بیشک با نشاطترین و سعادتمندترین زندگی صرفاً در سایه سار آشنایی و عمل به احکام آسمانی اسلام حاصل میگردد. زن و شوهر با ایمان زندگی خود را با یاد و نام خدا و توکل به او آغاز کرده و در تمام لحظههای زندگی در این مسیر مقدس باقی میماند. در شادیها، تلخیها، سختیها، و آسانیها خدا را حاضر و ناظر دانسته و زندگی را هدیهای از دوست و پلهای برای کمال و ترقی معنوی و میدان آزمایش الهی تلقی میکنند. آنان تحمل و شکیبایی در مصائب و سختیها را مایة قرب به خدا و پاک کننده گناهان دانسته و در شادیها و آسانیها هرگز از دایره عبودیت و تقوی خارج نمیگردند.
همسران با ایمان با همدیگر خوشاخلاق، مهربان و صمیمی هستند و دیگران را نیز از چشمه مهر و محبت خویش بهرهمند میسازند.
رمز مانایی خانواده تدیّن است و زن و شوهر متدیّن زندگی را نعمتی از خدا دانسته و تمام سعی خود را بکار میبرند تا این نعمت را با رضایتمندی خداوند مهربان قرین کنند.
آنان زندگی مشترک را تنها برای ارضاء غریزه جنسی نمیپندارند بلکه هدف بالاتری برای آن تصور میکنند و آن چیزی نیست جز تجلّی عبودیّت خدا و نردبانی برای تکامل معنوی و پرواز در ملکوت.
همواره در داشتهها شکورند و در نداشتهها بردبار، هر آنچه خدا ارزانیشان داشته زیبا پندارند و غم نداشتهها را نمیخورند.
خانة ساده و محقر خود را با آموزههای الهی و دستورات اسلامی عطراگین نموده و آن را به قطعهای از بهشت تبدیل میکنند. در خانة بهشتی اهلخانه با یاد خدا مأنوسند و از نور اهلبیت بهرهمند، خود را در محضر حق میبینند و در محضر حق گناه و معصیت را روا نمیدانند. زبان،گوش، چشم، دست، پا و قلب و اندیشه خود را در مسیر رضایت الهی به کار میگیرند. در این خانه، آلودگی، رذیلت، نافرمانی و در یک کلمه شیطان راه ندارد. خانهای است نورانی که شب روز مهبط ملائک خدا و نزول فرشتگان الهی و برکات خداوندی است.
اهلخانه روزیخوار خدایند و هرگز به روزی دهنده خیانت نمیکنند. لقمه حلال محور در آمد و پرهیز از اسراف و تبذیر محور هزینه کردآنان است.
مردِ خانه جز حلال نمیجوید و زن خانه جز حلال نمیخواهد. عفت، پاکدامنی، تقوا، تلاش، قناعت، مهرورزی، حیا، غیرت، سخاوت، خوشاخلاقی و معنویتگرایی شاخصههای اصلی زندگی این زن و شوهر خوشبخت است.
«مرد» که رهبری خانواده را به عهده دارد وظیفه خود را تنها رسیدگی و تأمین امور مادی خانواده نمیداند بلکه دینمداری و معنویتگرایی اهلخانه را تکلیفی بزرگ و مسئولیتی خطیر پنداشته و برای تحقق آن تلاش میکند.[1] پرواضح است اگر آنچه در خانه حاکم است هواهای نفسانی و وسوسههای شیطانی باشد. اگر آنچه در خانه تعیین کننده است مادیات و تجملات باشد، اگر مبنای زندگی براساس درآمد زیاد و ثروت هنگفت بوده و حلال و حرام در آن مطرح نباشد، اگر حُجب، حیا، غیرت، ایمان، دعا، و خلوص رخت بربسته باشد، اگر خدا در خانه جایی نداشته، و بجای آن شیطان عنان اهلخانه را در اختیار داشته باشد، فیلمهای مستهجن، نوارهای مبتذل، موسیقی، بیعفتی، اعتیاد، بیادبی، و گستاخی و اعتیاد فضای خانه را آلوده کرده باشد؛ چنین خانهای دریی است از درهای جهنم و اهل آن اگر بخواهند از جهنم و عذاب الهی نجات یابند چارهای جز کوچ به سمت توبه، بندگی و خلوص ندارند.
چه کنیم تا خانهای معنوی داشته باشیم؟
برای تقویت جنبة معنوی خانه و خانواده و بالابردن سطح دینداری اهلخانه راهکارهای مختلفی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره میگردد:
الف) تقیّد به تقوای الهی وخویشتنداری
ب) تمرین مبارزه با هوای نفس و غلبه بر دشمن درونی
ج) پافشاری بر عفّت و پاکدامنی با پرهیز از ارتباطات غیر ضروری با نامحرمان (فامیل وبیگانه)
د) پایبندی جدّی به واجبات و محرمات
ه) برنامهریزی منظم و معیّن برای ارتباط با خدا و شرکت در محافل مذهبی و معنوی
و) پرهیز از تهیه و بکارگیری ابزاری که مسیر فساد اخلاقی را در خانه مهیّا میکند مانندCD، فیلم، نوار یا عکس مبتذل و حرام
ز) برنامهریزی منظم برای ارتباط مستمر با اهلبیت عصمت و طهارت7 از قبیل برگزاری مراسم مذهبی، مسافرتهای زیارتی، تهیه هدیه در ولادت بزرگان دینی و...
ح) تهیه و مطالعة کتابها و نشریات مذهبی و اخلاقی و توصیه به اهلخانه برای مطالعه آن
ط) التزام عملی به آموزههای دینی و فضائل اخلاقی و نهادینه ساختن اموری چون نماز اول وقت، ارتباط با مسئله امر به معروف و نهی از منکر، سخاوت، انفاق و...
[1]. مستدرک الوسائل، ج 14، ص 238.
اهمیّت عنصر غیرت در محیط خانواده
در بیان حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ مجتبی تهرانی
محیطهایی که انسان در آن محیطها ساخته میشود؛ به طور غالب چهار محیط است؛ محیط خانوادگی، آموزشی-تحصیلی، رفاقتی و شغلی. البتّه در گذشته گفتهام یک فضای پنجمی(یعنی امراء و علماء) حاکم بر این چهار محیط است که الان وارد آن نمیشوم.
نقش غیرت در محیط خانوادگی
اوّل محیط خانوادگی است. این محیط غالباً بر محور محبّت است و شدیدترین محبّتها هم اینجا است. حبّ پدر به فرزند، حبّ مادر به فرزند، شدیدترین حبها است. در محیط آموزشی- تحصیلی یا شغلی و یا رفاقتی و... به این شدّت نیست. آنجایی که انسان چشم باز میکند اینجاست. شدیدترین محبّتها غالباً در همین رابطه است. لذا پدر و مادر از نظر غیرت، باید شدیدترین غیرتها را نسبت به اولاد به خرج دهند؛ برای حفظ و حراست از او نسبت به اموری که عقل و شرع امر فرموده است.
دستورات اسلام راجع به تربیت فرزند
نگاه کنید اسلام از آن موقعی که نطفه میخواهد منعقد بشود، مادر باردار میشود، کودک میخواهد متولّد بشود و... همینجور گام به گام دستور میدهد. بروید در آداب ببینید. من نمیخواهم این بحثها را بکنم، بحث من کلّی است. غیرتت اقتضای این را میکند که همه اینها را رعایت کنی. غیرت یعنی چه؟ یعنی محبّت تو به این بچّه! ببینید چه دستوراتی میدهد! از موقعی که میخواهد باردار بشود تا هنگام بارداری، اینکه تغذیهاش هنگام بارداری چگونه باشد، یا خود مرد از نظر نطفه چه مراقبتهایی بکند، هنگام تولّد و... برای همهاش اسلام دستور دارد. به عنوان نمونه حتّی داریم که اولین چیزی که میخواهد به کام او بکند، آب فرات باشد، تربت امام حسین (علیه السلام) باشد. درهمان روزهای ابتدای تولّد، اذان و اقامه به گوش او بگوید که آهنگ الهی و معنوی به گوش او برسد.
علّت تأکید اسلام بر تربیت روحانی فرزند
چرا در اسلام این همه در باب فرزند و تأدیب و پرورش او از نظر روحانی سفارش شده است؟ به این علّت که انسان وقتی از این نشئه به نشئه دیگر کوچ میکند، روابط اعتباری که داشته است منقطع و تمام میشود. مثل رابطه با مال، که رابطهای اعتباری است و قطع میشود؛ امّا در میان روابطی که انسان با سایرین داشته، قویترین رابطه مربوط به قویترین پیوند است که آن عبارت از پیوند انسان با فرزند میباشد. فرزند دنبال? وجودی پدر و مادر در این نشئه است؛ کأنّه مرتب? نازل? وجود پدر و مادر در اینجاست. اینطور نیست که این رابطه و پیوند از این نشئه به طور کلی منقطع شود.
آیا این رابطه که هم شرع و هم عقل اینقدر روی آن تکیه میکنند، جسمانی است؟ نه! فقط جسمانی نیست؛ این به اعتبار آن رابطه روحانی است. به این معنا که به هر مقدار از نظر تربیتی روی او اثر گذاشته باشد، محصولِ عمل اوست. لذا نسبت به مربّیانِ انسان اینطور است که وقتی مربّی به آن عالم منتقل شد از مربّایش بهره میگیرد. حتی در باب سُنن در معارفمان داریم که اگر کسی سنّت حسنهای را پایه گذاری کند نتیجهاش را میبرد؛ و اگر کسی سنّت سیّئهای را بنا نهد، وزر آن را میبرد.
فرزند، میراث حقیقی انسان
لذا میراث انسان مسأله مال نیست. و اگر میراث گفته میشود، رابطه، رابطهای اعتباری است. ارث حقیقی عبارت از آن کسی است که تو اینجا تربیت کردی و رفتی و بعد او بر طبق تربیت تو دارد عمل میکند؛ این میراث تو است! لذا جهتِ این سفارشهایی که کردند این است. این فرزند از حین انعقاد نطفهاش تا مقاطع گوناگون زندگیاش در اختیار تو بود. هرطور میخواستی میتوانستی او را بار بیاوری.
در یک روایتی امام صادق(علیه السلام) از پیغمبر اکرم نقل میکند: «مِیرَاثُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ وَلَدٌ یَعْبُدُهُ مِنْ بَعْدِهِ»؛ ارثی که بنده مؤمن برای خدا به جای میگذارد فرزندی است که بعد از او بندگی خدا کند؛ یعنی بعد از او در خط شرع باشد. سپس حضرت این آیه را تلاوت فرمودند: ثُمَّ تَلَی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ آیَةَ زَکَرِیَّا «رَبِّ فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا».
در یک روایتی است از امام صادق(علیه السلام) «مِیرَاثُ اللَّهِ مِنْ عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ الْوَلَدُ الصَّالِحُ یَسْتَغْفِرُ لَهُ» میراثی که از بنده، به خدا میرسد، فرزند صالحی است که برای او طلب مغفرت کند. ائمه ما (سلام الله علیهم اجمعین) این را خوب برای ما تبیین کردهاند. چرا؟ جهت این است که این فرزند مرتبه نازل? وجودی تو در این عالم است. اینجور نیست که تو انقطاع کلّی پیدا کنی و از اینجا که رفتی دیگر نتوانی از این عالم بهره بگیری. بهترین بهرهگیریهای انسان از این نشئه به وسیله فرزندی است که تربیت کرده است.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «مَا سَأَلْتُ رَبِّی أَوْلَاداً نَضِرَ الْوَجْهِ»؛ من هیچ وقت از خدا بچّه خوشقیافه نخواستم؛ «وَ لَا سَأَلْتُهُ وَلَداً حَسَنَ الْقَامَةِ»؛ و از نظر قد وقامت از خدا یک بچه خوشتیپ هم نخواستم؛ «وَ لَکِنْ سَأَلْتُ رَبِّی أَوْلَاداً مُطِیعِینَ لِلَّهِ وَجِلِینَ مِنْهُ»؛ از خدا، بچّهای خواستم که اطاعت خدا کند، خدا ترس باشد. «حَتَّى إِذَا نَظَرْتُ إِلَیْهِ وَ هُوَ مُطِیعٌ لِلَّهِ قَرَّتْ عَیْنِی»؛ وقتی که به او نگاه میکنم و میبینم اطاعت خدا میکند، چشمم روشن شود.
آن روایتی را که پیغمبر اکرم(ص) از حضرت عیسی(ع) نقل میکند، شنیدهاید. عیسی(علیه السلام) به قبرستان رفت و به قبری رسید. دید صاحبش را عذاب میکنند؛ سال دیگر آمد و دید عذاب را برداشتهاند؛ عرض کرد خدایا این چه شده است؟ این که دیگر در این دنیا نیست تا بتواند کاری کند؟ خداوند به عیسی (علیه السلام) وحی کرد که این یک بچّه گذاشته بود که تربیتش خوب بود. این فرزند شروع کرده است به کارهای خیر کردن! این ثمره تربیت صحیح شرعی روی این فرزند است که اثرش دارد به او میرسد و عذاب این برداشته شده است. شما اینها را ساده نگیرید؛ جزء معارف ما است. اینجور نیست که انقطاع کلّی پیدا شود که انسان نتواند بهره بگیرد.
فرزند؛میوه دل انسان است
روایتی است از پیغمبر اکرم « قالَ رَسولُ الله (صلّی الله علیه و آله وسلّم) إِنَّ لِکُلِّ شَجَرَةٍ ثَمَرَةٌ وَ ثَمَرَةُ القَلبِ أَلوَلَد » حضرت فرمود: برای هر درختی میوهای است و میو? دل فرزند است.
دل مخزن محبّت است. میو? دل، فرزند است. انسان نسبت به میو? دلش باید شدیداً حسّاس باشد، در ربط با حراست و حفاظت از او. چه از دیدگاه عقلِ عملی، چه از دیدگاه شرع. باید از او حفاظت کند. اینجا تازه اوّل بحث است. گفتم این یک بحث دامنهداری است. یعنی پدر نسبت به فرزند، مادر نسبت به فرزند باید غیرت داشته باشند، در روابط گوناگون.
انتقاد از بیمبالاتی پدران و مادران در تربیت دینی فرزندان
این میو? دل تو است!! این بچّه میخواهد چشم باز کند، در چه چهرهای چشم باز کند که این جزء ملکاتش بشود؟ چه قیافهای؟ ای پدر!! ای مادر!! زبان باز میکند، اوّلی که میخواهد حرف بزند چه یادش بدهد؟ چه از دهانش دربیاید؟ کَلِمَةُ التُّوحید؟ اینها همه بر محور غیرت است. این را بدان. اگر نمیکنی، بیغیرتی تو!!
بعد هم بیاید بالا، در مقاطع زندگی، سِنّی. در هر مقطعی میگوید اینطور عمل کن. حتی گاهی تعبیر به حق میشود؛ حقّ ولد بر والد یعنی حق فرزند بر پدر و مادر. اسم کودک را چه میگذاری؟ از این اسمهای عجیب و غریب؟ در روایت دارد « قالَ رَجُلٌ لِرَسولِ اللهِ (صلّی الله علیه و آله وسلّم) ما حَقُّ إبنِی هذا؟ » شخصی فرزندش همراه او بود، به رسول خدا عرض کرد؛ حقّ این به گردن من چیست؟ این حق دارد؟ « قال: تُحَسِّنُ إِسمَهُ وَ أَدَبَهُ » فرمود به اینکه اسم نیکویی بر او بگذاری و او را شایسته تربیت کنی« وَ تَضَعُهُ مَوضِعاً حَسَناً » او را در جایگاه نیکویی قرار دهی. کجا میبری او را؟ « وَ تَضَعُهُ مَوضِعاً حَسَناً » در اینکه چه مرکز آموزشی برای او انتخاب کنی، حواست را جمع کن!
در یک روایت دیگر دارد « أَدِّبوا أَولادَکُم عَلی ثَلاث خِصالٍ: حُبِّ نَبیِّکُم وَ حُبِّ أَهلِ بَیتِه وَ قَرائَةِ القُرآن » فرزندان خود را بر سه خصلت پرورش دهید؛ حبّ پیامبرتان، حبّ اهل بیت پیامبر و قرائت قرآن. تمام اینهایی که شما میبینید، خیلی ریزهکاری دارد. حالا من اینها را به عنوان نمونه گفتم. بروید در مقاطع زندگانی ببینید.
از نظر درونی، این دلِ او است، دل بچّه را از چه محبّتی میخواهی پُر کنی؟ چه چیزهایی را داری برای او تعریف میکنی که خوشش بیاید و برود در دل او؟ در سبک من نیست لذا نمیتوانم یک چیزهایی را بگویم. آن کسانی را که کذا میکنند نشان او میدهی تا بچّه از آن خوشش بیاید؟ یا میروی سراغ مکارم اخلاق اهل بیت؟ محبّت آنها را میخواهی در دل این بچّهات بکنی؟ کدام یک از اینها است؟ واقعاً به قدری وضع ما بد شده است که خدا میداند. این را از همه جهات میگویم. ما این همه در معارفمان دستور داریم. ببینید راجع به افعال او، مثل نماز، روزه که در چند سالگی او را... من نمیخواهم وارد اینها بشوم راجع به هم? اینها ما دستور داریم. هم بیرونی هم درونی. همه و همه را برای ما گفتهاند. بچّهات را با غیرت انسانی و دینی بار بیاور. نه اینکه هم از نظر انسانی و عقلِ عملی بیغیرت، و هم از نظر دینی بیغیرت!!! دیگر بهتر از این نمیتوانستم بگویم. چرا؟ چون باقیات الصّالحات تو این است. صدق? جاری? تو این است. توش? آخرت تو این است. در روایات ما هم این هست. از پیغمبر اکرم، قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): «مِنْ سَعَادَةِ الرَّجُلِ الْوَلَدُ الصَّالِحُ »؛ از سعادت و خوشبختی انسان، فرزند صالح است. این باقیات الصالحات تو است. به آن نشئه که رفتی میفهمی چه خبر است.
از نظر پوشش، از همین الآن در شکل و قیافه این دختر بچّه، لااُبالیگری را ملک? او میکند. چه بگویم من؟ بگویم اِی بیغیرت؟ خُب عین واقع است. این را تو باید به او برسی. ما داریم که اصلاً اینها جزء باقیات الصالحات آدم هستند. همه چیزهای دیگر در مرتبه متأخِّره هستند. بروی مریضخانه بسازی، نمیدانم مسجد درست بکنی و... اگر مسجدی بسازی آن هم با پول شبههناکِ حرام، بعد هم بچّه تو آنطور در بیاید، به کمرت بزنند. اینها هیچ فایده ندارد. اوّل وظیفه تو این بوده است. باقیات الصالحاتت این است، صدق? جاریهات این است. اینها در روایات ما است. جزء معارف ما است. همین بیغیرتیها است که جامعه را به فساد میکشاند.
ضرورت تربیت عملی و اعتقادی فرزندان
ما در معارفمان هم از نظر عملی داریم که چه جور او را بار بیاور و هم از نظر اعتقادی. از نظر اعتقادی مراقبش باش که چه در مغز او میکُنند؛ غیرت داشته باش. اینها غیرت پدر و مادر را میرساند که فرزندشان، فرزندی انسانی الهی بشود.
علی(علیه السلام): «عَلِّمُوا صِبْیَانَکُمْ مِنْ عِلْمِنَا مَا یَنْفَعُهُمُ اللَّهُ بِهِ لَا تَغْلِبْ عَلَیْهِمُ الْمُرْجِئَةُ بِرَأْیِهَا»؛ امام صادق(علیه السلام): «بَادِرُوا أَحْدَاثَکُمْ بِالْحَدِیثِ قَبْلَ أَنْ تَسْبِقَکُمْ إِلَیْهِمُ الْمُرْجِئَة»؛ مضمون این دو روایت به این معنا است که بچّههایتان را از نظر افکار، از علم ما بیاموزید؛ با علوم ما هماهنگ کنید، قبل از آنکه دست اجانب بیاید و بخواهد اینها را برباید. علی(علیه السلام) میفرماید «صِبیانَکم» امام صادق میفرماید «أَحداثَکُم»؛ آن میگوید بچّهها، این میگوید جوانها.
خطر جریان فاسد اباحهگری
مرجئه چه کسانی بودند؟ یک گروهی بودند که مسلمان هم بودند؛ جزء کفار نبودند؛ اما افکارشان این بود که میگفتند اگر ایمان باشد، دیگر معصیت مُضرّ نیست. کوسه و ریشپهن که میگویند همین است. این چه مؤمنی است که همهجور جنایت بکند، و این هیچ ضرری به او نزند؟! این خیلی عجیب است! داشتند این افکار را نشر میدادند و جامعه را به فساد میکشاندند. این مرجئه در هر عصری هست فقط بینام و نشان است. ؛ مثل اینکه الان میگویند دلت را پاک کن، صاف کن، بقیه سهل است. به تعبیری اباحهگری را ترویج میکردند. مواظب باشید اینها را در مغز این بچهها نکنند.
تأکید اسلام بر تعقّل، حقیقت و شعور
مراقب باش چه در مغز او میکنند. نگذار خرافه بیاید جای حقیقت را در ذهن این بچه بگیرد؛ نگذار جهالت بیاید جای عقلانیّت را بگیرد؛ نگذار فریبکاری بیاید جای واقعیت را بگیرد؛ نگذار شعار بیاید جای شعور را بگیرد؛ که نتوانی هیچ جور کنترلش کنی. بعد هم در سرت بزنی هیچ فایده نداشته باشد. این همه به ما سفارش کردهاند. تعقّل، حقیقت، واقعیت، شعور... حواست را جمع کن؛ هم از نظر افکارش که چه دارند به او تزریق میکنند، هم از نظر اعمالش؛ یک وقت او را به اباحهگری سوق ندهند. غیرت پدر و مادر این را اقتضا میکند، که فرزند را انسانی و الهی تربیت کنند. میگویم انسانی، چون حتی یک سنخ از این امور نه تنها انسانی نیست بلکه حیوانی است؛ از انسانیّت هم به دور است.