سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بخل ننگ است و ترس نقصان ، و درویشى کند کننده زبان زیرک در برهان ، و تنگدست بیگانه در دیار خود بر همگان . [نهج البلاغه]

بی حجابی ناشی از شهوت است وشهوت، آغازى شیرین و پایانى رسواگر دارد. بسا شهوت‏هایى که حاصلى جز بدنامى و بى‏آبرویى ندارند. چه زشت است کسى با تبعیت از شهوت و ارتکاب فحشا، خود را نزد مردم بى‏آبرو سازد!

سرنوشت فرمانروایىِ شهوت، چیزى جز رسوایى و ننگ نیست. باید به اندیشه فردا بود. لذّت امروز، نباید موجب غفلت از فردا گردد. چون فرداى رسوایى فرا رسد، حلاوت شهوت امروز، با تلخىِ ننگ از میان مى‏رود. نیک‏نامى گوهرى است که نباید آن را با چیزى به مثل شهوتِ پست دنیایى عوض کرد. یکى از ره‏آوردهاى عفّت، حفظ خوش‏نامى و پرهیز از رسوایى و بدنامى است.



مسعود صفی یاری ::: پنج شنبه 89/7/1::: ساعت 6:34 عصر نظرات دیگران: نظر

وقتى که خداوند متعال، بهشت را آفرید، فرمود: «اى جبرئیل! برو و نظرى به آن بینداز». جبرئیل رفت و نگاه کرد. سپس خرسند و شادان گفت: «خداوندا! به عزّتت سوگند، هیچ کس نیست که ویژگى‏هاى آن را بشنود، مگر این‏که مشتاق گشته، وارد آن مى‏شود». آن‏گاه خداوند بهشت را با انواع سختى‏ها آمیخته ساخت و به جبرئیل فرمود: «برو و نگاه کن!». جبرئیل رفت و نگاه کرد و با حالى مضطرب و نگران آمد و گفت: «خداوندا! به عزّتت سوگند، خوف آن دارم که هیچ کس وارد آن نشود!».
پس از آن، خداوند، دوزخ را آفرید و به جبرئیل فرمود: «برو و نگاه کن». جبرئیل رفت و چون نگاه کرد، گفت: «خداوندا! به عزّتت سوگند، هیچ کس نیست که از وضع دوزخْ مطلع گردد و وارد آن شود». خداوند، دوزخ را با انواع شهوت‏ها و لذت‏ها آمیخت و بار دیگر از جبرئیل خواست که به آن بنگرد. جبرئیل رفت و چون دوزخ را در این هیئت دید، با نگرانى گفت: «خداوندا! به عزّتت سوگند، از آن بیم دارم که هیچ کس نمانَد، مگر آن‏که وارد آن گردد».1

این، یک واقعیت است که اولاً دنیا پایان‏پذیر است و آخرت، ابدى. ثانیاً «سختى دنیا»، «بهشت آخرت» را درپى دارد و «لذت دنیا»، «دوزخ آخرت» را. کسى که اهل عیش و نوش و شهوت باشد، پا در مسیرى گذاشته است که پایان آن، دوزخ است و آن‏که عفّت گزیند، مسیرى را برگزیده است که به بهشت ختم مى‏شود.
انتخاب شهوت، به معناى محرومیت از بهشت و خریدن دوزخ است. دوزخ، مسیرى سهل و آسان دارد که همان شهوت است.

 کسى که در پى ارضاى لذّت و شهوت باشد، به دوزخ درافتد.

 اهل شهوت در روز واپسین، بدبوتر از مردار، وارد صحراى محشر مى‏شوند. پس بیایید هرگاه زیاده‏خواهى‏ها ما را وسوسه کردند، خویشتندارى پیشه کنیم‏ که پایان عفّت، بهشت است. کدام بهتر است: «لذت آنى و عذاب ابدى» یا «رنج آنى و بهشت ابدى»؟!

1- الکافى، ج 2، ص 89



مسعود صفی یاری ::: پنج شنبه 89/7/1::: ساعت 6:34 عصر نظرات دیگران: نظر

نگاه ، عمل چشم است ؛ امّا با گراها و گرایش‏هاى متفاوت . گاهى چشم ، در اختیار نفس نیک فرما قرار مى‏گیرد و به جلوه‏هاى نیکى در پدیده‏هاى الهى مى‏نگرد و توشه‏اى براى زندگى ابدى بر مى‏گیرد و گاه تحت سیطره نفس بد فرماى ، بدون توجّه به هشدارهاى «ورود ممنوع» به حریم‏هاى محترم وارد شده و حرمت درى مى‏کند .
از نگاه تا نگاه ، تفاوت بسیار است . گاهى نگاه با چشم باز است و گاه با چشمان تمام بسته . بعضى وقت‏ها نگاه ، بذر محبّت در دل مى‏افشاند و وقتى دیگر تخم حسد و کینه و بدگمانى .
زمانى نگاه ، پلّه‏هاى «پیشرفت» است و گاه دیگر ، براى «پسرفت» . گاهى انسان را به هستى مى‏رساند و گاهى به پستى مى‏کشاند .
گاهى اوقات نگاه‏ها عبادت به شمار مى‏آیند: مثل نگاه به صورت پدر و مادر ، و نگریستن به چهره عالم و وقتى هم، سبب معصیت و دورى از رحمت خداوند مى‏شوند .
آدمیزاده با خیلى چیزها «امتحان» مى‏شود . بعضى با «پول» برخى با «شهرت» ، بعضى با «مقام» ، برخى با «فقر» ، بعضى با «بى مهرى» ، برخى هم با «محبوبیّت» و . . . سرانجام کسانى هم با «عشق و محبّت» .
اگر سادگى کنیم ، گاهى یک نگاه و لبخند و محبّت، ما را به «دام» مى‏اندازد . خدا مى‏داند که پشتِ این نگاه‏هاى مسموم و محبت‏هاى فریبا چه درّه هولناک و شبِ تیره و بدبختى هول انگیزى نهفته است!
پلک‏ها که باز است ، در چشم انداز ما خیلى چیزها قرار دارد ، دور یا نزدیک ، خوب یا بد ، روا یا ناروا ، حلال یا حرام .
چشم هم ، مثل دست و زبان و گوش و دل ، محدوده‏هاى «ورود ممنوع» دارد مگر به هرچه «دیدنى» است ، باید نگریست؟ مگر هر چه جلوى چشممان قرار گیرد ، مجاز به تماشاییم؟ مگر من حق دارم دفترچه تو را بى اجازه‏ات بخوانم؟ مگر تو مجازى که بى اذن دوستت ، کیف و کمد او را باز کنى؟ یا به جیب او دست ببرى یا آلبوم عکسش را نگاه کنى یا نامه‏اى را که براى دیگرى آمده ، بى‏اجازه او باز کنى و بخوانى؟ اگر درِ خانه یا اتاقى باز بود مگر باید داخل آن را دید زد؟».
محبّت و دل ، گنجى است که نباید در اختیار هر کس گذاشت. قابلیت طرف را باید سنجید ، اگر لایق بود ، دل به او باید داد . وگرنه ، همان بهتر که دل، محبوبى نداشته باشد و خانه قلب ، تهى باشد» .

استاد جواد محدثی



مسعود صفی یاری ::: پنج شنبه 89/7/1::: ساعت 6:33 عصر نظرات دیگران: نظر