برترینِ نعمتها، آزادى روح، و بدترینِ اسارتها، اسارت روح است. سؤال این است که آیا ما باید در اختیار شهوت باشیم یا شهوت در اختیار ما؟ آیا ما باید شهوت را مدیریت کنیم یا شهوتْ ما را؟ آیا زمام انسان، باید به دست عقل باشد یا به دست شهوت؟
کسى که گوش به فرمان چیزى باشد و از آن اطاعت کند، خود را بنده آن ساخته است. کسى که اهل شهوت باشد، برده شهوت خویش شده است. برده شهوت، اختیارى از خویش ندارد؛ کارى را انجام مىدهد، چیزى را مىبیند، صدایى را مىشنود، و سخنى را بر زبان جارى مىکند که شهوت خواسته است.
گاهى ممکن است تن و بدن کسى اسیر باشد، اما روح او آزاد. آزادگان سرافراز میهن اسلامى، هرچند در بند دشمن اسیر بودند، اما روحشان آزاد بود و به همین جهت، آنان را «آزاده» خواندند؛ اما گاهى بدن انسانها آزاد است، ولى روحشان اسیر و برده. این اسارت و بردگى، از اسارت جسم، بدتر است و بدین دلیل است که مىگوییم: برده شهوت، ذلیلتر از برده جسمانى است؛ آغازش بردگى و پایانش نابودى است. کسى که برده شهوت باشد، خویشتن را خوار ساخته است
پس بیایید برده هوس نباشیمکه بردگى شهوت، اسارتى است بىپایان!
خوشا به حال آنان که مالک نفس خویشاند، نه برده آن. کسى که بر نفس خویش تسلّط داشته باشد، کارش رونق مىگیرد.مالکیت بر نفس، نشانه قدرت انسان است. قدرتمندترین مردم، کسى است که بتواند بر نفس خود اعمال قدرت کرده، آن را مدیریت نماید. اگر کسى به این مرحله دست یابد، به احساس رضایت و عزّتْ دست مىیابد. پس چرا با شهوترانى، خود را از این نعمتْ محروم سازیم؟
آیا بی حجابی و برهنگی چیزی جز بندگی شهوت است ؟