یا مقلب القلوب و الابصار
چندی پیش رهبر معظم انقلاب طی سخنانی نسبت به «مظلومیت فرهنگی» هشدار داده و از مسؤولان و متولیان خواستند از فرهنگ رفع مظلومیت کنند.
تعبیر«مظلومیت» برای فرهنگ حاوی پیامها و نکات بسیاری است که باید اهل نظر و همچنین رسانههای مختلف آن را مورد دقت قرار داده و به تحلیل و بررسی پیرامون آن بپردازند.
مسؤولان کشوری و متولیان فرهنگی باید این هشدار رهبری را جدی گرفته و باز تعریفی از وضعیت موجود را ارائه نمایند.نگارنده این سطور که خود سالهای متمادی در عرصه فرهنگی فعالیت نموده و با فراز و نشیبهای فرهنگی این مملکت آشنایی خوبی دارد به این نکته اذعان دارد که همچنان که رهبر فرزانه انقلاب تصریح فرمودهاند مظلومیت فرهنگی یک واقعیت بسیار تلخ و ناگواری است که متأسفانه امروز در جامعه ما جریان دارد. واقعیتی که رهبر نظام اسلامیرا بر آن داشت که به دنبال هشدارهای قبلی در مورد فرهنگ آن را مطرح نموده تا شاید متولیان خرد و کلان فرهنگی به خود آیند و چارهای اساسی برای این مقوله بنمایند.
لکن همچنان که پیش بینی میشد با این هشدار حکیمانه نیز مانند بسیاری از موارد فقط در حد تکرار، شعار، توجیه و تجلیلهای مصلحتی برخورد گردید و نشانههایی برای عزم جدی در راستای تحقق عملی دیدگاه معظم له دیده نمیشود.
پر واضح است مظلومیت فرهنگی، مظلومیت انقلاب و نظام است چرا که انقلاب اسلامیبا شعار تحول فرهنگی و ماهیتی کاملاً فرهنگی شکل گرفت و مردم را با خود همراه ساخت و به پیروزی رسید.
نکته مهمیکه در این موضوع وجود دارد این است که ظلمیکه بر فرهنگ روا داشته شده از کجا و توسط چه کسانی صورت گرفته است؟! آیا منشأ خارجی داشته و دارد؟ و یا دارای پیش زمینههای داخلی است؟!
اگر در پاسخ این سؤال سر چشمه مظلومیت فرهنگی را در خارج از مرزها جست و جو کنیم سؤال مهم تری پیش میآید و آن این است که با قبول این فرضیه، پس طی این سالها متولیان فرهنگی این کشور کجا بودهاند؟!چه تدابیری برای پیش گیری و یا خنثی سازی آثار تهاجم و جنگ فرهنگی بیرحمانه دشمنان به کار گرفتهاند؟!
تردیدی نیست جنگ امروز ما جنگ فرهنگی است، دشمن با تمام قوا و بسیار همه جانبه و قطعاً با برنامهای منسجم و حساب شده به میدان آمده و استحاله فکری و اعتقادی و انحراف مردم به خصوص جوانان را هدف گرفته است.
اگر رهبر بیدار انقلاب روزی از تهاجم و روزی دیگر از شبیخون و در موقعیتی دیگر از ناتوی فرهنگی دشمن پرده بر داشته و خطرات سهمگین آن را گوش زد میکند ناظر به همین مسأله است.
اما نیروهای جبهه خودی در برابر این جنگ تحمیلی پر خسارت و خانمان برانداز چه کردهاند؟! آیا توانستهاند جامعه و به خصوص جوانان و بانوان را در برابر امواج مسموم و ویروسهای خطرناک فرهنگ غرب واکسینه کنند؟!
اگر میبینیم بازار دشمن گرم گرم است و هر لحظه بر مشتریان کالاهای گناه معصیت او افزوده میگردد. اگر میبینیم تعداد آنتنهای ماهواره بر پشتبام خانههای مسلمین رو به تزاید است، اگر با شبکههای مستهجن خارجی فضای خانهها و دلهای مردم را آلوده نموده، اگر مجبور میشویم برای کنترل اینترنت از فیلترینگ استفاده میکنیم، اگر مدلهای غربی حرف اول را میزنند، اگر گروههای فساد جوانان ما را جذب نموده و فرقههای استعماری استانهای مرزی را درنوردیده و اکنون در نقاط مرکزی خیمه زده است. اگر سفره آلوده سکولاریزم در جای جای جامعه پهن گشته و به تدریج التقاط در اعتقادات و بینشها تثبیت میگردد، اگر اوقات فراغت مردم با بولوتوثهای مستهجن و سخیف تلفنهای همراه پر میگردد، اگر مدارس و دانشگاههای ما صحنه تاخت و تاز افکار انحرافی قرار گرفتهو آینده آن را تهدید میکند و .... همه و همه بهخاطر کم کاری و بیبرنامگی خودمان است.
آبادی بتخانه ز ویرانی ماست
جمعیت کفراز پریشانی ماست
مشکل فرهنگی ما مشکل اعتباری و بودجهای نیست چرا که حتی زمانی که از نظر اعتبارات و بودجه هم در موقعیت خوبی قرار داشتهایم فعالیت تأثیرگذار و تحول گرایی نداشتهایم حمایت جدی بودجهای نظام دربخش فرهنگی در دو ساله اخیر که در نوع خود بیسابقه بود باید سرآغاز یک خیز بلند در عرصه فرهنگ میگردید که عملا چنین نشد.آیا اینکه بهرغم رشد بودجهای فرهنگ، نتوانستهایم تأثیرگذاری لازم وتحول مورد انتظاری را شاهد باشیم مظلومیت فرهنگ و نظام نیست؟!آیا اینکه همواره دشمن از ما جلوتر، فعالتر، کارآمدتر و مؤثرتر عمل میکند فاجعه نیست؟!
آیا اینکه بهرغم همه شعارها و آمارها، فرهنگ عمومی جامعه به سمت بیهویتی مادی گری، تجمل گرایی و فاصله گرفتن از ارزشهای دینی و اخلاقی پیش میرود جای تأمل ندارد؟!
برخی پس از طرح مسأله مظلومیت فرهنگی توسط رهبر هوشمند انقلاب با فراری به جلو سریعا مسأله را به مسائل مادی و اعتباری ارتباط داده و مسائل اصولیتر را تحتالشعاع قرار دادند. هر چند سهم بخش فرهنگ نسبتبه، سایر بخشها از نظر بودجهای اندک است، اما سخن این است که همین مقدار هم خروجی مطلوبی نداشته است.پس به جرأت میتوان گفت مشکل فرهنگ از جایی دیگر است.
مشکل عمدهای که باعث مظلومیت فرهنگ شده است مسائل مدیریتی و عدم برنامهریزی صحیح و کارشناسی است. مشکل، تعدد تصمیمگیران، فقدان نیروی انسانی زبدهو کارآمد، بیبرنامگی، هدفمند نبودن، سیاسی کاری، موازی کاری، آمارگرایی، سطحی نگری و انفعال در عرصه فرهنگ است.اگر «فرهنگ» به درستی آسیب شناسی نشود و باز تعریف جامع و کاملی از کار فرهنگی ارائه نگردد همچنان عقب گرد قهقرایی خواهیم داشت حتی اگر میزان اعتبارات و بودجه فرهنگی صدها برابر گردد. چرا که تأثیرگزاری فعالیت فرهنگی بیش از آنچه که به اعتبارات وابسته باشد به عقبه فکری قوی، کارآمد، هوشمند، عمیق و درک صحیح و بهموقع اوضاع فرهنگی واندیشه معنوی نیاز دارد.