صحنه اول :
داخـل سـالن فرودگاه می شوی، در میان تابلوهای تبلیغاتی رنگارنگ، تابلویی را می بینی که به بانوان سفارش کرده حجـاب اسـلامی را رعایت کنند ، به اطراف نگاه می کنی، تنها چیزی که در فضای غالب سالن دیده نمی شود رعایت حجاب است . بعضی از مسافرین انگار سالن فرودگاه را با مجالس عروسی و...اشتباه گرفته اند ، کسی هم جلودار نیست . حتی آدم های متدین و بانوان محجبه انگشت شماری هم که لابلای جمعیت هستند هم با این قضیه کنار آمده اند .
صحنه دوم :
باید کارت پرواز بگیرم ، خانمی مسئول صدور کارت پرواز است، او هم دست کمی از مسافرین ندارد . مقنعه ای که تا جا داشته عقب نشینی کرده و آرایش غلیظ و .....، بعد که نگاهم چرخید، دیدم انگار همه خانم هایی که مسئول باجه های صدور کارت پرواز هستند در کم حجابی با هم رقابت دارند . با خودم گفتم لابد مسافرین را نمی شود کاری کرد، اما این ها که کارمندان و عوامل فرودگاه هستند و قاعدتاً بر اساس مقررات و ضوابط اداری هم که شده باید از لباس فرم پوشیده ای استفاده کنند .
صحنه سوم :
کارت پرواز صادر شد، ساعتی بعد در صندلی هواپیما نشسته ام ، خانمی پشت میکروفون قرار گرفته و ضمن تذکرات فنی از بانوان به خاطر توجه به حجاب اسلامی که از سفارشات مؤکد اسلام می باشد تشکر می کند . کسی به تذکر وی توجه نمی کند ضمن اینکه خود بانوان کادر پرواز هم اهتمام چندانی به رعایت حجاب اسلامی کامل نداشته و بخش هایی از موی سر آنان از چیزی که به اصطلاح بنا بوده مقنعه باشد بیرون ریخته است .
صحنه چهارم :
تلویزیون روشن است، برنامه هوای عشق از جزیره کیش در حال پخش است ،کلکسیونی از زنان و دختران بد حجاب در سالن نشسته و به عشق وطن کف می زنند !
صحنه پنجم :
حوصله ات سر رفته، می روی بیرون قدمی بزنی ، از پارک محله می گذری، صحنه هایی را می بینی که برایت چندش آور است ، زن و مرد ، پیر و جوان در فضایی مختلط ، خم و راست می شوند و به چپ و راست می چرخند و از امکانی که مسئولین محترم با افتخار تمام برای آنان فراهم کرده اند استفاده کرده و ورزش می کنند . با خود می گویم لابد این همه سفارش اخلاقی و شرعی اسلام و تأکید بر رعایت حریم محرم و نامحرم و ... به گوش مسئولین ما نرسیده است .
صحنه ششم :
همه مغازه ها و پاساژها را زیر پا گذاشته اما تنها پاسخی که شنیده کلمه « نداریم » است .دنبال مانتو متین و فاخری است که با اصول اخلاقی و اعتقادی او سازگار باشد . اما گویا چنین مانتویی جنس نایاب بازار است و به جای آن"سوق المسلمین" مملو است از مانتوهای جلف و سبک با مدل های وارداتی و .... .
صحنه هفتم :
نمایشگاهی با موضوع حجاب و عفاف از سوی یکی از دستگاههای دولتی برگزار شده . از من هم دعوت شده از این نمایشگاه بازدید کنم با کلی خوشحالی راهی نمایشگاه شدم ، خوشحال از اینکه در برهوت بد حجابی زنان و دختران و بی خیالی مسئولان اقدام خوبی در حال شکوفایی است . وارد نمایشگاه شدم مجموعه ای از پوشش های محلی چند استان و عروسک هایی که نماد زنان محلی هستند و .... نا امید شدم ، چرا که بسیاری از این پوشش ها با مبنای شرعی حجاب و عفاف سازگار نبودند و علاوه بر اینکه مشکلی حل نمی کردند که خود مشکل جدیدی بودند .
صحنه هشتم :
ساعتی است در گرمای 40 درجه تابستان منتظر تاکسی است، خانمی با چادر مشکی ، مقنعه ، مانتو و کیف دستی اش مسیرش هم چندان پیچیده نیست ، آقا مستقیم ، مستقیم ، اما گویا کسی صدای او را نمی شنود . چند قدم جلوتر چند دختر بزک کرده با آرایش های تند ایستاده اند مسافرکش ها برای سوار کردن آنها با هم به رقابت می پردازند . خانم محجبه تازه متوجه می شود مشکل کجاست .......
صحنه نهم :
پشت فرمان نشسته ام تو حال خودم هستم . رادیو گزارشی در خصوص بحران تولید چادر مشکی پخش می کند، آن آقای مسئول می گوید؛ ایران بیشترین مصرف چادر مشکی در دنیا را دارد اما ما بیش از چهار کارخانه تولید چادر مشکی نداریم ، سه کارخانه تعطیل هستند و یکی از کارخانه ها هم زیر سقف تولید کار می کنند .
صحنه دهم :
ابلاغیه شورای عالی فرهنگی در موضوع الزام دستگاههای اجرایی به رعایت حجاب و عفاف را مرور می کنم برای همه دستگاهها وظایف و تکالیفی معین شده است . انصافاً وظایف و تکالیف خوبی هستند ، هر چند روی کاغذ ،حدود 5 سال از ابلاغ آن گذشته و کوچکترین قدمی برای عملیاتی شدن آن برداشته نشده ، جالب تر اینکه هیچ کس هم پیگیر آن نیست .
صحنه یازدهم :
به دلیلی بحث حجاب و عفاف داغ شده است در خطبه های نماز جمعه ، مطبوعات ، رسانه ها ، با خود می گویم حتماً این بار اتـفاقی خـواهـد افتاد و همه عزم خود را برای احیاء این واجب الهی جزم خواهند کرد . لحظه های بعد در یکی از سایت های خبری چشمم به تصویری افتاد ،یکی از مقامات بلند پایه کشوری در حال مصاحبه با خبرنگار زن خارجی ، روسری به طور کامل ز سر خانم روی شانه اش افتاده ،باورم نمی شد کشف حجاب آن هم در تهران و در.... به یاد ان نوجوان بسیجی افتادم که در زندان بعث وقتی با مصاحبه گر بی حجاب مواجه شد نه تنها حاضر به مصاحبه با وی نشد که این شعر را خواند: خواهر به تو از فاطمه اینگونه خطاب است ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است
حالا زندان بعثی کجا و ......کجا؟
صحنه دوازدهم :
قرار شده کار گروهی وضعیت حجاب و عفاف ادارات را بررسی کنند آن هم نه به صورت سرزده که با اعلام قبلی ، بدیهی است بازرسی آن هم با اعلام قبلی و تعیین روز و ساعت مشخص و بعضاً توسط افراد غیر مرتبط و نا آشنا چه ثمراتی خواهد داشت .
صحنه سیزدهم :
روزنامه ایران در شماره 5211 از قول رییس اداره عفاف و حجاب وزارت کشور اعلام کرده ، دهه ملی عفاف و حجاب برای نخستین بار در تقویم کشور ثبت شده . با خود گفتم لابد این همه سال که در حوزه حجاب و عفاف ناموفق بوده و یا همدیگر را خنثی کرده ایم ناشی از این بوده که ما در تقویم دهه ای به نام حجاب و عفاف نداشته ایم !! به هر حال برای مشغولیت عده ای بد نیست .