دیگر. ‌ای خوشا سربازی برای رهبر باشیم که متاثر از ولایت‌پذیری خنده‌دار ما مجبور به «این عمار» گفتن به «خواص بی‌بصیرت» نباشد. البته شک نیست که افراط نباید کرد اما افراط را شما دارید در تفریط‌تان می‌کنید با این هزینه کردن‌های بی‌خود از ولایت.

شما با مجتبی در کربلای 5 نبودید، با ما که در کربلای فتنه بودید! در شاخ شمیران نبودید، در شمیران که بودید. در ارتفاعات الله اکبر نبودید، در الله اکبرهای مسجد ضرار در جنگ نرم که بودید. در آن 8 سال دفاع مقدس نبودید، در این 8 ماه دفاع مقدس که بودید. شهید امیر حاج امینی را نمی‌شناسید، یعنی شهید حسین غلام کبیری را هم نمی‌شناسید؟! فکه نرفته‌اید، جنوب شهر هم گذرتان نیفتاده؟ شلمچه نبودید، کوچه‌های صد شهید هم ندیده‌اید؟ مادر 5 شهید ندیده‌اید؟ دست پدر شهید نبوسیده‌اید؟ نکند من می‌نویسم «فکه» شما یاد مکه می‌افتید؟ یاد سکه، یاد سکته بصیرت بر اندام خواص! شما را کیست الگو در ولایت‌پذیری؟...

گفت: «در کجا بودید وقتی جنگ شد/ عرصه بر مردان عالم تنگ شد؟»...

گفت: «تو چه می‌دانی که رمل و ماسه چیست/بین ابروها رد قناسه چیست؟»...

گفت: «ای آب ندیده‌ها و آبی‌شده‌ها/ بی‌جبهه و جنگ انقلابی شده‌ها؛ مدیون فداکاری جانبازانید/ ‌ای بر سر سفره آفتابی شده‌ها»...

آهای آقایان! من از شما یک سؤال خیلی آسان دارم؛ سالگرد عملیات کربلای 5 چه روزی است؟...

گفت: «دست‌هایم تا به آهنج رفت/ تا غروب کربلای 5 رفت؛ جز بسیجی‌ها که عاشق‌پیشه‌اند/ دیگران این روزها بی‌ریشه‌اند».

ملت ایران بسیجی است و برای بسیجی‌ها اساسی‌ترین قانون این مملکت وصیتنامه شهداست (صلوات محمدی‌پسند بفرستید). بوسیدن دست بسیجی‌ها زیباست اما عمل به وصیتنامه شهدا از آن هم زیباتر است. عمل به وصیتنامه شهدا یعنی احترام محض به قانون اساسی. نقطه به نقطه هر قانونی در این مملکت مدیون قطره قطره خون شهدایی است که جوهر قلم وصیتنامه‌های‌شان بود (تکبیر!) قانون اساسی قانون مقدس نظام جمهوری اسلامی است اما اگر شهدا و وصیتنامه شهدا نبود، از این قانون اساسی آیا چیزی هم مانده بود که من و شما سنگ آن را به سینه بزنیم؟!

با این همه اساسی‌ترین حرف من این است: براساس اصول قانون اساسی می‌توان در راه ولایت‌فقیه نثار ثار کرد اما فقط براساس اصول وصیتنامه شهداست که شهید عباس رفعتی لحظاتی قبل از شهادت می‌گوید؛ «ما خط را نشکستیم، خدا شکست. امام را تنها نگذارید. به امام بگویید...» و عباس نتوانست پیام خود را به امام بگوید، چون دیگر به شهادت رسیده بود و هنوز داشت از پهلویش خون می‌جوشید و چفیه‌اش سرخ شده بود و همسرش بی‌شوی و 4 فرزندش یتیم و مادر و پدرش بی‌فرزند...

گفت: «این چراغی است که خاموش نگردد هرگز/ داغ اولاد فراموش نگردد هرگز؛

بگو بر مادر خوبم شهید هرگز نمی‌میرد/ که من عشق شهادت را ز مولایم حسین گیرم»...

گفت: «پس از 15 سال غریبی بی‌نشانی/ خدا می‌خواست در غربت نمانی؛ از آن سرو سرافراز تو هر چند/ پلاکی بازگشت و استخوانی.»...

گفت: «ای شهید با خون خود دین را مصفا کرده‌ای/ حمله بیت‌المقدس را تو برپا کرده‌ای؛ رمز پیروزی‌تان چون بود با نام علی/ از علی آموختی اینگونه سودا کرده‌ای؛ گوهر دردانه بودی بهر مادر‌ ای عزیز/ اذن میدان را ز بابایت تقاضا کرده‌ای؛ بعثیان کشتند اما نام نیکت تا ابد/ ثبت شد بر قلب تاریخ، آنچنان جاکرده‌ای.»...

گفت: «خدا را شکر و سپاس که به امت مسلمان ایران رهبری فقیه عطا کرد تا راه را از بیراهه تشخیص دهند و خوشا به حال آنانکه فقیه و امام زمان خود را شناخته و تا مرز شهادت از او پیروی کردند.»...

گفت: «شمشیر عشق بر سر سنگ مزار ماست/ ما عاشقیم و کشته شدن افتخار ماست؛ اینجاست خوابگاه شهیدان کوی دوست/ فردا جوار قرب حقیقت دیار ماست».

 ***

 شب چهارشنبه 9 دی هشتاد و اشک مادر شهیدی داشت اشک می‌ریخت در سجده نماز شب. سجاده‌اش چفیه «مجتبی» بود. از مجتبی هیچ بازنگشت الا پلاکی و چهار تکه استخوان و وصیتنامه‌ای در 4 خط. قانون اساسی ما مدیون خون شهداست.

قانون را آدمی با دست می‌نویسد و وصیتنامه را شهید با خون، پس ناراحت نشوید اگر می‌گوییم؛ «قانون اساسی ما وصیتنامه شهداست».

مسؤولان باید از این جمله شبی هزار بار بنویسند تا مجتبی را فراموش نکنند. مجتبی در کربلای 5 به شهادت رسید و قریب 20 سال پیکرش بازنگشت. می‌گویی نه، از خاک شرق ابوالخصیب بپرس. از خاک شلمچه...

گفت: «قدمگاه شهیدان است اینجا/ محل رشد ایمان است اینجا؛ کسی که انس با این خاک دارد/ برایش کعبه جان است اینجا؛ جماران قبله رزمندگان بود/ صفابخش جماران است اینجا؛ به کام ما گذشت اینجا شب و روز/ مسیر شهر جانان است اینجا؛ در اینجا پای مهدی بوسه می‌خورد/ که تحت رحمت آن است اینجا؛ چه یارانی در اینجا پا نهادند/ دل جامانده سوزان است اینجا؛ هزاران خاطره در خود نهفته/ کتاب عشق بازان است اینجا؛ ز اشک فاطمه دارد نشانه/ شبیه بیت‌الاحزان است اینجا؛ به خون پهلوی بشکسته سوگند/ شکسته دل فراوان است اینجا؛ زشب‌های پر از عطر مناجات/ همیشه نور باران است اینجا؛ در اینجا ترک عصیان می‌توان گفت/ که الحق توبه آسان است اینجا؛ شب قدری که گم کردیم اینجاست/ محل فهم قرآن است اینجا؛ به یاد قدرهای عشق بازی/ دل عاشق پریشان است اینجا؛ دلیل اینکه جا ماندم ز یاران/ خدا داند نمایان است اینجا؛ به گوش دل شنیدم عاشقی گفت/ که مهدی واقعه‌خوان است اینجا؛ شلمچه از دوئیت دورمان کرد، همان توحید پنهان است اینجا؛ شهادت را از اینجا می‌گرفتند/ زمین عید قربان است اینجا؛ در اینجا می‌توان آرامشی یافت/ محل ذکر رحمان است اینجا؛ اگر چه کس نفهمد حرف ما را/ قدمگاه شهیدان است اینجا».

 

دل نوشته ای از حسین قدیانی/ برگرفته از سایت شهید اوینی



مسعود صفی یاری ::: یکشنبه 93/10/7::: ساعت 5:38 عصر نظرات دیگران: نظر

http://www.islamiclife.ir/userfiles/images/1393/2773_poster.jpg



مسعود صفی یاری ::: یکشنبه 93/10/7::: ساعت 12:31 عصر نظرات دیگران: نظر

http://www.islamiclife.ir/userfiles/images/1393/3066_poster.jpg



مسعود صفی یاری ::: یکشنبه 93/10/7::: ساعت 12:29 عصر نظرات دیگران: نظر

http://www.islamiclife.ir/userfiles/images/1393/3347_poster.jpg



مسعود صفی یاری ::: یکشنبه 93/10/7::: ساعت 12:25 عصر نظرات دیگران: نظر
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >