[ و در دعا هنگام باران خواستن گفت : ] خدایا ما را سیراب ساز به ابرهاى رام به فرمان ، نه ابرهاى سرکش خروشان [ و این از گفتار فصیح عجیب است ، چه او ابرهاى با رعد و برق همراه با بادها و آذرخشها را به شتران سرسخت همانند فرموده است ، که بار از پشت بیفکنند و در سوارى دادن سرکشى کنند ، و ابرهاى تهى از رعد و برق ترسناک را به شتران رام تشبیه کرده است که شیرشان را به آرامى مى‏دوشند و به آسانى بر پشتشان نشینند . ] [نهج البلاغه]



 بهار گویاترین درس است و خزان و پاییز و زمستان درسی گویاتر .



سال نو اگر همراه با نو شدن فکر و روح و جان ما نباشد ما همان



کهنه فرسوده ایم .، هر چند جامه نو بپوشیم و به نظافت و نظم خانه



 و آشیانه بپردازیم .



عید باید در درون ما برپا شود .......



اگر ما متحول نشویم از تحول سال چه سودی عائد مان می گردد ؟



اگر ما دگرگون نشویم از طبیعت کمتریم هرچند ادعایمان بالاست..



اگر غوغای بهار در باغ زندگی ما برپا نشود واگر بلبل جوانی بر



 شاخسار عمرمان ترانه زیبای پاکی نخواند و حال درونی ما تحویل



 و تحول نیابد صد بهار هم اگر بیاید و بگذرد ما همان خزان زده



 سرد و خموشیم......



کاش قدر جوانی را بدانیم ....



بهار در دل و جان و اندیشه ماست ..



مسعود صفی یاری ::: سه شنبه 88/12/25::: ساعت 11:25 عصر نظرات دیگران: نظر